در این روایت امامصادق صلوات الله علیه، مجسّم میکنند دنیا را و خصلت های دنیاداران را که از ناحیه گرایش به دنیا برای آن ها پیدا میشود. همچین خلاصهاش. تجسّم دنیا و خصلت دنیادارانی که دل به دنیا دادند. توجّه کردید؟! میفرماید:
«الدُّنْیَا بِمَنْزِلَهِ صُورَهٍ»؛ دنیا را تجسّم کنید به هیکل. هیکلهای ما اینجوری است دیگر: سر داریم، چشم داریم، گوش داریم، زبان داریم، دست داریم، پا داریم. درست است یا نه؟ اینهایی که همه میبینیم از همدیگر، همینها را می بینیم دیگر، هان؟! حالا دانه دانه برایت میفرماید ایشان.
«رَأْسُهَا الْکِبْرُ»؛ سر دنیا، خود بزرگ بینی است، «وَ عَیْنُهَا الْحِرْصُ»؛ چشماش، حرص است. این را بدانید، دنیا دارها؛ ما حالا تعبیر ساده خودمان را میکنم. کلّههایشان بوی قورمه سبزی میدهد. خیلی راحتتان کردم؛ چون میخواهم معنا کنم، ترجمه کنم، مشکل است، بیاورم توی این قالب. کلّههایشان بوی قورمه سبزی میدهد. خود بزرگ بینی، آن داشته باشد، من نداشته باشم؟! این که نشد. میفهمی چه میخواهم بگویم؟ همین جور، این خصلت دنیادار است، «رَأْسُهَا الْکِبْرُ وَ عَیْنُهَا الْحِرْصُ»؛ چشم دنیا آز است. به هرچه چشم بیافکند، میفهمی!؛ ولو این که مورد احتیاجاش نیست، می رود به سویش؛ حرص می زند.
«وَ أُذُنُهَا الطَّمَعُ»؛ هرچه به گوشش میخورد، گوشش طمع میکند. ندیدهاش، همینکه شنیده، میفهمی؟طمع می کند. فلانی، فلان چیز را دارد، طمع در این ارتباط است، گوش میکنید؟! این هم طمع میکند؛ هنوز ندیده، گوشاش میشنود.
«وَ لِسَانُهَا اَلرِّیا»؛ زبان هم دارد دنیا. شد؟! زباناش ریا است. میفهمید چی میگویم؟ این میگوید؛ ولی بهت بگویم؛ بحث، بحث اینها نیست؛ دورویی است، میفهمی؟! دورویی. ریا چیه؟ دورویی.
«وَ یَدُهَا الشَّهْوَهُ»؛ شد؟! دستاش عبارت از شهوت است، میفهمی؟! و او به این است که، که هر چه که هوای نفسانیاش، شهوانیاش بخواهد، آن سمت دستاش را دراز می کند. میفهمی؟
«رِجْلُهَا الْعُجْبُ»؛ کدام سمت میرود؟ پایاش هم، عبارت از عُجب است. خودپسندی، فهمیدی؟ پایاش خودپسند است.
حالا گوش کنید.کبر و حرص و طمع و… اینها را نگاه کنید، دانه دانه، اینها تمام، رذائل اخلاقی است،ها. توجّه کنید، همه اینها رذائل اخلاقی است، شهوت و عُجب و.. اینها که همه ردیف است.خب، این یک هسته مرکزی دارد، هسته مرکزیاش چیه؟ از کجا نشأت میگیرد ؟هان!درست است یا نه؟ کلّه و چه میدانم! چشمات و گوشت و زبانت و دست و پایت،تا موقعی که قلبت کار میکند؛ درست است یا نه؟اگر که از کار افتاد، دیگر تمام شد.
«وَ قَلْبُهَا الْغَفْلَهُ»؛ هسته مرکزیاش غفلت از خداست. فهمیدی؟ وقتی که انسان، غافل از خدا بشود، مبتلای به این رذائل اخلاقی میشود. خوب دقّت کنید، چقدر زیبا، تجسّم کرده امامصادق (علیه السلام). متکبّر میشوی، حرص میورزی، طمع میورزی، خوب نگاه کنید، ریاکاری میکنی، میفهمی؟! همه اینها هست دیگر، تابع شهوتت میشوی، خودپسندی میآید، همه و همه اینها از کجا سرچشمه می گیرد؟ «وَ قَلْبُهَا الْغَفْلَهُ» فهمیدی؟ همه بر محور غفلت از خداست. بعد، حالا آخر کار چیه؟ دنیاداران، مبتلا به این رذائل میشوند. شد؟! منشأش هم غفلت از خداست؛ اما این را هم بدان! آخر کار، دو تاچیز میفرماید: «کَوْنُهَا الْفَنَاءُ»؛ میفرماید؛ بودنت توی دنیا، فانی شدن است. آخه بابا! کَونَ با فنا چه جور ارتباطی دارند با همدیگر؟ هان؟! وجود و عدم. میگوید: بودنت در دنیا، هر لحظه، دارد از تو کم میشود. هر لحظه دارد کم میشود ازت، «کَوْنُهَا الْفَنَاءُ»؛ دنیا بودش، فناست اصلاً. میفهمی چه میخواهم بگویم؟ هر لحظه از من تو میگذرد، داریم فانی میشویم ما؛ کم میشود از ما، درست است یا نه؟ تهاش چی؟«حَاصِلُهَا الزَّوَال»؛ تمام شد. بلند شو برو دنبال کارت. این هم آخر کارت. حالا برو بنشین، برو غافل از خدا بشو و دل به دنیا ببند. این است نتیجه دنیا