در روایتی دارد که شخصی از اهل کوفه بود، نامه ای نوشت به امام حسین ؟ع؟، که ای آقای من! خبر بده به من، به آن چیزی را که خیر دنیا و آخرت در اوست. «یَا سَیِّدِی أَخْبِرْنِی بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ» آخرت تنها توش نیست، هم خیر دنیا توش باشد، هم خیر آخرت توش باشد. برای ما یاد بده.
دارد امام حسین؟ع؟، در جوابش نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ» اگر کسی رضا و خشنودی خداوند را در خواست بکند؛ یعنی دنبال آن باشد رضایت خدا را بدست بیاورد ولو به این که مخلوق خدا، از او خشمگین بشود، خداوند، او را کفایت میکند از آن چه را که توقع از مردم داشت. مثلا فرض کنید، توقع دارد گره از کارش باز کنند، شد! بعد هم میآید چکار میکند این جا؟ میگوید آقا! ما خلاف شرع نمیکنیم. هان! خلاف شرع نمیکنیم. توجّه کنید. بعد هم گلهمند میشوند ازش که چرا تو هان! خلاف شرع هان! نکردی؟ درست است یا نه؟ خدا، آن گرهای را که این، میخواست به دست مردم باز کند، خودش باز میکند. همچین خیلی سادهاش کردم. گرهای که من میخواستم به دست تو باز بشود،ها! میفهمی؟ هان! بعد ما به جایی رسیدیم به این که اگر، میخواهیم به دست تو باز بشود باید خلاف شرع بکنیم. درسته؟ میگویم آقا! ما خلاف شرع، هان! نمیکنیم. شما هم بدت بیاید از من که چرا بنده این خلاف شرع را هان! نکردم. درست است؟! خدا آن گره را برای من چیه؟ باز میکند «مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ» این اوّلیاش.
دو: عکساش، «وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ» اگر کسی دنبال این باشد، دل مردم را بدست بیآورد با خلاف شرع، میفهمی چه میخواهم بگویم؟«وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ» خدا او را واگذار به مردم میکند. این جوری شد؟! برو ببینم گرههات را کی میتواند باز کند. چنان گره به کارت بیافتد، فهمیدی؟ به چه کنم، چه کنم، بیفتی؛ احدی نتواند باز کند. فهمیدی؟! «وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ» او را واگذار به مردم میکند.«وَ السَّلَامُ» حضرت نوشت. این هم تمام شد. خیر دنیا و آخرت میخواهی؟دنبال این باش خلاف شرع، هان! نکنی برای خشنودی چی؟ مخلوق. رضای خالق را در نظر بگیر نه رضای مخلوق را.