بحث ما راجع به کلام و صمت، سخن و سکوت بود. گفته شد: کلام و سخن اضافی، دارای آفات و زیانهایی است که به آنها اشاره شد.
آثار زیبای سکوت
در مقابل، سکوت نسبت به کلامی که فایدۀ آن مشکوک است، دارای آثار زیبایی است که به بعضی از آن آثار به صورت فهرستوار اشاره میکنم:
اوّل، سکوت، پوششی روی جهل انسان است. در گذشته گفته شد: سخن، هویّت و شخصیّت شخص را آشکار میکند. سخن به معنای کلام، نوشته یا هر چیزی است، که انسان به وسیلۀ آن مافیالضمیرش را ابراز میکند. هویّت و شخصیّت انسان در روابط گوناگونی مطرح است؛ مانند هویّت علمی، اخلاقی، عملی و اعتقادی. انسان در رابطۀ با هر یک از این اموری که گفته شد، هویّت و شخصیّتی دارد و کلام، این هویّتها را آشکار میکند؛ یعنی وقتی سخن بگوید، از سخنش معلوم میشود که چقدر بار علمی دارد. آنگاه که مینویسد، نوشتارش میگوید که چه مقدار بار علمی دارد. از نظر بُعد اخلاقی، عملی و اعتقادیاش باز همینطور است. یگانه وسیلهای که انسان میتواند آن را برای شناسایی هویّت شخص در ابعاد گوناگونش وسیله قرار دهد، کلام و سخن او به معنای وسیع است؛ لذا اگر کسی مطلبی را از نظر علمی نمیداند که چیست، سکوت کرده و اظهارنظر نکند. این سکوت، پوششی روی جهل اوست و نمیگذارد جهلش آشکار شود. البتّه معنایش این نیست که نپرسد؛ بلکه سؤال کند تا یاد بگیرد. بحث ما در مورد اظهارنظر کردن است. سکوت کردن به این معناست که اظهار عقیده و نظریه دادن نسبت به یک مطلب علمی را که نمیداند چگونه است و نزد او مشکوک است، انجام ندهد؛ و الّا انسان باید برود یاد بگیرد، برود، بپرسد که مطلب چیست. سؤال و پرسش کردن از مطلبی را که نمیداند، با اظهارنظر کردن نسبت به آن مطلب تفاوت دارد.
لذا در روایت به اثر زیبای سکوت اشاره میکنند. امام صادق(علیه السلام)میفرماید: «الصَّمْتُ کَنْزٌ وَافِرٌ»؛ سکوت گنج فراوانی است، «وَ زَیْنُ الْحَلِیمِ وَ سِتْرُ الْجَاهِلِ»؛[*]و پوششی است برای شخصی که مطلبی را در بُعد علمی نمیداند.
در بُعد اخلاقی ممکن است انسان به رذیلهای از رذایل مبتلا باشد، باید برود خودش را اصلاح کند، ولی دیگری بر این زشتی آگاه نیست. یا مبتلا به عملی از اعمال زشت است که دیگری مطلع نیست. چه بسا وقتی انسان سخن بگوید، در رابطه با سخن گفتنش این موضوع آشکار شود. در گذشته هم گفتیم که سخن، هویّت و شخصیّت شخص را آشکار میکند. این مسئله در ابعاد گوناگون مطرح است. وقتی کسی ساکت باشد، شخص دیگری بر زشتیهایش مطلع نیست. ولی وقتی سخن گفت، چه بسا در خلال کلماتش از زشتیهای اخلاقی و عملیاش پرده بردارد.
امام علی(علیه السلام) فرمودند: «مَنْ حَفِظَ لِسَانَهُ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ»؛[*] اگر کسی زبانش را نگاه دارد و حفظ کند، خداوند عیوب او را میپوشاند؛ که یک بُعدش این است. البتّه در باب پردهبرداری از عیوب دیگران، داریم که انسان اگر عیب دیگری را آشکار کند، خداوند او را مفتضح میکند، و اگر خودداری از بیان عیب دیگران کند، خداوند عیب او را میپوشاند، که بحث دیگری است. در اینجا صحبت از این است که انسان -به طور مطلق- جلوی زبان را بگیرد. ما به اطلاق آن تمسّک میکنیم، نه اینکه انسان خوددار باشد نسبت به گفتارهای زشت و گفتارهایی که مشکوک است؛ یعنی فضول کلام، کلام اضافی، سخن بسیار و امثال آنها.
همچنین در رابطه با جنبههای اثباتی آن، همۀ این موارد در ارتباط با مسائل و آثار دنیوی مطرح است. سکوت نسبت به چیزی است که انسان نمیداند، نه جایی که باید گفتار باشد، دقّت کنید که اشتباه نشود. که اشاره به آن کردیم. خودِ نفس سکوت، برای انسان عزّتآور است. اگر سکوت از کلام، بیجا، لغو، زشت، اضافی یا مشکوک باشد، خودِ سکوت برای انسان عزّتآور است.
شخصی خدمت موسیبنجعفر(علیه السلام)آمد و عرض کرد: «أَوْصِنِی»؛ عثمان بن عیسی نقل میکند، «حَضَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ احْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزَّ»؛ حضرت فرمود: زبانت را حفظ کن تا عزّت پیدا کنی، «وَ لَا تُمَکِّنِ النَّاسَ مِنْ قِیادِکَ فَتَذِلَّ رَقَبَتُکَ»؛[*]مردم را بر افسارت مسلّط نکن.- «قیاد»، عبارت از افسار است- بعد هم خوار شود گردنت ؛ معنایش این است که حرفی میزنی، که در بُعد اجتماعی و بحث دنیوی است، بعد خودت را نزد مردم خوار میکنی. مثل آنکه چیزی در ارتباط با خودت دست مردم دادی.
