در روایتی دارد که امام هفتم علیه السلام، مطالب بسیاری را به هشام ابن حکم فرمودند، شاید اگر اشتباه نکنم قریب هفت، هشت صفحه باشد، روایت مفصلی هم هست، خطاب کردند به هشام. هشام ابن حکم معروف است، از اصحاب امام جعفر صادق صلوات الله علیه است و خدمت امام هفتم هم رسیده است و از آن کسانی است که معروف است، خصوصا از نظر علمیاش. یک جمله از جملههایشان؛ چون همه اش خطاب میکنند به هشام و به او مطالبی میفرمایند. یکیاش این است، یک بخشش این بود. فرمودند بهش:
ای هشام! آدم عاقل این جوری است که دقت میکند،« نَظَرَ» دارد، «نَظَرَ اِلَی الدُّنیا وَ اَهلِها» نگاه میکند به این عالم دنیا، نشئۀ مادیت به قول ما، و افراد دنیادار را، اینهایی را که دنیادار هستند به اصطلاح ما «نَظَرَ اِلَی الدُّنیا وَ اَهلِها» وقتی که دقت کرد میبیند به این که اگر بخواهد دنیا را تحصیل کند برای خودش، به تعبیر ما منصفانه یا بگوییم متشرعانه، حالا هر چی، نه برود به دنبال دنیا؛ این بدون زحمت نمیشود، بلاخره باید نیرویش را هان؟! مصرف کند دیگر، درست است؟ این جور نیست که به قول ما تعبیر میکنند، هلو بیا برود در گلو نیست. شد؟! باید راه بیفتد، خب عمرش را میگذارد، نیرویش را میگذارد، اینها را میگذارد تا فرض کنید که روی هم بگذارد، تا روی هم بگذارد. خب این که مال این. دقت بکنید، میبینید این است، باید بدود خلاصهاش.
از این طرف هم نگاه میکند به آخرت و مسائل اخرویه و آن چیزهایی که در آخرت به درد انسان میخورد و آنها را هم نگاه میکند، دقت در آنها میکند؛ میبیند آنها هم به آسانی به دست نمیآید؛ آنها هم دویدن دارد به قول ما، باید نیرو بگذارد، زحمت بکشد، مشقت دارد.
خب، بسیار خوب، اینجا میبیند سر دو راهی است، یکی این که برود دنبال دنیا، دنیا را به دست بیاورد، این طرف نیرو مصرف کند، عمرش را این طرف بگذارد، یا بیاید این طرف را انتخاب بکند، از نظر دنیایی به مقدار کفافش که به اصطلاح، گذران زندگیش باشد اکتفا کند، نیرو را متمرکز کند این طرف. این جا بحث انتخاب است و این را هم بگویم: انسان هم در دنیا، دو تا عمر ندارد، دو تا نیرو چیه؟ ندارد؛ این را خوب دقت کنید! یک عمر است، یک نیروست، درست است؟ اما دو راه است؛ توی این راه بگذارم یا توی این راه؟ این را خوب دقت کنید، مهم این است، که این جور نیستش که من در دنیا هان! دو مرتبه بیایم، یک مرتبه بیاییم بگوییم می رویم سراغ دنیا، نیرویم را این طرف می گذاریم، آن را این طرف مصرف می کنیم؛ یک دفعه دیگر می آییم، بعد می رویم برای آخرتمان کار می کنیم. هان! بارک الله، می گفتند: چارپار دار قمی دوسره بار می کردند. این نیستش مسئله، یکی است، یک عمر هست، یک نیروست؛ اما دو راه است، کجا مصرف کنیم؟ چون تعبیر به عاقل حضرت می فرمایند، می گوید: آدم عاقل در انتخاب وقتی سر این دو راهی رسید، می گوید هم این زحمت دارد به دست آوردنش، هم این زحمت دارد. درست است؟ حالا کدام زحمتش را من بکشم؟ کدام؟ با یک جمله می فرماید: «فَطَلَبَ بِالمَشَقَّهِ اَبقاهُما» آدم عاقل که میخواهد انتخاب بکند، که این سختی را میخواهد بکشد، زحمت را میخواهد بکشد، میرود آنی را انتخاب میکند که برایش میماند، نه آنی را که از دستش چیه؟ میرود. غیر از این است واقعا؟ هان؟!
خیلی قشنگ، زیبا به هشام میفرمایند: «یا هِشامُ اِنَّ العاقِلَ نَظَرَ» نگاه کنید این سنجش است، دقت بکنید. «اِلَی الدُّنیا وَ اِلَی اَهلِها فَعَلِمَ اَنَّها لاتُنالُ اِلاّ بِالمَشَقَّهٍ» این به دست نمیآید مگر این که نیرو مصرف کنی، زحمت بکشی.
از این طرف هم «وَنَظَرَ اِلَی الاخِرَه» به این طرف هم نگاه میکند، باز هم این جا «فَعَلِمَ اَنَّها لاتُنالُ اِلاّ بِالمَشَقَّهِ» حالا انتخاب کن. «فَطَلَبَ بِالمَشَقَّهِ اَبقاهُما» آنی که برایش میماند انتخاب میکند، نه آنی که برایش نمیماند. توجه کنید! عاقل یک همچنین آدمی است. درست است؟ یعنی عقل، اقتضای این را میکند. توجه کنید! من حالا یک جمله میگویم ممکن است که تند باشد این؛ ولی نه! به قول ما طلبهها، ما اینطور میگوییم، مفهوم میگیریم ما. مفهومش این است: اینهایی که میبینند، رفتند دنیا را انتخاب کردند، اینها دیوانهاند؛ مقابلش است دیگر، خیلی قشنگ، اول،«یا هِشامُ اِنَّ العاقِلَ» درست؟ یعنی اینهایی که چیه؟! عمرش را تمام نیرویش را مصرف می کند که دنیا را بگیرد روی هم بگذارد، این دیوانه است، این که عاقل نیستش که. چرا؟ چون وجدانا می بیند که برایش هان؟! نمیماند.