روایت از امام باقر صلوات الله علیه منقول است که: شخصی آمد خدمت پیغمبر اکرم، عرض کرد که به من بیاموزید: خطاب به پیغمبر عرض کرد: «عَلِّمْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ» چیزی یاد بدهید به من. حضرت در جواب فرمود: بر تو باد به این که از نظر درونی، چشم پوشی کنی از آن چه را که از امور مادی در دست دیگران است، هر چی.
علتش را هم فرمودند:«فَإِنَّهُ الْغِنَى الْحَاضِرُ» این یک ثروتی است، حاضر، دیگر لازم نیست دنبالش بدوی، به قول ما، تحصیلش بکنی،میفهمی؟ تا آینده به آن برسی. نه، نقد است. هر کی، هر چی از امور دنیایی دارد، تو اصلا چشمت دنبالش نباشد. چشم پوشی کردن؛ این یک ثروت نقد است برای تو.
بعد عرض میکند که: «قَالَ زِدْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ» خب، یاد گرفتم، اضافه کن.
حضرت اضافه کردند: «إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ» بپرهیز از چشم داشت. درست عکس آن اولی است. چشم داشت به آن چه را که در دست دیگران است که تو هم هوس کنی، من هم داشته باشم. این فقر و گدایی نقد است. آن ثروت نقد بود، این درست در مقابلش است. فقر نقد است.
حالا من یک نکته به شما بگویم. و او این که همین دو تا چیز است که آدم را بیچاره میکند. تو زندگی دنیا این دو تا آدم را بیچاره میکند. بیچارگی همه بر محور این دوتا است. فهمیدید؟ چشمم به آن چیز است که در دست آن است، توجه میکنید، چه عرض کردم؟
من نمیتوانم چشم پوشی بکنم. (و چشم به هم چی…؟ آن یکی چشمش هم بقلش…) {چشم به هم چشمی}از بدبختیهای بشر در دنیا همین است. توجه میکنید چه عرض کردم؟ که آلودگی نسبت به بسیاری از گناهان و جنایات است. انسان مبتلا که میشود، منشأش این است.
خب، باز گفت: «قَالَ زِدْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ» اضافه هم بفرماید باز هم، یاد بگیریم. آمدیم که یاد بگیریم.
«قالَ:» حضرت در جواب فرمود: «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ» اگر خواستی کاری بکنی، آخر این کار ببین چه نتیجه ای برایت دارد. فهمیدی؟ اولش را نگاه نکن، آخرش را نگاه کن.تدبر، توجه میفرمایید؟ تفکر کردن است خودش؛ توجه کنید، تفکر عمیق. ته کار ببین چه میشود. «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ»
من حالا این جا یک نکته را بگویم، که راجع به عاقبت. ما دو جور عاقبت داریم: یک عاقبت دنیایی داریم. یک عاقبت آخرتی داریم. نداریم ؟! آن جا را هم دارالعقبی بهش میگویند، آخرت را. شنیدید؟ یکی از اسامی قیامت چیست؟ دارعقبی، آخرت.
طرفی که دارد از پیغمبر سوال میکند، معلوم میشود مسلمان بوده است. اعتقاد به چی؟! به آخرت هم داشته دیگر، درست است یا نه؟ پس دوتا عاقبت میشود این جا. رسیدید شما به عرض من؟ دو تا. چه بسا نظرش این بوده که این عاقبت که میبینی، عاقبت واقعی نیست. چرا؟ عاقبت واقعی آن طرف است. کارهایی که ما میکنیم، هان! ته کار آن جاست؛ این تهاش نیست. این نشئه درست است تمام میشود؛ اما بعدش یک نشئۀ دیگر هست، باید بروی آن جا. آخر کار آن جاست.
«فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ خَیْراً وَ رُشْداً فَاتَّبِعْهُ» اگر دیدی عاقبتش برایت روشن است، خیر هم هست. هان! بسم الله؛ برو وارد کار بشو، هیچ مسئله ای هم ندارد.
«وَ إِنْ یَکُ غَیّاً» اگر عاقبت کار نمیدانی، چی در میآید از کار، روشن نیست، ها! «فَاجْتَنِبْهُ» واردش نشوی، ها! دست بکش.
حالا من یک نکته ای را میخواستم بگویم و آن این که: انسان مسلمان هر کاری که میخواهد بکند، اول ببیند مشروع است یا مشروع نیست. من این را میخواستم بگویم. این تکۀ آخر، جملۀ بنده بود. فهمیدی؟! همه رقم فکر میکنی راجع به امور دنیاییاش. کاری که میخواهی بکنی؛ اما آنی که فکر نمیکنی، چیست؟ که آیا مشروع هست یا مشروع نیست؟ این کار که من میکنم، خلاف شرع نباشد؟ رسیدی؟! سراسر زندگی ما همین است. این که میخواهم بگویم، آیا مشروع است یا مشروع نیست؟ گفتارش، کردارش، گوش میکنید؟ همۀ کارها؛ کار است دیگر، مگر نیست؟ امر هم دارد. «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ» هر چیز، درست است یا نه؟ قصد کردی، میخواهی چکار کنی؟ آهنگ یک کاری را بگذاری، تصمیمات را گرفته ای. این جا ببین مشروع است یا مشروع نیست. اگر مشروع است، روشن است برای تو، از نظر شرعی اشکالی ندارد؛ پس انجامش بده؛ اما اگر از آن طرف بود. چی؟ روشن نیست. روشن نیست! نعوذبالله چه برسد که بدانی خلاف شرع است، حرام است. میفهمی چی میخواهم بگویم؟ وای به حالت،«وَ إِنْ یَکُ غَیّاً» غیّ میفهمی یعنی چی؟ یعنی تاریک است، روشن نیست. نه روشن است که خراب است؛ شر است، در مقابل خیری که در جمله اول روایت داشت. این روایت، از آن روایتهاست که من متعدد دیدم، در کتابهای متعدد؛ اما این جملات را، همین آخرش را از امام صادق صلوات الله علیه دارد، از پیغمبر نقل میکند. این از امام باقر بود، من برای شما نقل کردم. تو اصول کافی هم هست، تو وسائل هست.من نمیرسم که بگویم.