در روایتی از امام جواد صلوات الله علیه، هست که حضرت جملاتی را فرمودند. دو تا از این جملات این بود که من به آن الآن اشاره کردم.
اول: حضرت فرمودند: «غِنَی المُؤمِن ِغِناهُ عَن ِالنّاس» ِ بی نیاز مؤمن این است که از مردم بی نیاز باشد. حالا ما در تعبیراتی که داریم، این جوری است که این غنی را گاهی به قول ما، از نظر ادبی، با «با» ما متعدیش می کنیم، «عن» که این جا آمده، چکار کنم مجبور می شوم این ها را بگویم. که باء سببیّت است.
یک وقت هست بی نیازی به سبب مردم است، که می گویند: غنای بالنّاس، این را تعبیر می کنند. غنی بالناس که می گویند: بی نیازیش به سبب مردم است. یک وقت می گویند: نه؛ غناعَنِ النّاس؛ یعنی نه؛ از مردم به طور کلی بی نیاز است، نه بی نیازیش را از آن ها کسب کرده است. مؤمن این جوری است، خودش را به مردم نیازمند و محتاج نمی بیند. فهمیدی؟ این جمله که حضرت فرموده این است: «غِنَی المُؤمِن ِغِناهُ عَن ِالنّاس» بی نیاز مؤمن این است که خودش را محتاج به مردم نمی بیند.
اما این جا یک نکته بگویم. یک چیزی از به اصطلاح ما، می گوییم: امور به اصطلاح، فطریۀ انسان است. و او این است که انسان فطرتا این طوراست، خودش را نیازمند می بیند، بی نیاز هان؟! نمی بیند. من این را بگویم بهتان، حالا یک کم طول بکشد، چیز یاد بگیرید خوب است. چه بگویم؟! اگر کسی بگوید: من در زندگی احساس احتیاج نمی کنم، دروغ می گوید. شد؟! چون از فطریات انسان است اصلا این که خودش را محتاج می بیند؛ یعنی انسان در زندگی تکیه گاه می خواهد اصلا. نمی تواند بگوید من احساس به تکیه گاه نمی کنم؛ این خودش دارد به خودش، دروغ می گوید. همچین صریح بگویم. اما بحث در این است که این احساس احتیاجی که می کنم، نیازی که می کنم باید نیاز من را یکی برطرف کند. به کی؟ بحث این جاست. به کی؟ شد؟! مؤمن، خودش را به امثال خودش، مخلوق، نیازمند نمی بیند؛ اما این جور نیستش که اصلا احساس نیاز نکند،احتیاج نکند، نه، خودش را محتاج به آن موجودی می بیند که او غنی مطلق است. او نیازمند به هیچ کس نیست. فهمیدید؟! این را می خواستم بگویم. اون هم مثل من است. او یک گدا، من هم یک گدا، جفتمان گداییم. رسیدید شما به عرض بنده؟ همچین صریح بگویم. جفتمان گداییم.درست است یا نه؟ لذا هیچ وقت گدا به گدا خودش را محتاج نمی بیند.
به کی محتاج می بیند؟ به آنی که نیازمند نیست. لذا این را خوب دقت کنید. مؤمن، همین تعبیری که حضرت می فرمایند، مؤمن چه جوری است؟ این جوری است به این که غنای عن الناس دارد؛ اما بهت بگویم،خدا را فرامومش نکرده، این جهتش این است؛ چون او خودش را محتاج به چی؟ خدا می بیند. غنای بالله دارد لذا غنی عن الناس دارد. این دو تا می آید کنار هم. مؤمن، غنی بالله است. یعنی چی؟ خودش را به سبب خدا بی نیاز می کند. این بی نیازی است که خودش را نیازمند به امثال خودش نمی بیند. مؤمن ثروتش از خداست، نه از مخلوق؛ چون از این طرف دستش پر است دیگر چیه؟ به این طرف نگاه نمی کند اصلا. جمله خیلی عرض کردم: معنا دارد. «المُؤمِن» چی؟ غنایش چیه؟ غنی است؛ اما غنی عن الناس است، غنا عن الناس، خودش را از مردم بی نیاز می بیند، مؤمن این جوری است، هیچ وقت نیازمند به غیر نمی بیند. نیازش را به خدا می بیند، غنای بالله دارد و غنای عن الناس دارد. نگاه کنید! از این طرف چیه؟ به سبب او، غنی شده است، بی نیاز دیگر، لذا چیه؟ از این بی نیاز است. دو تا عکس هم هستند.
حالا بعد، جمله بعدی، گفتم جملات کوتاه؛ خیلی …
«نِعمَه ٌلاتُشکَرُ کَسَیِئَّهٍ لاتُغفَرُ» یک تشبیه می کند حضرت، می گوید: آن نعمتی که از خدا به دست تو رسید و سپاس نکردی خدا را، شد؟! سپاس گزار خدا نبودی، این مثل گناهی است، بکنی که آمرزیده نشود. حالا تشبیه، چه ارتباطی این دو تا با هم دارند(؟) به قول ما، مشبه و مشبهٌ به. باید یک آثاری مشبه به ، به قول ما طلبه ها داشته باشد که توی مشبهت بیاوری. حالا می گویم. دو تا چیزش را من، به آن اشاره می کنم.
گناهی که آمرزیده نشود دو پیامد زشت برای انسان دارد. گناهی که آمرزیده نشود؛ یعنی آدم، خدمتتان عرض شود نعوذبالله، گناه، مرتکب بشود، استغفار نکند؛ آمرزیده هم نشود، گناه سرجایش بماند. گوش کن! دو تا پیامدش را فقط اشاره می کنم: یکی درونی، یکی بیرونی. درونی، کدورتی که برای قلب و روح و نفس پیدا می شود. این کدورت که موجب سلب توفیق از انسان می شود و آن نورانیت باطن را می گیرد. برای درونش. بیرونی، سلب نعمت می کند از انسان. بیرونیش هم این است،ها! این را بدانید، گرفتاری می آورد. ما توی روایات داریم از خودم نیست. بسیاری از گرفتاری ها بر اثر گناهان است. بسیاری از سلب نعمت ها که از دست انسان می رود برای گناهی است که کرده است. این را بدانید… لذا گناهی که آمرزیده نشد هم در بُعد درونیش، هم بیرونیش، توجه می کنید؟ آثار زشتی دارد. نعمتی که سپاس گزاری نشود، این دو را دارد در پی، می فهمی؟! هم کدورت درونی برای تو می آورد، هم سلب نعمت بیرونی از تو می کند . فهمیدی؟ شکرش که نکردی، درست است یا نه؟ نعمت سلب می شود، از تو گرفته می شود.
نعمتی دوام پیدا می کند، من قبلا روایتش را خواندم،نعمتی دوام پیدا می کند که شکر آن نعمت چیه؟ شده باشد. نعمتی افزوده می شود بر نعمتی که نعمت قبلی شکرش شده باشد. فهمیدی؟ والا نشده باشد،ها! این هم که داری، از دستت، خدا می گیرد. لذا تشبیه بسیار زیبایست. «نِعمَه ٌلاتُشکَرُ کَسَیِئَّهٍ لاتُغفَرُ» توجه کنید. حالا البته خب، این جمله بعدی با آن هم چیز دارد که من بگویم، طول می کشد. لذا این را می خواستم عرض بکنم. انسان باید توجه داشته باشد. آقا! این که احساس نیاز می کنی، برو سراغ بی نیاز. نیازت را با بی نیاز برطرف کن؛ نه نیازت را با نیازمند.