یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا[*]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجعبه خودسازی و دیگرانسازی بود و عرض کردیم که سازندۀ وجودی انسان، خداوند است؛ یعنی هم از نظر تکامل وجود و هم از نظر سعۀ وجودی، او است که باید انسان را بسازد. این مطالب را هم در یک قالب اصطلاحی بیان کردیم. حالا فهرستوار به مطالبی اشاره میکنم: خداوند خالق ما است؛ سازندۀ ما است و از نظر «کمالی» و «سعۀ وجودی»، چه در باب «تطهیر» و چه در باب «ترفیع»، باید مدخلیّت داشته باشد که تعبیر میکنیم به «هدایت الهی»؛ اعمّ از اینکه «تشریعی» و یا «تکوینی» باشد.
واسطههای هدایت الهی
حالا اگر بخواهم خودم را بسازم؛ یعنی ترفیع و تطهیر پیدا کنم و بهتعبیر اهل آن سعۀ وجودی پیدا کنم، باز هم این مطلب بستگی به هدایت الهی دارد؛ چراکه ابنای بشر نمیتوانند بلاواسطه تربیت بشوند؛ لذا برای تربیت ما، افرادی از ناحیۀ خداوند مبعوث میشوند که من از آنها به «خداساختگان» تعبیر کردم که بهدست قدرت الهی ساخته شدهاند. اینها واسطه میشوند برای آنکه ما را به خودسازی راهنمایی کنند؛ چه در ربط با خودمان و چه در ربط با جامعه که از اینهم باز به «هدایت» تعبیر میشود؛ هدایتی که از ناحیۀ انبیا(علیهم السلام) است. در مرتبۀ بعد، اولیا(علیهم السلام) هستند که در مرتبۀ متأخّر از انبیا(علیهم السلام) قرار دارند و ساختۀ دست آنها هستند؛ لذا نقش سازندگیِ الهی دارند.
نگاه کنید؛ در سه مرتبه بیان کردم: اللهتعالی، انبیایعظام(علیهم السلام) و اولیایکرام(علیهم السلام). بعد هم عرض کردیم که انسان نباید هیچگونه تخلّفی از دستورات آنها بکند؛ لذا هرآنچه را در باب تطهیر و ترفیع فرمودهاند، باید عمل کنیم و نمیتوانیم از خودمان چیزی اضافه کنیم.
بهاصطلاح عرض کردم که اصلاً نباید «سلیقهای» عمل کنیم؛ یعنی نباید سلیقهای خودسازی و دیگرانسازی کنیم. این کار خودش قانونی دارد، چهارچوبی دارد و باید تحت آن چهارچوب انجام شود.
انسان منهای خدا گمراه است
روایتی است از پیامبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) که میفرماید: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: عِبَادِی کُلُّکُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَیْتُه»[*]؛ خدا فرموده است: ای بندگان! این را بدانید که همۀ شما اگر مِنهای من باشید، گمراهید.خودسَر نمیتوانید به خدا برسید، مگر آنکه من شما را راهنمایی کنم. «هدایت»؛ یعنی ساختن بهدستِ من؛ یعنی من شما را بسازم. لذا در جلسات قبل به «خداساخته» تعبیر کردم که البتّه این هدایت، اعمّ از «تشریعی» و «تکوینی» است: «وَهَدَیناٰهُ النَّجْدَیْن»[1]؛ و امثال این آیات که من قصد ندارم وارد این بحث بشوم.
در ادامۀ روایت میفرماید: «وَ کُلُّکُمْ فَقِیرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَیْتُهُ وَ کُلُّکُمْ مُذْنِبٌ إِلَّا مَنْ عَصَمْتُهُ».[2] فقط جملۀ اوّل مورد استشهادم بود که مربوطبه خود خدا است. حالا بیاییم یکمرتبه پایینتر؛ یعنی کسانی که خداساخته هستند و مأموریت دارند دیگران را بسازند که منظور، انبیای عظام(علیهم السلام) هستند.
پیامبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) داعی بهسوی حقّ است
در خطبۀ 116 نهجالبلاغه اینطور آمده است: «أَرْسَلَهُ دَاعِیاً إِلَى الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَى الْخَلْق»[*]؛ خدا پیغمبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) را فرستاد تا مردم را بهسوی حقّتعالی، دعوت کند؛ ایشان با راهنماییهایشان، به انسان تطهیر و ترفیع میبخشد و انسان را به «کمال وجودی» خود، که «قرب الهی» است میرساند؛ ایشان چیزی از خودش هم نمیگوید. «فَبَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ غَیْرَ وَانٍ وَ لَا مُقَصِّر»؛ بلکه آنچه را خدا میگوید، به بقیّۀ بندگان ابلاغ میکند، بدون هیچ سستی و کوتاهی. بعد در ادامه میفرماید: «وَ جَاهَدَ فِی اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَیْرَ وَاهِنٍ وَ لَا مُعَذِّر إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصَرُ مَنِ اهْتَدَى»؛ در اینجا امامعلی(علیه السلام) ݢݢبه کلّیات مطلب اشاره میکنند که پیغمبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) کارشان این بوده است؛ امّا در خطبۀ 110 نهجالبلاغه میفرماید: «وَ اقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَى السُّنَن».[3] در اینجا حضرت بهاصطلاح انسان را ترغیب میکند که شما همان راه و روشی را بگیرید که ایشان ارائه کرده است و از این راه و روش، تخلّف نکنید.
اولیا(علیهم السلام) انسان را از تاریکی میرهانند
خُب این مربوطبه انبیا(علیهم السلام)؛ امّا در خصوص اولیا(علیهم السلام)، حضرت در خطبۀ چهارم نهجالبلاغه میفرماید: «بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ …وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ»؛ شما بهواسطۀ ما از تاریکیها و تیرگیها به روشنایی راه یافتید؛ این سخن حضرت، کنایه از همین گمراهیها است. در ادامه میفرماید: «تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَهَ الْعَلْیَاء»؛ کنایه از اینکه اگر شماها به این آقایی و سربلندی رسیدهاید، بهخاطر ما بوده است. لذا چه خودسازی و چه دیگرسازی یا هرچه تعبیر کنید، مرابطۀ با نفس یا مرابطۀ با دیگران، باید بر محور آن چیزی باشد که خدا میخواهد و مطابق دستورات الهی باشد.
حقیقت تعبّد
دنبال نمازی نباش که به دلت بچسبد
بنابراین بهتعبیر ساده، ما باید در همان چهارچوبهای که انبیا و اولیا(علیهم السلام) میفرمایند، حرکت کنیم. حالا اگر بخواهیم این مطلب را در یک قالب عرفانی بریزیم، این است که آنچه انسان را به قرب الهی میرساند، «تعبّد» است و تعبّد، بهمعنای سرسپردگی به چیزی است که مولا میخواهد؛ یعنی «خواستۀ خود» کنار برود و خدا مطرح بشود. این تعبیر در مسائل معرفتی است که فعلاً نمیخواهم وارد این مسائل بشوم و واقعیّت هم همین است. حالا یکوقت سوء برداشت نشود که مثلاً فرض کنید یک عبادتی را انتخاب بکنم که از آن لذّت ببرم. در واقع اینهم «خودخواهی» است، نه «خداخواهی». آن چیزی را باید انجام بدهی که مولایت گفته است؛ نه آن چیزی را که دلت میخواهد. بعضیها میگویند: «این نماز به دلم نچسبید». برو دنبال کارت! نمازی که به دلت بچسبد، نمازی نیست که خدا میخواهد؛ این نمازی است که خودت میخواهی. بله، راجعبه «سرور در عبادت» قبلاً بحث کردم که بحث آن جدا است. «سرور در عبادت»؛ یعنی خوشحالم از اینکه خدا به من توفیق داد و توانستم این کار را انجام بدهم. در اینجا، خوشحالی برای عنایت الهی است؛ نه اینکه در اطاعتم، عبادتم، تطهیرم، ترفیعم و یا هرکدام از این مسیرهای خودسازی، دنبال این باشم که اموری را انتخاب کنم که از آنها لذّت ببرم. توجّه کنید؛ باید دنبال این باشم که انبیا و اولیا(علیهم السلام) چه دستوری دادند و طبق دستور آنها عمل کنم.
