فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ کیفَ یوَارِی سَوْءَهَ أَخِیهِ قَالَ یا وَیلَتَی أَعَجَزْتُ أَنْ أَکونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِی سَوْءَهَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ
...لايَمَـسُّـهُ إِلَّا الْمُـطَــهَّــرُونَ...
- جزء 6
- 5-
- سورة المائدة
- آیۀ 31
(بعد از کشتن، نمیدانست جسد او را چه کار کند) پس خداوند زاغی را فرستاد (که زاغ دیگری را کشته بود) تا زمین را بکاود و بدو نشان دهد چگونه جسد برادرش را دفن کند. (هنگامی که دید که آن زاغ چگونه زاغِ مرده را در گودالی که کند پنهان کرد) گفت: وای بر من! آیا من نمیتوانم مثل این کلاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟! پس (سرانجام از ترس رسوائی و بر اثر فشار وجدان، از کردهی خود پشیمان شد و) از زمرهی افراد پشیمان گردید.