بحث ما راجعبه سیر و سلوک معنوی در ماه مبارک رمضان بود. بیان کردیم که این مهم، با دو چیز حاصل میشود؛ تلاوت قرآن نازل و قرائت قرآن صاعد. قرآن صاعد هم؛ یعنی دعاهای مأثوری که از اولیای خدا نقل شده است. کسی که در ماه مبارک رمضان، ملتزم شود این دو قرآن را بخواند، موجب میشود که سیر معنوی کند و قرب إلیاللهتعالی برای او پیدا شود. قرآن صاعد، مکمّل قرآن نازل است.
بعد از آن، راجعبه حقیقت دعا بحث کردم؛ تا رسیدیم به اینجا که اهل معرفت میگویند: دعا شرایطی دارد؛ شرط عقلی و نقلی. جلسۀ گذشته در مورد شرایط عقلی بیان کردم که داعی؛ یعنی عبد باید به قدرت رب خود، علم داشته باشد. علم بر اینکه رب میتواند آنچه را عبد در دعا طلب میکند، عطا کند؛ و علاوه بر این، توجّه کند به این معنا که او بخل هم ندارد؛ یعنی بداند که نعوذبالله ربّش بخیل نیست که آنچه را تحت قدرت اوست، به بندهاش عطا بفرماید.
بحثی در مورد بخل
معنا و ریشهی بخل
در این جلسه میخواهم مطلبی را هم در مورد قدرت بیان کنم و هم در مورد بخل. ابتدا بخل را مطرح میکنم: بخل از نظر اصطلاحی در باب رذایل اخلاقی، بدین معناست که چیزی تحت قدرت انسان باشد، ولی با وجود آنکه به آن احتیاجی ندارد، به غیر ندهد. این را میگویند: بخل. اگر مورد احتیاجش باشد و بدهد، ایثار است که بحث جدایی دارد و در مباحث اخلاقی بحث شده است.[1]
اینکه خداوند بخیل نیست و نمیتوان بخل را به او نسبت داد، یک بحث عقلی است. علمای اخلاق میگویند: بخل، متفرّع بر یک نوع احتیاج است؛ گرچه در باب رذایل اخلاقی، نسبت به چیزی است که مورد احتیاج نیست، امّا حقیقتش به این بر میگردد که انسان یکاحتیاج و نیازی نسبت به آن شیء در خود میبیند که نمیتواند آن را به دیگری بدهد.
خداوند، غنی مطلق است و بینیاز مطلق، اوست. در باب مسألهی غنا، بحث شد که خداوند غنیّ مطلق است و غنای او بالغیر نیست. او غنی ذاتی است؛[2] لذا بخل نسبت به خداوند، معنا ندارد.
کرامت و غنای الهی، دلیل عدم بخل اوست
در باب دعا، بهخصوص این عباراتی را که در روایات میبینیم، اشاره به همین معنا دارد که خدا بخیل نیست و غنیّ بالذّات است؛ لذا حتماً دعای بندگان را اجابت میکند. روایتی هم خواندیم که از پیغمبراکرم (صل الله علیه و آله و سلم)سؤال کرده بودند که چرا باید مطمئن باشیم که خدا حتماً دعاهایمان را اجابت میکند؟ حضرت استدلال کرده بودند: بهخاطر اینکه اذن در دعا داده است؛ یعنی اگر نمیخواست بدهد و بخل داشت، اصلاً نمیگفت که بخواهید.
پیغمبراکرم(صل الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «ما کانَ اللهُ لِیفتِحَ لِعَبدٍ الدُّعاءَ فَیغلِقَ عَنهُ بابَ الإجابَهِ»؛ اینطور نیست که خدا در دعا را بهروی بنده بگشاید، ولی درِ اجابت را بر او ببندد. «اللهُ أکرَمُ مِن ذلِکَ»؛ [*]چون خدا کریمتر از این است که بخیل باشد و چنین کند. این مطلب، اشاره به این معناست که چون خودش اذن دعا داده، پس حتماً اجابت میکند.
