بحثی پیرامون حق و باطل

اهمّیت اقامۀ حقّ در جامعه

بحث ما راجع‌ به قیام امام‌حسین(علیه السلام) بود و گفتیم: طبق روایات و آیه‌ای که داریم، هر انسانی به‌ سهم خود وظیفه دارد که حقّ را ‌اقامه کند و آن را در جامعه به‌پا دارد. هم کسی که می‌خواهد حقّ را اقامه کند، باید از دیگران کمک بخواهد و هم دیگران باید وی را یاری دهند. روی همین جهت بود که امام‌حسین(علیه السلام) مکرّر طلب یاری می‌کرد؛ این وظیفۀ حضرت بود. حالا می‌خواهم این معنا را کمی بازتر کنم.

 روایت این بود که «التَّعَاوُنُ عَلَی إقَامَهِ الْحَقِّ أمَانَهٌ وَ دِیَانَهٌ»[*]؛ کسانی که کمک می‌کنند تا حقّ اقامه شود، دیانت و امانت دارند. روایت دیگری هم نظیر همین روایت است و فقط یک تقدّم و تأخّر دارد؛ می‌فرماید: «طَلَبُ التَّعَاوُنِ عَلَی إقَامَهِ الْحَقِّ»؛ یاری طلبیدن برای اینکه بیایید و کمک کنید تا حقّ اقامه شود، «دِیَانَۀٌ وَ أمَانَۀٌ»[*]؛ اوّلاً نشانۀ «دیانت» انسان و ثانیاً نشانۀ «امانت» او است. در اینجا دیانت قبل از امانت است. در روایت دیگر می‌فرماید: «مَنْ نَصَرَ الْحَقَّ أفْلَحَ»[*]؛ هرکسی حقّ را یاری کند، «رستگار» خواهد شد.

کسی نگوید: ما نمازمان را می‌خوانیم، روزۀ‌مان را می‌گیریم و این‌گونه کارها را انجام می‌دهیم؛ لذا دیگر به همۀ وظایفمان عمل کرده‌ایم! با این اعمال که غالباً جنبۀ شخصی دارد، وظیفۀ ما تمام نمی‌شود. اسلام می‌گوید: همان‌طور که نماز می‌خوانی، باید به دیگران هم بگویی که نماز بخوانند. همان‌طور که خودت حرام را ترک می‌کنی، باید به دیگران هم بگویی که این کار را نکنید. هرکس به حسب خودش وظایفی دارد و باید از دیگران هم انجام آن‌ها را بخواهد و تعاون در اقامۀ حقّ داشته باشد.

 امر به‌معروف و نهی از منکر شاخه‌ای از این بحث است. اساس بحث، اقامۀ حقّ است که گاهی با «امر به معروف» و «نهی از منکر» محقّق می‌شود و گاهی با «طلب تعاون» برای اقامۀ حقّ. محور این است؛ یعنی هم باید به دیگران نسبت‌به تکالیف و اوامر الهی، امر و نهی کرد و هم باید در انجام عمل واجب شخصی یا ترک حرام، به آن‌ها کمک کرد. مثلاً اگر می‌دانم کسی نمی‌تواند واجباتش را انجام دهد یا از محرّمات اجتناب نماید و می‌توانم کمکش کنم، باید کمکش کنم. دین، این را از ما خواسته است؛ این یعنی اقامۀ حقّ در سطح جامعه.

اهمّیت فضای حاکم بر تمام جامعه

فضای حاکم بر تمام جامعه، با عمل‌کرد تک‌تک افراد اجتماع مسلمین فرق دارد. مثلاً ممکن است کسی خلافی انجام دهد یا واجبی را ترک نماید. این تخلّف او از قوانین الهی، جنبۀ فردی دارد و باید با او برخورد کرد؛ امّا گاهی هم فضای کلّی جامعه خراب شده و به حقّ عمل نشده و از باطل نهی نمی‌گردد. اینجا وضع فرق می‌کند. حرکت امام‌حسین(علیه السلام) در ربط با فضای حاکم بر کلّ جامعه بود. حضرت دید که باطل دارد جایگزین حقّ می‌شود؛ اسلام در سطح جامعه می‌رود و کفر جای آن می‌آید؛ لذا قیام کرد.

