شاید مثل امروزی بوده وقتی جناده میآید خدمتش تقاضای موعظه میکند که خوب موقعی است و حال منقلب است. «یابن رسول الله عِظنی» پسر پیغمبر مرا موعظه کن پند بده. اولین جمله این است «یا خباده استعدّ لسفرک وحصِّل زادَک قبل حلولِ اجلک» ای جناده آماده سفر آخرت شو توشه را قبل از رسیدن موعد تهیه کرده باش اینطور باشد یعنی نشود که عزرائیل بیاید انسان ببیند در آستانه رفتن است و دلت خالی است برگرد و بگوید «رب ارجعونِ لعلّی اعمُل صالحاً فیما ترکتُ» خدا دستم خالی است برم گردان شاید عمل نیکی انجام دهم و خطاب بیاید کلّا؛ نه اگر تو اهل عمل بودی و اگر تو اهل توشه برداشتن بودی تا حالا انجام داده بودی.
«یا جناده استعدّ لسفرک وحصِّل زادَک قبل حلولِ اجلک و اعلم یا جاده إن تطلُب الدنیا و الموتُ یطلبک» جناده میدانی تو دنبال دنیا هستی دنیا بدست بیاوری و این طمعها میکشاند چه مالش چه مقامش ولی بدان از آن طرف هم مرگ تو را طلب می کند. تو دنبال دنیا هستی مرگ به دنبال توست. یا جناده بیش از آنچه را که قوت توست از مال دنیا اگر بدست آوری از او بهرهای نخواهی برد خزینه دار دیگری هستی. ای جناده در حلال دنیا حساب است در حرام دنیا عقاب است. کسی که مرتکب شبهات شود مورد عتاب است.
تا اینکه به اینجا رسید ای جناده بیرون رو از ذلّت معصیت خدا به سوی عزّت اطاعت خداوند. جناده میگوید گوش میکردم یک مرتبه دیدم جمله که به اینجا رسید نفس حسن(علیهالسلام) قطع شد. رنگ مبارک حضرت زرد شد.
جناده میگوید قبل از آنی که صحبت کند وقتی وارد شدم ابتدا نگاه کردم دیدم که یک تشتی جلوی امام حسن (علیهالسلام) است دیدم از دهان مبارکش لختههای خون است که وارد تشت می شود می گوید عرض کردم پسر پیغمبر چرا خود را معالجه نمی کنی؟ حضرت فرمود: ای جناده مرگ را با چه چیز میشود معالجه کرد.
جناده میگوید همین که دیدم حال امام حسن (علیهالسلام) تغییر کرد در این هنگام بود دیدم برادرش حسین (علیهالسلام) وارد حجره شد اسود بن ابی الاسود می گوید دیدم که همراه حسین(علیهالسلام) بود می گوید چشم امام حسن (علیهالسلام) وقتی به برادر افتاد حالش تغییر کرد امام حسین امام حسن را در بغل گرفت بین دو دیدگانش را می بوسید در کنارش نشست اما حالش منقلب بود نفهمیدم امام چه به امام حسین گفت دیدم صدای اسود بن ابی الاسود بلند شد «انا لله و انا الیه راجعون»