خاندان امامحسین(علیه السلام) به کربلا آمدند؛ در اینجا نکتهای وجود دارد و آن اینکه اهلبیت امامحسین(علیهم السلام) وقتی از اینجا رفتند، با زمانی که وارد شدند، یک تفاوت داشتند؛ این تفاوت نه از باب وضعیّت اسارت و کیفیّت اسفبار آنان هنگام رفتن و بازگشت؛ بلکه این تفاوت از نظر تغییر نفرات است. قافلۀ حضرت از نظر نفرات تغییری پیدا کرده بود که هنگام رفتن این تغییر در آن وجود نداشت.
امشب میخواهم بهسراغ بابالحوائجی بروم که بهظاهر کوچک است، امّا گرههای بزرگی را باز میکند. تفاوت رفت و برگشت این کاروان در این بود که وقتی آمدند یکی از اطفالی که همراه خود برده بودند را با خود نیاوردند. در مقاتل مینویسند: یزید، خاندان امامحسین(علیه السلام) را در محلهای در شام به نام خرابه جای داد. روایت از امامزینالعابدین(علیه السلام) است که حضرت فرمودند: آنجا هیچ سقف و سایبانی نداشت؛ روزها ما از شدّت آفتاب ناراحت بودیم و شبها از سرما.
در دل شب صدای کودکی سکوت شب را میشکند. حالا این بیبیها و بچّهها خواب هستند. دائم میگوید: «أینَ أبِیَ الحُسَین رَأیتُه السَّاعَهَ فِی المَنَام»؛ پدرم حسین کجا است؟ من الآن او را در خواب دیدم… این بیبیها و بچّهها از خواب بیدار شدند؛ صدای ضجّه از اینجا بلند شد.
خبر به آن خبیث یعنی یزید، رسید. گفت چه خبر است؟ گفتند: حسین دختر کوچکی دارد که از خواب بیدار شده و بهانۀ پدرش را گرفته است. با دیدن حالت او اهل خرابه هم به گریه افتادهاند. این خبیث دستور داد و گفت: سر حسین را در ظرفی بگذارید و برای این بچّه ببرید… خیلی خباثت کرد. سر را در طشتی قرار دادند، پوششی رویش کشیدند و آوردند، گذاشتند مقابل این بچّه. او اوّل این پوشش را برداشت. نگاهی کرد و با تعجّب گفت: «مَا هَذَا الرَّأسُ؟»؛ این سر چه کسی است؟ «قَالُوا لَهَا رَأسُ أبِیکَ»؛ گفتند: این سر پدر تو است.
مینویسد: «فَرَفَعَتهُ حَاضِنَهً مِنَ التَّشتِ»؛ دستان کوچکش را آورد و این سر را بلند کرد، امّا مراقب است که از دستش نیفتد… «حَاضِنَهً» یعنی سر را در آغوش گرفته و به خودش چسبانده است. اینکه میگویند «حضانت»، یعنی زیر پوشش گرفتن؛ چهبسا این سر را به سینهاش چسبانده بود. شروع کرد با سر صحبت کردن؛ اوّلین سؤالش این بود: «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی خَضَّبَکَ بِدِمَائِکَ»؛ ای پدر! چه کسی سرت را به خونت آغشته کرده است؟ سؤال دوم: «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ»؛ بابا! چه کسی رگ گردنت را بریده است؟…