این مطلب در کلمات حضرت خیلی روشن وجود دارد و به‌نوعی محوریّت دارد. آنچه در سخنان حضرت، از مدینه تا کربلا محوریّت دارد، حقّ است. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ»،[*] این حقّ و باطل است که محور حرف‌های حضرت شده است. ایشان می‌بیند فضای کلّی جامعه این‌طور است؛ لذا هم خودش وظیفه دارد که قیام کند و فضا را تغییر دهد و هم دیگران وظیفه دارند که او را یاری دهند.

 البتّه این، کار هرکس نیست. هرکس به‌اندازۀ خودش وظیفه دارد و این‌طور نیست که همه برای تغییر فضای جامعه مسئولیّت داشته باشند؛ بلکه این وظیفه، متوجّه برخی از افراد است. نماز یک تکلیف همگانی است. روزه، همگانی است؛ امّا یک سنخ تکالیف وجود دارند که افراد خاصّی نسبت‌به آن‌ها موظّفند؛ مثلاً آن‌ها باید حقّ را در جامعه پیاده کنند.

در اینجا بر امام‌حسین(علیه السلام) واجب بود که برای تغییر فضای کلّی جامعه قیام کند؛ او هم داشت به وظیفه‌اش عمل می‌کرد. در ضمن او باید برای انجام این وظیفه، طلب نصرت کند و همه باید بدون استثنا، امام‌حسین(علیه السلام) را در این مسیر یاری کنند. تکلیف نسبت‌به یاری کردن امام(علیه السلام)، متوجّه همه است؛ یعنی مانند نماز بر من واجب است که وقتی او از من یاری می‌طلبد، کمکش کنم. درحالی که تغییر فضای جامعه، فقط تکلیف امام(علیه السلام) است.

ضرورت پایداری برای اقامۀ حقّ

ما در این باب، روایات زیادی داریم. از جمله اینکه امام‌علی(علیه السلام) فرمود: «إنْ کُنْتُمْ لَا مَحَالَهَ مُتَعَصِّبینَ، فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَهِ الْحَقِّ»[*]؛ اگر بنا شده که بر چیزی پافشاری داشته باشید، در یاری کردن حقّ این‌چنین باشید! این روایت مطلب جدیدی دارد. ممکن است آدم برود و حقّ را کمک کند. بعد ببیند که به‌واسطۀ این کار، برایش گرفتاری درست می‌شود و دردِسر دارد. اینجا می‌خواهد کنار بکشد؛ ولی حضرت می‌فرماید: پایداری کن! اگر بنا است پایداری کنی، در راه حقّ پایداری کن و برای اقامۀ حقّ در سطح جامعه تعصّب به‌خرج بده!

حضرت در جای دیگر فرمودند: «رَحِمَ اللهُ رَجُلًا رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ»[*]؛ رحمت خدا بر کسی‌که حقّ را ببیند و به آن کمک کند و یا باطل را ببیند و رد کند. حضرت نفرمود: رحمت بر کسی‌که به حقّ عمل می‌کند، بلکه فرمود: «أعَانَ»؛ یعنی کسی‌که دارد عامل به حقّ را کمک می‌کند. از آن‌طرف می‌فرماید: و رحمت خدا بر کسی‌که باطلی را در جامعه ببیند و آن را کنار بزند. «اقامۀ حقّ در جامعه» و «طرد باطل»، مهمّ است. «وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ»؛ از طرفی دیگر، کمک نسبت‌به اجرای حقّ را مطرح می‌فرماید؛ یعنی کسی‌که می‌خواهد به حقّ عمل کند، دیگری بیاید و به او کمک کند. همۀ این‌ها در مفهوم آیۀ شریفۀ تعاون قرار می‌گیرد که فرمود: «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»[*]؛ گویا این روایات دارند یک شاخه از آیه را توضیح می‌دهند.

