...إِنَّ حَدِيثَنٰا یُحْیِی الْقُلُوبَ...

99 

... دستیابی به حقیقت ایمان و هلاکت انسان ...

لَنْ‏ يَسْتَكْمِلَ‏ الْعَبْدُ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى يُؤْثِرَ دِينَهُ عَلَى شَهْوَتِهِ وَ لَنْ يَهْلِكَ حَتَّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلَى دِينِهِ

هیچ بنده‌ای به حقیقت ایمان دست پیدا نمی‌کند، مگر این که مقدّم دارد خواسته دین خود را(خداوند تبارک و تعالی) بر خواسته نفسش و هیچ بنده‌ای به هلاکت نمی‌رسد، مگر این که مقدّم بدارد خواسته نفسش را بر خواسته خداوند تبارک و تعالی

امام علی (ع)

اَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ

روایت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منقول است، که حضرت فرمودند: اگر انسان بخواهد، از نظر بُعد حیوانی‌اش، کامل کند حقیقت ایمان را در خودش، ایمان خودش یک حقیقتی است. این حقیقت دارای درجاتی است. و یک درجه او که به اصطلاح تعبیر می‌شود به کمال حقیقت ایمان، به آن کمال حقیقت ایمان، اگر بخواهد برسد، راهی جز این ندارد که آن چه را که مربوط به دین اوست، در هر امری از امورش، دین یک مجموعه است دیگر؛ از امور اعتقادی هست. به اصطلاح ما، دستورات شرعی هست. امور اخلاقی هست،  همه و همه، این مجموعه، رسید جایی را که دین یک چیزی را می‌گوید. یک چیزی را می‌خواهد از انسان، از آن طرف نفس هم یک چیز دیگری را می‌خواهد. نگاه کنید، بحث مقابله است، همسو نه. بحث همسو نیست، همسو باشند که مسئله‌ای نیست، نه. دین یک چیز را از من می‌خواهد، نفس یک چیز دیگری را می‌خواهد، درست؟ هر وقت سر این دو راهی دین و نفس رسیدی، آن را که دین‌ات می‌خواهد، همان را  تو انتخاب بکن. مقدّم داشتن آنچه را که خدا می‌خواهد، بر آن چه را که نفس می‌خواهد. اگر این جوری شد انسان، این حقیقت ایمان در او به حدّ کمال‌اش رسیده است. دیگر بهتر از این نمی‌توانستم این را به اصطلاح بیان کنم. «لَنْ‏ یَسْتَکْمِلَ‏ الْعَبْدُ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ حَتَّى یُؤْثِرَ دِینَهُ عَلَى شَهْوَتِهِ»؛ این جمله اول.

جمله دوّم: درست روبرو و عکس‌اش: «وَ لَنْ یَهْلِکَ»؛ هیچ بنده‌ای به هلاکت نمی‌رسد، مگر این که مقدّم بدارد خواسته‌ی نفس‌اش را برخواسته خدایش. دیگر این هم خلاصه‌اش؛ چی می‌شود که آدم به هلاکت می‌رسد؟ تعبیری که به هلاکت می‌کنیم، نه این که تو دنیا می‌میردها، نه؛ آن که همه می‌میرند. انبیا و اولیا (علیهم السلام) هم همه مردند و رفتند. درست است یا نه؟ این را نمی‌گویند هلاکت. آن بحث هلاکت اُخروی است. توجّه کردید، چه عرض کردم، هیچ بنده‌ای به هلاکت نمی‌رسد، مگر این که عکس کرده باشد. خواسته نفس را مقدّم داشته باشد برخواسته چی؟خدا، فهمیدید؟! این معیار بود.

 البته گفتم: این مراتب دارد، گوش کنید! یک مرتبه‌اش در امور مسلّمه است،  به قول ما؛ واجبات و محرمات، که این دیگر شبهه‌ای نیست تا این‌جا، توجّه کنید. خدا از من خواسته این کار را بکن، دلم نمی‌خواهد، بکنم. نمی‌کنم. تمام شد دیگر؛ دلم یعنی نفسم. نمی‌کنم، این مسلّم شد دیگر؛ ترک واجبات. از آن طرف، خدا گفته نکن، حرام است، درست است یانه؟ نفسم می‌خواهد، می‌کنم، درسته! مقدّم داشتن چیه؟خواسته نفس در واجبات، در محرمات، گوش کنید. در این‌جا هیچ، به قول ما، راه فرار نداریم اینجا که مسلّم، در اینجا هلاکت هست، شد! بعد، مرتبه بالاتر می رود مسئله شبهات پیش می آید. می فهمی؟! مرتبه بالاتر می رود. توجّه کنید. همین جور مرتبه به مرتبه می رود؛ ولی همین معیاری را که علی علیه السلام گفته؛ در تمام این مراتب هست. در تمام این مراتب همین‌جوری است. بنابراین ما که در آن اوّلی‌اش گیر کردیم، توجه کنید چه می‌خواهم بگویم.  اوّلی‌اش، و آن این است در واجبات و محرمات، توجه کنید. بدانید، آن‌هایی هلاک می‌شوند که چی کار کنند؟ ترک واجب کنند و حرام را مرتکب بشوند.

سند حدیث: بحار الأنوار ، ج 75، صفحه 81
مستندات:
فیسبوک
توئیتر
لینکداین
واتساپ
تلگرام
ایمیل
چاپ
اشتراک
ایمیل برای
guest
0 نظر
بازخوردهای درون متنی
مشاهده همه دیدگاه‌ها
سبد خرید
0
نظری دارید؟ لطفاً آن را ثبت کنید.x