در گذشته یک روایتی را خواندم من، در باب این که انسان جایگاهاش را پیش خدا بخواهد ببیند، چه جوری است. در یک روایتی بود، ببیند جایگاه خدا پیشش چگونه هست، که این در رابطه با اعمالش؛ مشروع و نامشروع. حالا، من به این مناسبت میخواهم این روایت را گفته باشم.
روایت از امام صادق علیه السّلام، است. حضرت فرمودند: وقتی مرده را در قبرش میگذارند؛ یعنی این کنایه است، قبر اشاره به عالم برزخ است، نشئه برزخ است. همین که وارد نشئه برزخ میشویم؛ چون ما سه تا نشئه داریم: دنیا، برزخ، قیامت. از این نشئه عبور میکنیم ، وارد نشئه بعدی میشویم. «إِذَا وُضِعَ الْمَیِّتُ فِی قَبْرِهِ» آن گاه که قرار داده میشود میت در قبرش «مُثِّلَ لَهُ شَخْصٌ» آن جا تَمَثُّل پیدا میکند یک موجودی. میبیند یک کسی را. «فَقَالَ لَهُ» آن شخص با این صحبت میکند. میبیند کسی همراهش هست. او را میکند به این میّت میگوید: «یَا هَذَا» فلانی! میشناسدش.«یَا هَذَا» ای فلانی! «کُنَّا ثَلَاثَه» ما سه تا چیز بودیم که در دنیا، در آن نشئه با تو بودیم:«کَانَ رِزْقُکَ فَانْقَطَعَ بِانْقِطَاعِ أَجَلِک» اوّلی: این اشاره است، رزق. امور مادّی دنیا بود: پول و پلههات بود، زندگیت بود، خانهات بود، ماشینت بود و اینها بود. درست است یا نه؟ هان! آنها با تو بودند دیگر، همراه تو بودند. تو همراه آنها بودی، آنها همراه تو بودند. امّا وقتی عمرت سرآمد، آنها هم از تو جدا شدند، دیگر خبری نیست. خودتی و لخت و عریان، به قول ما، درست است یا نه؟«کَانَ رِزْقُکَ فَانْقَطَعَ بِانْقِطَاعِ أَجَلِکَ» اینها که عمرت تمام شد، آنها هم چیه؟ جدا شدند از تو. این اوّلی؛ چون سه تا بودند، «کُنَّا ثَلَاثَه». این که اوّلی رفت دنبال کارش. دوّمی: «وَ کَانَ أَهْلُکَ» بستگانت تو بودند، هان! فرض کن بچّهات بود، زنت بود، همه آنها که بودند، بستگانت. «وَ کَانَ أَهْلُکَ فَخَلَّفُوکَ وَ انْصَرَفُوا عَنْکَ» آوردنت، گذاشتنت توی قبر، خداحافظ. گذاشتند، رفتند. آنها هم که رفتند. این هم دوّمیش. تو دنیا سه تا بودند دیگر«کُنَّا ثَلَاثَهً» اوّلی که چی شد؟ جدا شد. دوّمی هم شد جدا. و اِنِّی کُنتُ مَعَک اوّل میگوید: «و اِنِّی کُنتُ عَمَلَکَ وَ کُنتُ مَعَک» فهمیدی؟ من میدانی چه هستم؟ من عمل تو هستم، آن قدر با وفا هستم من با تو، فهمیدی؟ جدا نمیشوم از تو. «و اِنِّی کُنتُ عَمَلَکَ وَ کُنتُ مَعَک» من همراهت هستم، حالا. یک چیزی به تو بگویم، تو دنیا ما سه تا بودیم، با تو بودیم، درست است یا نه؟! آنها که رفتند؛ امّا این را بهت بگویم «أَمَا» آگاه باش. رو میکند بهاش میگوید: «أَمَا إِنِّی کُنْتُ أَهْوَنَ الثَّلَاثَهِ عَلَیْکَ» من در این سه تا خوارترین آنها پیش تو بودم، سبکترین، خوارترین؛ یعنی تو به من اهمیّت، هان! نمیدادی. به پولت اهمیّت میدهی، مضطرب میشوی، هان! به بستگانت اهمیّت میدادی، میفهمی چه میگویم؟ امّا به من اهمیّت نمیدادی. حالا دیدی همه رفتند، من با تو هستم. فهمیدی؟ اگر خوبی کرده باشی؛ که این عمل؛ چون میگوید من عملت هستم؛ حالا چی، چی هست این عمل، هان! خدا میداند.
اشاره به این میفرماید در این روایت امام صادق صلوات الله علیه به آن مقدار لا اقل که به پول اهمیّت میدهید، به اعمالتان هم اهمیّت بدهید. به کارهایتان هم اهمیّت بدهید. کارهایی که دارید میکنید. به مقداری که به زن وبچّهات اهمیّت میدهی به کارهایت هم اهمیّت بده. میفهمی چه میگویم؟ عمل را و کارت را که انجام میدهی، پیشت سبک و خوار چیه؟ نباشد. میفهمی؟! این، آن چیزی است که دست از تو برنمیدارد و همیشه با توست. اگر خیر باشد، میفهمی چه میگویم؟ آن جاست. اگر نعوذ بالله شر باشد، باز هم با توست. حواست را جمع کن.