طلب، زمانی حقیقی است که بدانم که مدعوّ من، توان برآوردن حاجات من را دارد. فقط این مطلب میماند که با وجود داشتن توان، ممکن است که حاجت من را ندهد؛ لذا پیغمبر(صل الله علیه و آله و سلم) بلافاصله جواب میدهد: «اللهُ أکرَمُ مِن ذلِکَ». این جواب آن سؤال است که خدا بخیل نیست؛ بزرگوارتر از این است که عبد از او بخواهد و او هم در توان داشته باشد، امّا به او ندهد. چرا؟ چون این، معنایش بخل است.
اذن در دعا؛ یعنی نفی بخل در عطا
روایات بسیاری داریم که به صراحت این معنا را مطرح میکند. ابتدا سراغ وصایای امامعلی(علیه سلام) میرویم. اوّلین جملهای را که امامعلی(علیه سلام) به فرزندش خطاب میکند، این است: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِی بِیدِهِ مَلَکُوتُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ قَدْ اذن بِدُعَائِکَ وَ تَکَفَّلَ لإِجَابَتِک»؛[*] بدان کسی که ملکوت دنیا و آخرت را در دست دارد، به تو اذن دعا داده است و خودش اجابت را تقبّل کرده است؛ پس به هیچوجه بخل نمیورزد.
کسی که بدون مسألت هم میدهد، آیا بعد از مسألت بخیل میشود؟
روایت در اصول کافی است که امامصادق(علیه سلام) از آبای گرامشان(علیهم سلام) از پیغمبراکرم (صل الله علیه و آله و سلم) نقل میکند: «أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أوحی إلی بَعضِ أنبیائِهِ فِی بَعضِ وَحیِهِ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی وَ أصفائی عَلَى عَرْشِی»؛ به عزّت و جلال و مجد و بلندی جایگاه و قرار گرفتنم بر عرش سوگند! چقدر قسم؟! قسم پشت قسم! «لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ -مِنَ النَّاسِ- غَیرِی بِالْیأْسِ»؛ آرزوی کسی را که به غیرمن دلبسته باشد، حتماً قطع میکنم. «أَ لَمْ یعْلَمْ مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَهٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ لَا یمْلِکُ کَشْفَهَا أَحَدٌ غَیرِی … أَ فَیرَانی أَبْدَأُ بِالْعطا قَبْلَ الْمَسْأَلَهِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِیب سائِلی؟!» مگر او نمیداند که اگر کوچکترین سختی به او برسد، کسی جز من نمیتواند آن را برطرف کند؟! او با اینکه میبیند من بدون درخواست، خیلی چیزها را به او دادهام، چهطور گمان میکند که بعد از درخواستش ممکن است خواستهاش را اجابت نکنم؟! بعد صریح میفرماید: «أَ بَخِیلٌ أَنَا فَیبَخِّلُنِی عَبْدِی؟» آیا من بخیلم که بندهام مرا بخیل میپندارد؟! «أَ وَ لَیسَ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ لِی؟» آیا جود و کَرم، مال من نیست؟! «أوَ لَیسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَهُ بِیدِی؟ اوَلیس أَنا مَحَلَّ الْآمَال؟» [*] آیا رحمت و عفو، مال من نیست؟! آیا من برآورندۀ همۀ آرزوها نیستم؟!
بخل برای خدا معنایی ندارد
در همۀ این روایتها خدا میگوید: بندۀ من میداند که من قدرت دارم، توان دارم و میتوانم حاجتش را به او بدهم؛ پس اگر حاجتش را ندادم، دلیلش چیست؟ بخل است و غیر از این چیز دیگری نمیشود گفت. بهعنوان مثال، کارم پیش کسی گیر کرده است و یقین دارم که میتواند گره از کارم باز کند؛ ولی این کار را نمیکند. دلیل این کار، جز بخل چیست؟! خدا کریم است و بخیل نیست.
روایات مفصّل است و من فقط میخواستم همین نکته را بیان کنم که معنا ندارد نعوذ بالله به غنیّ مطلق، نسبت بخل داده شود. این یک نکته بود که جلسۀ گذشته بیان کردم.