ضرورت تبعیّت کامل از معصومین(علیهم السلام)
حتّی تبعیّت در الفاظ دعا
در روایتی است که امامباقر(علیه السلام) تشریف داشتند و شخصی نزد حضرت بود. یکدفعه آن شخص شروع کرد با خدا مناجات کردن. به اصلاح حالی به او دست داده بود! گفت: «اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِک»[*]؛ خدایا! ما را از تمام مردم بینیاز کن. حالا جریان چه بوده، نمیدانم. «فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(علیه السلام): لَا تَقُلْ هَکَذَا!»؛ حضرت فرمودند: اینطور نگو که درست نیست. «وَ لَکِنْ قُل!»؛ بلکه اینطور بگو: «اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ شِرَارِ خَلْقِک»؛ خدایا! ما را از انسانهایی که شرّ هستند، بینیاز کن؛ نه از همۀ مردم. به قول ما حضرت علّت آن را هم با این جمله به او فرمودند: «فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یَسْتَغْنِی عَنْ أَخِیهِ»؛ مؤمن از برادر مؤمنش هیچوقت بینیاز نیست. زندگی ما اجتماعی است و همه با هم رابطه داریم. نمیشود رابطه نباشد، امّا باید این رابطه با آدمهای خوب باشد نه شرّ؛ باید مؤمن در جامعه از این اشرار بینیاز باشد؛ لذا حضرت میفرمایند: اینطور بگو و اینطور دعا کن. این دستورالعمل حضرت است که به او میدهد. در اینجا مطلب خیلی روشن بود.
اهمّیت دعای غریق
در روایت دیگری هست که عبداللهبنسنان نقل میکند. آنهایی که اهل روایت هستند، عبداللهبنسنان را میشناسند؛ او از اصحاب وارستۀ امامصادق(علیه السلام) است. این اصحاب، عدّهای هستند مثل عبداللهبن سنان و زراره که جزو کمّلین هستند. عبداللهبنسنان نقل میکند: «قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(علیه السلام): سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَهٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى»[*]؛ برایتان یکسری مسائل پیش میآید که به قول ما دو پهلو هستند. در آنجا است که به قول ما «پیشوایی» باید شما را هدایت کند تا بتوانید آن مسائل را برطرف کنید، درحالیکه آن موقع، از «خداساختگان» کسی نیست که به او دسترسی داشته باشید؛ بهتعبیردیگر یک فِلشی بهسوی راه مستقیم ندارید و متحیّر میمانید که چه کنید. «لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ»؛ هیچکس از این مسائل شبههناک، رهایی و نجات پیدا نمیکند، مگر آنکسی که خدا را به دعای «غریق» بخواند.
این عبارت، چهبسا زیبا هم هست و جنبۀ کنایی دارد؛ مثلِ کسی که فرض کنید، در امواج گرفتار شده و میخواهد نجات پیدا کند؛ چه کار میکند؟ خدا را صدا میکند که نجاتم بده! لذا تعبیر به دعای «غریق» میکنند.
آن چیزی را بگو که من میگویم
عبداللهبنسنان میگوید به حضرت عرض کردم: «کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیق؟»؛ آیا ممکن است دعای غریق را به ما بگویید که ما اینطور دعا کنیم که بعد، راه برایمان باز شود و شبهات برایمان حلّ شود و راحت شویم؟ حضرت به او فرمودند: «یٰا اللَّهُ یٰا رَحْمَانُ یٰا رَحِیمُ یٰا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک». عبداللهبنسنان میگوید به حضرت عرض کردم: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار». یعنی او یک «وَ الْأَبْصَار» هم بهعبارت حضرت، اضافه کرد. حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»؛ در اینکه خداوند «مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» است، هیچ شبههای نیست؛ امّا «لکِنْ قُلْ کَمٰا أَقُول» تو آن چیزی را بگو که من میگویم. بگو: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ». سپس حضرت به او فرمودند: سلیقهای عمل نکن. منظورم همین قسمت روایت بود. ممکن است درست هم باشد؛ خلاف شرع هم نباشد؛ امّا اینجا جای آن نیست؛ یعنی تو جای این مطالب را نمیدانی که کجا چه کنی؛ چه بگویی؛ با چه کسی باشی؛ با چه کسی نباشی و امثال این مسائل. در اینجا فقط مثال زدم وگرنه بحث، خیلی گسترده است.
لذا باید این اشخاص برای ما، مسائل را ترسیم کنند و ما طبق دستور آنها عمل کنیم؛ لذا حضرت فرمودند: ما هم قبول داریم که خداوند «مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» است، امّا در این موقعیّت، همین را بگو که من میگویم. حالا نمیخواهم وارد یک سنخ مسائل حاشیهای بشوم؛ وگرنه، حتّی در اعداد و ارقامی که در باب اذکار آمده است، خود این اعداد و ارقام مدخلیّت دارد. مثلاً در اینجا این را بگو و به این تعداد. توجّه میکنید؛ اینکه حالا حالِ خوشی به من دست داد و میخواهم ادامه بدهم، اشتباه است.
