دعای اختصاصی شب 27 + (روضه)

امشب شب بیست‌وهفتم ماه مبارک رمضان است. من داشتم مطالعه می‌کردم و یک مرتبه یادم افتاد که امشب شب بیست و هفتم ماه مبارک است؛ پس‌ رفتم سراغ این دعای امام زین‌العابدین (علیه السلام). در روایت دارد که شب بیست‌وهفتم ماه مبارک رمضان، از شب‌هایی است که احتمال قدر در آن وجود دارد. به اصطلاح از آن زمانهایی است که به دعا کردن اختصاص دارد. شب بیست‌وهفتم ماه مبارک رمضان است. ماه مبارک رمضان چه زود گذشت.

درخواست مکرر انقطاع از مادّیت و اتصال به معنویّت

 این‌طور که در روایت دارد، زین‌العابدین(علیه السلام) شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان از شب تا صبح این‌طور دعا می‌کردند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ‌ عَنْ‌ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ»؛ [*]امشب دوچیز را از خدا می‌خواهد؛ اوّل گسستن و دوّم پیوستن. خدایا! من را از غیر خودت منقطع کن؛ از این دنیا و از این تعلّقات دنیویّه و مادّی. « اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ‌ عَنْ‌ دَارِ الْغُرُورِ »؛ در قسمت اوّل دعا، از خدا گسستن را می‌خواهد. در قسمت دوّم، پیوستن را می‌خواهد: « وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ». از مادّیت بِبُر و به معنویّت بپیوندم. این دو را می‌خواهد و فراز بعدی دعا، مربوط به عبور از نشئه است: « وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ ».


آخرین فرصت‌های باقی‌مانده از ماه غفران را دریابید

 در روایت نقل شده است که خداوند هنگام افطار شب‌های ماه مبارک رمضان، در هر شب هزار هزار نفر را از آتش جهنّم نجات داده و آن‌ها را مشمول رحمت و غفران خود می‌کند. امام‌صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إِلَى مِثْلِهِ مِنْ قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَهَ».[*] اگر کسی در ماه رمضان مشمول غفران الهی نشود، دیگر مشمول غفران نمی‌شود، مگر اینکه در عرفه حاضر باشد.

خوشا به حال کسانی که توانستند در این ماه مبارک رمضان،‌بهترین بهره را از آن بگیرند! سرآمد بهره‌ها همین غفران الهی بود. خوشا به حال کسانی که توانستند خودشان را از معاصی و تبعات معاصی تطهیر کنند! همین پاکیزگی و برطرف کردن حجاب‌های ظلمانی، موجب می‌شود که دعاهای آنها زودتر به اجابت برسد. خوشا به حال کسانی که از این ماه رمضان توشه‌ای برای سفر آخرت خودشان تهیّه کردند و بار خودشان را بستند و برای رفتن در آن خانهٔ مستقر جاودانه، مهیّا شدند! خوشا به حال آن‌هایی که خانهٔ جاودانه خود در آخرت را آباد کردند! بکوشید تا از این مختصر وقتی که از ماه مبارک رمضان باقی مانده است، بهترین بهره را بگیریم و از کثافات و تبعات خطاها و معاصی، خودمان را نجات دهیم.


مأمون و امام‌هشتم(علیه السلام)

توسّلم به امام‌هشتم(علیه السلام) است. هرچه داریم از این خانواده و به‌خصوص از امام‌هشتم(علیه السلام) است. ابن‌بابویه و شیخ‌مفید(رخمه الله علیهما) به اسناد مختلف و متعدّد از علی‌بن‌حسین کاتب نقل می‌کنند: مأمون به عیادت امام‌هشتم(علیه السلام) آمد. البتّه در روایت دارد که به ایشان مختصر کسالتی عارض شده بود و برای مأمون فرصتی پیدا شد که خدمت حضرت‌برود. می‌دانید که امام‌هشتم(علیه السلام) در بیت مأمون و نزد او بوده است. قبل از آنکه برود، به یکی از غلامانش سپرده بود که ناخن‌هایش را بلند کند و زیر ناخن‌هایش زهری را تعبیه کند. خدمت امام‌آمد در باغی که ایشان بود. مأمون می‌نشیند وبه همان غلام دستور می‌دهد: برو و میوه‌ای که انگور یا انار بوده را دانه کن. آن خبیث هم می‌آید و با ناخنش همۀ میوه‌ها را آلوده می‌کند. مأمون به امام‌هشتم(علیه السلام) رو می‌کند و میوه را تعارف می‌کند. سپس می‌گوید: این را میل بفرمایید، برای شما خوب است. امام‌امتناع می‌کند. مأمون اصرار می‌کند امّا امام‌می‌فرمایند: بعداً می‌خورم. اینجا دیگر مأمون رو می‌کند و قسم می‌خورد: به خدا! باید جلوی روی من این را بخوری.