بحثی در مورد قدرت انحصاری خدا
خدا میتواند و غیر او نمیتواند
نکتۀ دیگری که بالاتر است، در ارتباط با قدرت است. یک بحثی در قدرت است و آن اینکه، مسألۀ قدرت خداوند، تنها این نیست که او میتواند هر کاری را انجام دهد و فقط جنبۀ اثباتی داشته باشد؛ بلکه جنبۀ نفییی هم دارد و یک مطلب دیگر نیز مطرح است؛ که غیر از خدا نمیتواند کاری برای انسان انجام دهد.
معنای اخلاص در عبادت
ابتدا باید بدانیم که اخلاص در عبادت و اخلاص در دعا، دو چیز جداست. اخلاص در عبادت، معنایش این است که در کارهایتان، فقط رضای خدا در نظرتان باشد؛ رضای غیرخدا در کار نباشد. اگر رضای غیرخدا آمد؛ یعنی در نیّتتان غیر آمد، دیگر اخلاص نیست و بحث ریا مطرح میشود. این را اخلاص در عبادت میگویند. اگر فقط رضای خدا در فعل عبادی و پرستشی که انسان انجام میدهد، در نظر باشد و بس، اخلاص در عبادت وجود دارد.
معنای اخلاص در دعا
امّا معنای اخلاص در دعا، چیز دیگری است. این را در باب قدرت مطرح کردم. خب؛ او میتواند خواستۀ مرا برآورده کند؛ این، جنبۀ اثباتی قضیه است. امّا کنار آن، یک جنبۀ نفییی هم وجود دارد که اخلاص است؛ یعنی غیر او نمیتواند برای من کاری کند و خواستهام را بر آورده سازد. این، اخلاص در دعاست.
بیایید در این شبها یاد بگیرید که یک مقدار خودتان را آماده کنید؛ دلهایتان را آماده کنید. و بفهمید که چطور دعا کنید. غیر او نمیتواند اجابت کند. انحصار قدرت برای خدا؛ این، اخلاص در دعاست. در روایات داریم که زمانیکه دعا مخلصانه انجام میشود، بیبرو و برگرد مستجاب است.
«انحصار قدرت در خدا» شرط اجابت
لذا وقتی که عبد، رب خود را نسبت به طلبها و درخواستهایش قادر دید و در غیر او قدرتی نبیند؛ یعنی اگر عبد به قدرت رب خود علم داشته باشد و انحصار قدرت را در رب خود ببیند و همچنین بداند که ربّش بخل ندارد، اینجاست که دعایش به هدف اجابت میرسد.
تطبیق بحث با روایات
شرط بخیل ندانستن
در باب روایت داریم که خداوند متعال میفرماید: چطور میخواهی به من نسبت بخل بدهی؟! آیا فکر نکردهای که خیلی از نعمتهایی که به تو دادهام، قبل از آن است که به من بگویی و از من بخواهی؟! حالا مگر میشود که از من چیزی بخواهی و من به تو ندهم؟! روایت فرمود: «افَیَرَانی»؛ یعنی مگر نمیبیند؟ یعنی مگر کوری؟! مگر کوردلی؟! آنوقت ممکن است من بخیل شوم که تو بخواهی و من ندهم؟!
شرط قادرِ منحصر دانستن
این مطلب در دعاهایمان هم آمده است: «یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»؛[*] ای موجودی که ابتدا به نعمت میکنی، قبل از آنکه مسألۀ استحقاق و تقاضا و… مطرح باشد.
از آن طرف، انسان باید انحصار در قدرت را باور داشته باشد؛ «لاموثر فی الوجود الا الله».[3] هر چقدر سطح علم انسان به قدرت او بیشتر شود، به قدرت، انحصار قدرت در او، عدمبخل او، سطح علمش بالا رود، دعایش هم بیشتر میشود. اینطور نیست؟ آیا غیر این است؟! هر چه سطح علم من به اینکه خدا توانمند است و توانایی هم منحصر به اوست و او بخیل هم نیست، بیشتر شود، بیشتر دعا نمیکنم؟ اینجا چه میشود؟ این، همان است که در روایات دارد. در برخی از روایات ما دارد که از کوچکترین چیزها تا بزرگترینش را از او میخواهد و دیگر هیچرویی به غیر او نمیکند.