اوّلین گام در خودسازی
لذا «اوّلین گام» در «خودسازی» و حتّی «دیگرسازی»، چه در تطهیر و چه در ترفیع آن، فرقی نمیکند، باید دستورالعمل از بالا بیاید؛ یعنی ما باید تسلیم اولیا و انبیا(علیهم السلام) باشیم. اینها هم خودشان تسلیم اللهتعالی هستند. باید همان چیزی را که گفتهاند عمل کنیم. آنها هم برای دستگیری از ما آمدهاند. اینکه جملاتی را از حضرتزهرا(علیها السلام) خواندم که در مسجد فرمودند، به همین خاطر بود. در جلسۀ گذشته جملاتی را از ایشان نقل کردم که مربوطبه بعثت انبیا(علیهم السلام) بود.
وساطت پیامبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) در هدایت خلق
در روایت اینطور آمده که مسجد پُر از جمعیّت بود. مهاجرین، انصار و کذا و کذا، بعد از وفات پیغمبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) جمع بودند. حضرت فرمودند: «فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ(صل الله علیه وآله و سلم) ظُلَمَهَا»[*]؛ خداوند بهوسیلۀ پدرم ظلمتهای امّت را مبدّل به نور کرد، «وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا»؛ و مبهمات و مشکلات امّت را از دلهایشان مُنکشف کرد. حالا چهبسا منظور حضرت، مسئلۀ مبدأ و معاد و مرگ و نشئه برزخ و حشر و نشر و امثال اینها باشد. اینها واقعاً از مبهمات بود. پیغمبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) آمدند همۀ این مسائل را آشکار کردند. «وَ جَلَى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا». به قول ما یعنی یکمرتبه حضرت چشم اینها را به مرتبۀ بالاتری روشن کرد و روپوشهای چشمشان را برداشت؛ یعنی آن کثافاتی را که روی دیدگان دل آنها کشیده شده بود برطرف کرد و نور حقیقت را آشکار کرد تا مسیر حقّ را از باطل تشخیص بدهند.
ویژگی دستورالعملهای پیامبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم)
«وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَه»؛ ایشان در میان مردم به هدایت و دستگیری و ساختنشان برخاست. «وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغَوَایَهِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَهِ»؛ یعنی مردم را از گمراهی نجات داد و کوردلیشان را برطرف کرد و به آنها، بصیرت بخشید. «وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّینِ الْقَوِیم»؛ و آنها را به دین محکم هدایت کرد. «وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ»؛ و آنها را به راه راست هدایت کرد. نگاه کنید!
اینجا همین وسیلهبودن پیامبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) برای هدایت خلق مطرح است؛ چراکه میدانید دین اسلام، اکمل ادیان است و مافوقی ندارد؛ لذا پیامبراکرم(صل الله علیه وآله و سلم) آنچه را برای بشر تا قیامت، دستورالعمل لازم بود برای تطهیر، ترفیع و توسعۀ وجودیشان، بیان کرد و چیزی را باقی نگذاشت.
بنابراین در خودسازی و دیگرسازی، مرکز و اوّل
آن، الله است، بعد هم انبیایعظام(علیهم السلام)، بعد اولیا(علیهم السلام)، بعد هم همین
دستورالعملی که آنها دادهاند، بدون دخالت سلیقۀ نفوس. «نفس» نمیتواند در ساختن خودش، دخالت بکند. «خدا» باید در
ساختن نفس، دخالت بکند؛ چون خودش نفس را به وجود آورده است. این، همان حرف اوّل
بحث من بود که یک بحث کلامی است.
[1]. «و او را به دو راه خیر و شرّ هدایت نکردیم تا خیر را برگزیده و از شرّ دوری جوید.»؛ سورۀ مبارکۀبلد، آیۀ 10
[2]. «و همۀ شما فقیر هستید، مگر کسانی که من، بینیازشان کنم و همۀ شما، خطا کارید مگر کسانی که من آنها را ایمنی از خطا بخشم.»
[3]. «به هدایت پیامبرتان اقتدا کنید بهدرستیکه این برترین هدایت است و به سنّت او بگروید بهدرستیکه روش او، هدایت کنندهترین روشها است.»