یاری خدا برای اقامۀ حقّ

در روایتی آمده است: «إذَا أکْرَمَ اللهُ عَبْداً أعَانَهُ عَلَی إقَامَهِ الْحَقِّ»[*]؛ این روایت هر دو طرف را می‌گوید؛ هم این‌طرف را دارد و هم آن‌طرف را؛ یعنی می‌گوید: وقتی خدا بخواهد بنده‌ای را بزرگ بدارد، او را در اقامۀ حقّ یاری می‌کند؛ چه عامل حقّ باشد و چه یاور عامل حقّ. خدا اگر بخواهد کرامتش را نسبت‌به عبدی عنایت بفرماید، او را در مسیر اقامۀ حقّ کمک می‌کند؛ یعنی خدا هم از آن‌هایی است که برای اقامۀ حقّ، شخص مسئول و مکلّف را کمک می‌کند. او هم یکی از کمک‌کارها است؛ یعنی اگر کسی طبق وظیفه‌اش، در هر رابطه‌ای و در هر محدوده‌ای بخواهد حقّ را اقامه کند، خدا کمکش می‌کند. خیال نکند که تنها است؛ حدّاقلش این است که خدا با او است. خدا می‌گوید: تو برو و برای اقامۀ حقّ به وظیفه‌ات عمل کن! من کمک‌کار تو هستم. این دیگر قابل انکار نیست.

 امّا اینکه آیا فرد موفّق می‌شود یا نه؛ بحث مفصّلی است و من نمی‌خواهم وارد آن شوم. فقط بگویم که از نظر مکتب الهی، اگر کسی برحسب وظیفه‌اش وارد صحنۀ اجتماع شده و بخواهد حقّ را اقامه کند، هیچ شکستی ندارد. در نگاه مکتب الهی، تلاش برای اقامۀ حقّ شکست ندارد. «مَنْ جَاهَدَ عَلَی إقَامَهِ الْحَقِّ وُفِّقَ»[*]؛ مجاهد برای اقامۀ حقّ در سطح جامعه بی‌بروبرگرد، موفّق می‌شود.

وظیفۀ ائمه (علیهم السلام) در اصلاح جامعه

در ارتباط با اینکه اقامۀ حقّ در سطح کلّ جامعه وظیفه چه کسی است، گفتیم که این کار وظیفۀ هرکس نیست. افراد خاصّی هستند که مأموریّت الهی دارند که فضای کلّی جامعه را «اصلاح» کنند. این وظیفۀ شرعی این‌ها است. ما در روایاتمان می‌بینیم که ائمه(علیهم السلام) می‌گویند: این کار وظیفۀ ما است. اقامۀ حقّ و ابطال باطل، وظیفۀ ما است. ما هم به وظیفۀ خودمان عمل می‌کنیم. «نَحْنُ أقَمْنَا عَمُودَ الْحَقِّ وَ هَزَمْنَا جُیُوشَ الْبَاطِلِ»[*]؛ ما پرچم حقّ را به‌پا داشتیم و سپاه‌های باطل را درهم شکستیم. وقتی‌که پیغمبراکرم(صل الله علیه و آله و سلم) آمد، چه کرد؟ منظور از «نحن»، معصومین(علیهم السلام) است؛ یعنی این «ما»، معصومین(علیهم السلام) هستند؛ این‌ها بودند که شرک و کفر را از جامعه طرد کردند و عمودِ حقّ -یعنی اسلام و توحید- را اقامه کردند. «نَحْنُ دُعَاهُ الْحَقِّ وَ أئِمَّهُ الْخَلْقِ وَ ألْسِنَهُ الصِّدْقِ»[*]؛ ما بودیم که به‌سوی حقّ دعوت کردیم؛ ما پیشوای مردمیم و ما زبانِ گویای درستی هستیم. «نَحْنُ‌ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی عِبَادِهِ وَ مُقِیمُو الْحَقَّ فِی بِلَادِهِ»[*]؛ ما امینان خدا بر مردم هستیم و حقّ را در سرزمین‌ها اقامه می‌کنیم.

