از فرمایشات و کلمات قصار امام هادی صلوات الله علیه، است که حضرت فرمودند: آن چه را که تقدیر الهی است؛ یعنی خداوند، او را مقدّر میکند و اندازهگیری میکند برای شما انسانها، این طور است که به شما نشان میدهد چیزی را که به خاطره شما خطور نکرده باشد. حالا من، مطلب را میخواهم کمی بازش بکنم.
بنده، تدبیر میکند در کارها. ما این جور هستیم در زندگیمان تدبیر میکنیم؛ خدا عقل داده، شعور داده به ما، تدبیر میکنیم. آیا تدبیر ما در امور ما، شد؟ کارهای زندگیمان، فرض کنید؛ کافی است؟ آره؟! آن قدر قاشق میسازی بدون دسته. دیگر تعبیری نمیتوانستم بکنم. درسته یا نه؟ آن قدر سرها به سنگ میخورد در زندگی، درست است یا نه؟ چرا؟! حالا من چرایش را به تو میگویم: و آن این است که تدبیر من، آن گاه کار ساز است که با تقدیر او همسو بشود. میفهمی چه میخواهم بگویم؟!«اَلعَبدُ یُدَبِّرَوَاللهُ یُقَدِّرَ» ؛گوش کنید! بنده، بله، تدبیر میکند؛ اما خدا تقدیر میکند. تدبیر، منهای تقدیر به درد نمیخورد. می فهمی چه میخواهم بگویم؟! خب، حالا این به اصطلاح، سؤال پیش میآید، چکار کنیم که تدبیرهای ما با تقدیرهای او، این یکی است، اینها همسو بشود؟ حالا من میگویم. راهش این است: تو تدبیر بکن، بعد از تدبیرت، توکّل کن، واگذار کن به او، بگو به عقل ناقص من، خدا این رسیده؛ امّا خودت میدانی. فهمیدی چه میخواهم؟ خوب قشنگ دقّت کن. شد؟! ما مخلصت هستیم، هرجور که صلاح دانستی. همچین سادهاش کردم، پاییناش آوردم. شد! آن جایی که به نفع من است، خودش درست میکند، به ضرر من است خودش میداند آن ها را. شد! بعد میبینی، آخر سر میفهمی، آنی که تو فکر کرده بودی اشتباه بود. یک چیز خوبی نشانت میدهد که به فکرت نمیآید اصلاً که نمی توانستی تدبیرش بکنی تو. فهمیدی؟!
«الْمَقَادِیرُ تُرِیکَ مَا لَمْ یَخْطُرْ بِبَالِکَ»؛ وقتی او میخواهد تقدیر کند برای تو، میفهمی؟ که به ذهنت خطور نمیکرد، شد! که تعجّب میکنی چه جوری این شد. تو خیال میکنی گُتره است، پیشامد است؛ پیشامد نیست. نه خیر؛ می فهمی چه میگویم؟ حساب شده است. گوش میکنی تمام کارهای خدا حساب شده است. پس بنابراین؛ حتّی در باب رزق ما داریم، حالا من نمیخواهم چیز بکنم من، میگوید چی؟:«وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ» چی؟..«فَهُوَ حَسْبُه»، اینجا دارد که «وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»؛[*] این همان است که حضرت می فرماید این جا. فهمیدی؟ روزیت میکنم یک چیزی که گمانش را نمیبردی اصلاً، فکرش را نمیکردی. این هم، همین را میفرماید. «اَلمَقادیرُ تُریکَ مَالا یَخْطُرْ بِبالِکَ» پس بنابراین، آدم به اینجا میرسد، بابا جان! تو بگو به من عقل دادی، چشم. تدبیر هم میکنم، متشرعانه،ها! این را هم بهتان بگویم مشروع، فهمیدی؟ نه خلاف شرع. مشروع، بعد هم واگذار به تو میکنم. فهمیدی؟ شد؟ حالا ببین چیچیها به تو نشان میدهد
[1]. سوره مبارکه طلاق، آیه 3