رابطهی میزان علم به قدرت انحصاری خدا و مقدار دعا کردن
از امامعلی(علیه سلام) چه تعبیر زیبایی است؛ میفرماید: «أعلَمُ النَّاسِ بِاللهِ أکثَرُهُم لَهُ مَسأَلَهً»؛[*] هرچه انسان به خدا عالمتر شود، درخواست کردنش از او بیشتر میشود؛ یعنی در بین مردم، هرچه سطح علم انسان به خداوند و صفات او بالا رود، بیشتر از دیگران، از خدا میخواهد. این، مربوط به همین علم است.
معرفت به خدا؛ یعنی یقین به اجابت
یقین به اجابت با معرفت صحیح به خدا ایجاد میشود
در روایات داریم که بروید دنبال این معنا که از نظر درونی، یقین قلبی پیدا کنید. یقین قلبی به چه؟ به قدرت خداوند؛ به توانایی او و انحصار قدرت در او؛ عدمبخل در او؛ و به تعبیری اگر بخواهیم در قالب دعا بریزیم، میشود: یقین به اجابت دعا.
بهعبارت دیگر یقین به اجابت چه زمانی پیدا میشود؟ چه زمانی یقین پیدا میکنم؟ آن موقع که بدانم، طرفم قدرت دارد و غیر از او هم کسی نمیتواند آن را انجام دهد؛ بخیل هم نیست؛ کریم است؛ جواد است؛ میدهد.
دستور امام برای یقین به اجابت
این، چیزی است که در روایت وارد شده است. روایات زیادی داریم؛ تعبیرات مختلفی نیز در روایات وجود دارد و مطلب همان است توضیح دادم؛ این روایت در اصول کافی است. سلیمانبن عمر میگوید: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه سلام) یقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ»؛ زمانی که دعا میکنی، دلت بهسوی خدا باشد. امّا کدام دل؟ «ثُمَّ اسْتَیقِنْ بِالْإِجَابَهِ» [*]؛ یقین داشته باش که به تو میدهد؛ یعنی باور درونیات این باشد که خواستهات را میدهد.
دو دسته روایت در باب دعا داریم؛ یک دسته از روایات همین مسألۀ یقین و یک دسته مسئلۀ ظن را مطرح میکنند. یقین، صد در صدی است، ولی ظنّ صد در صدی نیست؛ از پنجاه درصد به بالا و زیر صد درصد است.
در یک دسته از روایات داریم که به خدا حسنظن داشته باشید. حسنظن؛ یعنی اقلاً هفتاد – هشتاد درصد احتمال بدهید که خدا خیر شما را میخواهد و خواستۀتان را به شما میدهد.
ظن و گمان به اجابت هم کافی است!
امامصادق(علیه سلام) فرمودند: «إِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ».[4] در آنجا از خود امامصادق(علیه سلام) «اِستَیقَنْ» بیان شد، امّا در اینجا ظن است. چطور شد؟ ما از نظر علمی بین یقین و ظن فرق میگذاریم. یقین، صد درصدی است؛ و احتمال خلاف ندارد، امّا ظن، زیر صد درصد است و احتمال خلاف هم دارد. حضرت در اینجا میفرماید: ظن داشته باش! یعنی اگر یقین هم نداشتی، با حسن ظن وگمان نیک به خدا دعا کن.
هردوی اینها دعاست؛ اوّلی از نظر اعتقادی در سطح بالایی است و دوّمی در مرتبۀ پایین است و جنبۀ عمومی دارد. لااقل اگر صد درصد قبول نداری، هشتاد در صد قبول داشته باش! البته منظور از ظنّ، این نیست که مشکوک باشی و بگویی: من شک دارم که خدا قبول میکند یا نه؟ بلکه حدّاقل باید ظنّ و گمان بدهی. به تعبیر اهل معرفت، ظنّ، برای اوسط مردم است که ضعف ایمانی دارند.