 اگر فضای حاکم بر کلّ جامعه، باطل بود باید با آن مبارزه شود، تا باطل کنار رفته و حقّ فضای جامعۀ مسلمین را بپوشاند. این، کار هرکس نیست و کار اهل‌بیت(علیهم السلام) است. امّا این معنایش این نیست که ما بی‌تکلیف هستیم و دیگر وظیفه‌ای نداریم. آن‌کسی‌که وظیفه دارد حقّ را اقامه کند، باید قیام کند و از دیگران کمک بطلبد.من و تو هم باید دنباله‌روی او باشیم و کمکش کنیم. هرکس در این مسیر از امام(علیه السلام) اطاعت نکند و او را یاری نکند، گناه‌کار است. چه‌بسا این گناه ‌از دیگر گناهان بالاتر باشد؛ چون هرچه یک وظیفه اهمّیت بیشتری عندالله داشته باشد، تخلّف از آن هم عذاب و عقاب سنگین‌تری دارد.

تمام کسانی که به جنگ با امام‌حسین(علیه السلام) آمده بودند، مستحقّ عذابند؛ چون همۀ‌شان حضرت را می‌شناختند و می‌دانستند که او برای چه آمده است. این‌طور نبود که ندانند. حضرت هم بارها خودش را معرّفی کرد و هدفش را بیان کرد؛ لذا کسی معذور نبود. همۀ آن‌ها باید به جهنّم بروند؛ چون بزرگترین و بالاترین وظیفه این بود که امام‌حسین(علیه السلام) را یاری کنند. او طلب نصرت کرد، ولی این‌ها یاری‌اش نکردند.

«ترس از ذلّت» یکی از عوامل یاری نکردن حقّ

بحث دیگر این است که چه می‌شود عدّه‌ای با اینکه حقّ را می‌شناسند، آن را کمک نمی‌کنند؟ یک پاسخی که ممکن است در اینجا مطرح شود، این است که می‌گویند: ما اگر بخواهیم وارد میدان شویم و حقّ را یاری کنیم، ذلیل می‌شویم. اهل باطل ما را خوار و ذلیل می‌کنند. امّا آیا یاری حقّ، ذلّت‌آور است و فقط با پیروزیِ ظاهری است که عزّت حاصل می‌شود. یا اینکه مسئله چیز دیگری است. حالا من از لابه‌لای فرمایشات خود حضرت، می‌خواهم این مطلب را در بیاورم که مسئله از چه قرار است.

 اوّلاً باید دید که «عزّت چیست؟» و «ذلت چیست؟» این خودش بحث مفصّلی است.[1] عزّت به‌معنای قوّت و قدرت است، امّا نه هر قدرت و قوّتی؛ بلکه آن نوعی که همراه با «محبّت» است. عزّت، قدرت همراه با «محبوبیّت» است. ذلّت هم ضدّ آن است؛ یعنی ضعفی است که همراه با بغض و تنفّر باشد. به این مسائل با دید ظاهری نگاه نکنید!

دقّت کردید که گفتیم پسوند عزّت چیست؟ قدرتی که همراه با «محبوبیّت» باشد. محبوبیّت امری قلبی و درونی است. بیرونی نیست که خیال کنید منظور از عزّت، نفوذ مادّی و سلطۀ اعتباری است. این‌ها عزّت نیست. حکومت واقعی، حکومت بر قلوب است. کسانی که پایه‌های حکومتی‌شان در دل‌ها استوار شده، قوی هستند. این‌ها قدرتمندند. در مقابل، کسانی که از نظر خارجی، قدرت دارند ولی غالباً تسلّطشان همراه با محبّت نیست، عزّت ندارند. این قدرت، واقعی نیست؛ عزّت نیست.