 امام‌هشتم(علیه السلام) مختصری از دانه‌های میوه را تناوّل فرمودند. می‌نویسند: بلافاصله که حضرت‌تناول کردند، مأمون از جایش حرکت کرد و از حجره خارج شد. در روایت دارد که اباصلت می‌گوید: به حیاط رفتم و دیدم که امام‌هشتم(علیه السلام) همین‌طور از زمین بلند می‌شود؛ یعنی حدود پنجاه بار از زمین بلند شد ونشست. خدا می‌داند چه زهری بود وبا امام‌هشتم چه کرد؟

پدر بر بالین پسر

 بسیاری از ائمه(علیهم السلام) ما را مسموم کردند، ولی چند روزی طول کشید تا وفات کردند‌، امّا برای امام‌هشتم(علیه السلام) چند ساعت بیشتر طول نکشید. «یتَمَلْمَلُ‌ کَتَمَلْمُلَ‌ السَّلِیمِ‌»؛ می‌گوید:حضرت‌مثل مار گزیده به خودش می‌پیچید. حضرت‌به من گفت: ابا صلت! برو در‌ها را ببند و کسی را راه نده. امام‌به بستر رفت و من در وسط حیاط مهموم و مغموم ایستاده بودم. یک وقت دیدم که آقازاده‌ای در بین حیاط است. تعجّب کردم. جلو رفتم و دیدم شبیه‌ترین مردم به خود آقاست.گفتم: من تمام درها را بسته بودم. شما از کجا وارد شدید؟! حضرت‌فرمود: آن قادری که مرا از مدینه در یک لحظه به طوس آورد، از در بسته هم می‌تواند وارد ‌کند. عرض کردم: شما کی هستید؟ فرمود: من حجّت خدا بر شما هستم. من محمد‌بن‌علی هستم و آمده‌ام تا با پدرِ مسموم، مظلوم و غریبم وداع کنم. یک وقت دیدم او به سوی حجرۀ حضرت‌رفت، در را باز کرد و وارد شد. وقتی چشم امام‌هشتم(علیه السلام) به این آقازاده افتاد، از جا حرکت کرد؛ او را در بغل گرفت و شروع به بوسیدن کرد. روال طبیعی هم همین را اقتضا می‌کند که هنگام جان دادن، پسر به سراغ پدر بیاید. امّا این خلاف معمول است که هنگام جان دادنِ پسر، پدر به سراغ او برود. وقتی صدای حضرت‌علی‌اکبر(علیه السلام) بلند شد: «یا اَبَتاه!عَلَیکَ‌ مِنِّی‌ السَّلَامُ‌»؛ بابا! خداحافظ، من هم رفتم. امام‌حسین(علیه السلام) با عجله آمد و روی خاک‌ها نشست، «وَ جَلَسَ عَلی التُّراب وَ اَخَذَ رَأسَهُ»؛ و سرِ علی‌اکبر(علیه السلام) را از زمین بلند کرد و در دامن خود گذاشت. بعد صورت خود را به صورت علی‌ا‌‌کبر(علیه السلام) گذاشت، «وَ وَضَعَ خَدَّهُ‌ عَلَى‌ خَدِّهِ‌ وَ قالَ یا بُنَی»…

«اللهم صلّ علی محمد و آل محمد»

از دستۀ بیشتر بخوانید
اشتراک
ایمیل برای
guest
0 نظر
قدیمی‌ترین
جدیدترین بیشترین رأی
بازخوردهای درون متنی
مشاهده همه دیدگاه‌ها
سبد خرید
0
نظری دارید؟ لطفاً آن را ثبت کنید.x