در حدیث قدسی هم این تعبیر وارد شده است: «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی بِی فَلَا یظُنَّ بِی إِلَّا خَیراً»؛[*] ببینید خدا تنزّل کرده و میفرماید: نمیخواهم یقین داشته باشی که من کیستم؛ لااقل ظنّ به این داشته باش که میتوانم و بخیل هم نیستم. حسنظنّ داشته باش و بعد از من بخواه. نگاه کنید چهقدر تنزّل و ارفاق شده است که کسی جا نماند!
تفاوت معرفت اولیای الهی و مردم عادی
اینجاست که فرق بین انبیا و اولیا(علیهم سلام) با عامۀ مؤمنین و اوسط مردم معلوم میشود. انبیا، در مواجهۀ با دشمنانشان با سلاح دعا روبهرو میشدند؛ چون یقین به اجابت داشتند و دعایشان، ردخور نداشت. با یک دعا مرده را زنده میکردند؛ چون یقین داشتند.
اگر من و تو نمیتوانیم چنین کنیم، به این دلیل است که نه تنها یقین نداریم، بلکه نسبت به خدا حسنظنّ هم نداریم و هنوز به اوصاف او مشکوکیم و شک داریم. مشکل ما اینجاست. برای همین هر چقدر سطح معرفت و یقین انسان بالا برود، کاربرد دعا هم بالا میرود.
خدا میفرماید: کار من این است؛ حتّی اگر تو نخواسته بودی، من به تو میدادم؛ پس یقین کن که وقتی درخواست کنی، پاسخت را خواهم داد. این، از صفات الهیّه است؛ او کریم مطلق است.
کار اولیای خدا نیز، دستگیری است
طلب و درخواست، چه نسبت به اللهتعالی و چه نسبت به اولیااللهتعالی اینطور است. معرفت انسان به آنها باعث میشود که آنها دستگیری کنند. اصلاً کار اولیای خدا دستگیری است. و بین امور مادّی و معنوی هم فرقی نمیکند. اینکه تقاضای مادّی داشته باشی یا تقاضای امور معنوی، فرق ندارد؛ امّا باید با حسنظنّ بروی و واقعاً دلت باید متوجّه او باشد. اگر قلبت چنین باوری نسبت به او دارد، کافی است.
لذا در روایات داریم همینکه این باور را در دل داشتی، قبل از آن که سؤال کنی، به تو میدهند؛ دیگر احتیاج به سؤال هم نیست. آنها مثل خدا دستگیر هستند. اولیای خدا مظهر صفات الهی هستند و کارشان دستگیری است.
«اللهمّ صلّ علی مُحمّدٍ وَ آل مُحمّد»
[2]. حضرت استاد(رحمه الله علیه) بحث بخل را در سال 1361 هـ.ش طی6 جلسه به طور مفصل و مبسوط از نظر علمای اخلاق بررسی کرده اند که در مجموعۀ اخلاق ربّانی هفتمین جلد از مباحث تأدیب شهوت منتشر شده است.
[3]. حضرت استاد(رحمه الله علیه) بحث فقر و غنا را در سال 1361 هـ.ش طی 13 جلسه به طور مفصل و مبسوط از نظر علمای اخلاق و معرفت مورد بررسی قرار داده اند. که انشاءالله در مجموعۀ اخلاق ربّانی پنجمین جلد از مباحث تأدیب شهوت منتشر خواهد شد.
[8]. هیچ تأثیرگذاری در وجود جز خدا نیست. بحار الأنوار ، ج57، ص 170
[11]. هر گاه دعا کردی با قلبت روی بیاور و گمان داشته باش که حاجت تو پشت در است.
سلام وقت بخیر
ببخشید من تو تلویزیون دیدم حاج آقا مجتبی میگن پنج سال در مورد دعا صحبت کردن
.اون مباحث رو فقط از طریق خریدن کتاب میتونم پیدا کنم ؟تو ی سایت مثل مطلب بالا قرار داره ؟
ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام
حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی مجموعا شش سال در باب دعا بحث کرده اند. کتابهای آن چاپ شده و به زودی فایلهای صوتی هم در کنار کتاب انتشار خواهند یافت.