ما چون معنای واقعی عزّت وذلّت را نفهمیدیم؛ لذا برخی ذلیلانِ عالَم را عزیز می‌دانیم و برعکس! این به‌خاطر اشتباه بودن ملاک‌ها نزد ما است. این که در آیه دارد: «تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ»،[*] برای این است که چون خدا مقلّب‌القلوب و الأبصار است، لذا می‌تواند هرکسی را که بخواهد عزیز یا ذلیل کند. عزّت واقعی، عبارت است از قوّت و قدرتی که بر دل‌ها احاطه یافته و همراه با محبوبیّت است. این می‌شود عزّت و درست در مقابلش، ذلّت است.

 ما روایات متعدّدی داریم که به همین بحث پرداخته است. امام‌عسکری(علیه السلام) فرمودند: «مَا تَرَکَ الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ»[*]؛ هیچ عزیزی حقّ را ترک نکرد، مگر اینکه همین امر موجب شد که او ذلیل شود؛ پس معلوم می‌شود که «ترک حقّ»، ذلّت‌آور است. «وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَزَّ»؛ و هیچ ذلیلی به حقّ عمل نکرد، مگر اینکه عزیز شد. حضرت این‌ها را با هم مقابله کرده و هردو را با هم آورده است؛ هم عمل به حقّ و در برابرش عزّت را و هم ترک حقّ و در مقابلش ذلّت را. روایت دیگر از امام‌علی(علیه السلام) است؛ «مَنْ یَطْلُبِ الْعِزَّ بِغَیْرِ حَقٍّ یُذِلَّ»[*]؛ اگر کسی بخواهد با غیر حقّ عزیز شود، ذلیل خواهد شد. عزّت و ذلّت دو امر ضدّی هستند که سومی ندارند. «مَنْ عَانَدَ الْحَقَّ لَزِمَهُ الْوَهْنُ»[*]؛ کسی‌که بخواهد با حقّ بجنگد، حقیر و خوار می‌شود. از امام‌صادق(علیه السلام) است که فرمود: «الْعِزُّ أنْ تُذِلَّ لِلْحَقِّ إذَا لَزِمَکَ»[*]؛ عزّت آن است که وقتی به حقّ رسیدی، در برابر آن خودت را مطیع کنی؛ یعنی سرت را در برابر حقّ فرود آور، عزیز می‌شوی.

تطبیق بحث با قیام امام‌حسین(علیه السلام)

حالا معلوم می‌شود که امام‌حسین(علیه السلام) چه می‌خواست بگوید. روز عاشورا بعد از اینکه همۀ بساط‌ها جمع شد و حضرت «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ یَنصُرُنِی؟» هم گفت، آمد و یک خطبه خواند. فرمود: «أَلَا إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهَاتَ مِنّا الذِّلَّهَ». منظور حضرت از «این حرام‌زاده، پسر حرام‌زاده» عبیدالله‌بن‌زیاد است. می‌دانید که نسبت زیاد به پدرش معلوم نبود. بروید در تاریخ ببینید! نام پدربزرگ عبیدالله، زیادبن‌ابیه است؛ زیاد پسر بابایش. خُب بابایش کیست؟! چرا اسم نمی‌برید؟! کسی پدرش را نمی‌شناخت. همه هم این مطلب را می‌دانستند. عبیدالله مرا بر سر یک دو راهی قرار داده و می‌گوید: یا شمشیر یا ذلّت! ما هم کسی نیستیم که ذلّت را بپذیریم. خدا اصلاً برای ما ذلّت را نخواسته است. حالا می‌فهمید ذلّت یعنی چه؟! حرف‌های امام(علیه السلام) حساب شده بود. همه هم این حقایق را می‌دانستند. امام‌حسین(علیه السلام) هیچ کم کاری نکرد و دقیق همه چیز را گفت.

حضرت پای شمشیر ایستاد و آن را انتخاب کرد. برای همین فرمود: «إنْ کَانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إلَّا بِقَتْلِی، فَیَا سُیُوفُ خُذِینِی»؛ اگر دین خدا با ریختن خون من پایدار می‌ماند، پس ای شمشیرها مرا در بر بگیرید! ببینید حضرت به‌دنبال اقامۀ دین خدا است و دین خدا هم همان حقّ است. «لَمْ یَسْتَقِم»؛ یعنی همان اقامه که ما داریم بحث می‌کنیم. «یَا سُیُوفُ خُذِینِی»؛ با کشتن من، این حقّ در جامعه اقامه می‌شود. پس ذلّت معنایش این است که من سر در مقابل باطل فرود بیاورم. امام‌حسین(علیه السلام) می‌گوید: اینکه من باطل را بپذیرم، ذلّت است. امّا اگر در راه حقّ کشته شوم، برای من عزّت است.

اینکه شما می‌بینید امام‌حسین(علیه السلام) واقعاً بیش از دیگر معصومین(علیهم السلام)، قلوب را اصطیاد می‌کند، برای همین مطلب است. این حرف‌هایی که من می‌زنم، غلو کردن نیست. این، از مختصّات مقامات معنوی آن حضرت است که خداوند پایه‌های محبّت او را در دل‌ها قرار داده است. به این می‌گویند: عزّت امام‌حسین(علیه السلام).

ما تا می‌گوییم: «عزّت»، فکرمان به‌سراغ مسائل مادّی و دنیایی می‌رود. مثلاً اگر به یک‌نفر، یک کاغذپاره بدهند و مسئول بشود، در نظر ما عزیز شده است. این عزیز شدن نیست، چون پس فردایش که دیگر مسئول نباشی، هیچ عزّتی نداری. این، عزّت نیست که عدّه‌ای دنبالت راه بیفتند و به آنچه در دست تو است، طمع داشته باشند. البتّه بگویم که حبّ ریاست، بالاتر از حبّ پول است؛ چون بعضی پول خرج می‌کنند که به ریاست برسند. آن‌هایی که کمی عقل داشته باشند، این کار را نمی‌کنند. آن‌هایی که عقل ندارند، همه چیزشان را فدای پول می‌کنند؛ امّا این‌ها حتّی جانشان را هم فدای ریاست می‌کنند!

عزّت این است که انسان سر در برابر باطل فرود نیاورد و در دل‌ها پایگاه داشته باشد. امام‌حسین(علیه السلام) می‌گفت: من کسی نیستم که سر به باطل فرود بیاورم. اگر این کار را نکنم، کشته می‌شوم؟ باکی نیست؛ کشته شوم! من می‌دانم که اگر کشته شوم، عزّت دارم.

 شما اگر دقیقاً تاریخ کربلا و فرمایشات امام‌حسین(علیه السلام) را در جاهای مختلف، کنار هم بگذارید خواهید دید که با مؤلّفه‌هایی که ما در معارف اسلامی داریم کاملاً تطبیق داشته و کوچک‌ترین تفاوتی ندارد. کاملاً طبق اصول و موازین است. حرکت حضرت در هر رابطه‌ای این‌گونه است؛ در بُعد عرفانی درست است، در بُعد فقهی کاملاً درست است، از منظر ‌اخلاق دقیقاً منطبق است. همه‌اش درست است. من این ادّعا را دارم و پایش هم ایستاده‌ام که حرکت حضرت در همۀ زمینه‌ها مطابق با تمام موازین مطرح شده در معارف اسلامی است؛ چند سالی است که دارم در بحث‌های خود، این مطلب را باز می‌کنم.

این بی‌حساب نیست که گفته شود: اگر واقعۀ کربلا نبود، از اسلام خبری نبود. اگر قیام امام‌حسین(علیه السلام) نبود، در جامعۀ بشری از خداپرستی یعنی دین حقّ خبری نبود. فاتحه اسلام خوانده شده بود. امام‌حسین(علیه السلام) هم مطلب را خوب فهمید. وظیفه‌اش همین بود که قیام کند. درست است که حضرت از نظر عرفانی تا آخر کار را می‌دانست؛ امّا وظیفه‌ای هم داشت که باید طبق آن عمل می‌کرد. می‌دانست که کشته می‌شود، ولی باز «هَلْ مِنْ نٰاصِرٍ یَنْصُرُنی»اش را می‌گفت که یک‌وقت کسی نگوید: من نمی‌دانستم. حجّت را بر همه تمام کرد و طبق وظیفه‌اش برای اقامۀ حقّ یاری طلبید. این رفتارها و گفتارهای امام‌حسین(علیه السلام) همه همگون‌اند.

حضرت در روز عاشورا هم که آمد، آخرین حرفش همین بود: «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهِ!».[*] من گاهی دیده‌ام که برخی این عبارت امام‌حسین(علیه السلام) را اشتباه معنا می‌کنند و «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهِ» را روی یک‌سری مسائل ظاهری پیاده می‌کنند. حال آنکه مقصود حضرت بالاتر از این حرف‌ها است. ذلّت و عزّت در نگاه حضرت، خیلی فرق دارد با عزّت و ذلّتی که ابنای دنیا می‌فهمند.

ببین امام‌صادق چقدر زیبا می‌گوید: «الْعِزُّ أَنْ تَذِلَّ لِلْحَقِّ إِذَا لَزِمَکَ».[*] حالا می‌فهمی عزّت یعنی چه؟ عزّت این است که تو خودت را از دید دنیاداران و از دیدگاه مادّی‌گرایان به‌حسب ظاهر خوار کنی، برای اینکه حقّ بماند. عزّت این است که طوری رفتار کنی که دنیاداران بگویند: فلانی شکست خورد؛ بله، شکست خورد، ولی چه شکستی؟ برای اینکه حقّ را نگه دارد. این، عزّت است. اگر برایت واجب شد، «إِذَا لَزِمَکَ» بسم‌الله؛ هرکاری می‌خواهند بکنند، بکنند. بگو: من این شکست ظاهری را برای اقامۀ حقّ می‌پذیرم. امام‌حسین(علیه السلام) هم دقیقاً همین را گفت و بر همین مبنا تا آخر ایستاد. ببینید ائمۀ(علیهم السلام) ما چقدر زیبا این مطالب را بیان کرده‌اند؛ بروید و معارف دینی‌تان را یاد بگیرید. ببینید اساس کارتان چیست.

 آن‌وقت ببینید که با او چه کردند. واقعاً کار امام‌حسین(علیه السلام)در تاریخ بشر بی‌نظیر بود. ممکن است که ائمۀ(علیهم السلام) ما یا انبیای‌الهی(علیهم السلام)، هرکدام بخشی از مصیبات او را داشته باشند، امّا آن‌کسی‌که همۀ آن‌ها را پذیرفت و همه‌چیزش را برای حقّ داد، امام‌حسین(علیه السلام) بود. ما نظیر امام‌حسین(علیه السلام) را نداریم. او بود که همۀ ابتلائات را پذیرفت؛ چه برای خودش و چه برای خاندان و اصحابش؛ برای همین است که جایگاه او در قلوب مؤمنین با همۀ انبیا و اولیا(علیهم السلام) فرق دارد.


[1]. حضرت‌استاد(رحمه الله علیه) این بحث را در سال 1387هـ.ش، بیان فرمودند که در جلد هفتم از مجموعۀ «سلوک عاشورایی» تحت عنوان «عزّت و ذلّت» منتشر شده است.

فیسبوک
توئیتر
لینکداین
واتساپ
تلگرام
ایمیل
چاپ
از دستۀ بیشتر بخوانید
اشتراک
ایمیل برای
guest
0 نظر
بازخوردهای درون متنی
مشاهده همه دیدگاه‌ها
سبد خرید
0
نظری دارید؟ لطفاً آن را ثبت کنید.x