در روایات داریم که سکوت برای انسان هیبت میآورد؛ یعنی در جامعه، بزرگمنشی میآورد. مطرح کردم که اینها، آثار دنیوی سکوت است؛ چون سکوت، آثار دنیوی و اُخروی دارد، که در رابطه با عقل، عمل و حتّی بینشهای حکمتی مطرح است.
امام علی(علیه السلام)میفرمایند: «بِکَثْرَهِ الصَّمْتِ تَکُونُ الْهَیبَهُ…»؛[*] کسی که سکوتش بیشتر است، روی وقار و بزرگی او در جامعه اثر میگذارد؛ یعنی یکی از اسباب بزرگمنشی، عبارت از این است که سکوت انسان، بیش از کلامش باشد.
یکی دیگر از آثار زیبای سکوت در رابطه با موضوعات دنیوی و اجتماعی، این است که کسب و جلب محبت میکند؛ یعنی -در جامعه- محبت آفرین است. این، یکی از اموری است که میتوانیم آن را خوب لمس بکنیم. کسی که زیاد حرف میزند،- آن هم حرفهایی نسنجیده، مشکوک یا …- نسبت به کسی که به مقدار متعارف و آنچه مورد احتیاج است، میگوید و بقیّهاش را سکوت میکند و در مورد موضوعی که نمیداند حرفی نمیزند، قهراً انسانها نفر دوّم را به اصطلاح بیشتر میخواهند. در روابط با انسان هم اینگونه است، که خیلی مؤثّر است.
در روایتی که به نقلهای متعددی ذکر شده است، امام هشتم(علیه السلام) میفرمایند: «…إِنَّ الصَّمْتَ یکْسِبُ الْمَحَبَّهَ…»؛[*]سکوت، کسب و جلب محبت میکند.
بنابراین در بُعد دنیوی و نسبت به روابط اجتماعی، سکوت پوششی بر جهل و عیوب انسان است، عزّتآفرین، هیبتآفرین و محبّتآفرین است.
در بعضی از آثار سکوت که در روایات آمده است، میبینیم که چه بسا بُعد دنیوی و اُخروی مورد نظر است. یکی از آنها این است که سکوت، سلامتی برای انسان میآورد؛ یعنی مانع از ابتلائات دنیوی و اُخروی است. گاهی ممکن است یک کلام و سخن نسنجیده، اضافی یا مشکوکالفایده برای انسان، گرفتاری دنیوی و اُخروی بیاورد. اینجاست که سکوت دو نقش دارد؛ یعنی سخن نگفتن، سلامتی دنیوی و اُخروی برای انسان میآورد. گاهی بُعد دنیوی و گاهی بُعد اُخروی مطرح است. ولی فرق شاخصی که هست، این است که اگر انسان سکوت کند، در دو بُعد سلامت میماند.
امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «الْزَمِ الصَّمْتَ تَسْلَمْ»؛[*] سکوت کن، ملازم با سکوت باش، تا سلامت بمانی. در اینجا صحبت از واجب بودن اینکه حرفی بزنی نیست، بلکه در مورد حالتی است که کلامی نباید گفته شود، یا فایدۀ آن مشکوک است. در آنجا گفته میشود که ملازم با سکوت باش تا سلامت بمانی. همانطور که بیان کردم: سلامت در دو بُعد دنیوی و اُخروی و گاهی فقط دنیوی یا فقط اُخروی است.
در روایتی ابوعلی نامی میگوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم. دیدم حضرت به یکی از خدمتکاران و موالیانش میفرمود: «وَ هُوَ یقُولُ لِمَوْلًى لَهُ یقَال لَهُ سَالِمٌ»؛ «سالم» از موالی امام صادق(علیه السلام) بود و در روایات هم اسمش زیاد ذکر میشود. میگوید: دیدم حضرت با او صحبت میکند، «وَ وَضَعَ یدَهُ عَلَى شَفَتِهِ»؛ حضرت صادق(علیه السلام) دست مبارکش را روی لبهای «سالم» گذاشتند، «وَ قَالَ یا سَالِمُ»؛ بعد فرمودند: ای سالم! «احْفَظْ لِسَانَکَ تَسْلَمْ…»؛[*] جلوی زبانت را بگیر تا سلامت بمانی. در گذشته به اصطلاح میگفتند: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد. این بُعد دنیویاش بود و بُعد اُخروی آن بالاتر است.
اگر روایات را دستهبندی کنیم، میبینیم به صورت کلّی سه دسته میشوند: یک دسته از آنها بُعد دنیوی را تذکّر میدهند که به بعضی از آنها اشاره کردم. دستۀ دوّم، آنهایی هستند که هر دو جنبۀ دنیوی و اُخروی را مدّنظر دارند. دستۀ سوّم هم منحصراً در بُعد اُخروی مطرح هستند. در این روایات که مثلاً میفرماید: سکوت کن تا سلامت بمانی، چه بسا هر دو بُعد مورد نظر باشد؛چون ممکن است یک گفتار. گرفتاری دنیوی بیجا برای انسان تهیه بکند و گرفتاری اُخروی هم داشته باشد، یا گرفتاری دنیوی و یا اُخروی تنها داشته باشد؛ لذا تعبیرات مختلفی را میبینیم.
پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «نَجَاهُ الْمُؤْمِنِ حِفْظ لِسَانِهِ»؛[*]روایت در وسائل اینگونه آمده است، ولی در بحار از امام رضا(علیه السلام) دارد: «عن ابیه (علیهما سلام) قال، قال ابوعبد الله (علیه السلام) نجاه المؤمن فِی حِفْظِ لِسَانِهِ»؛[*] است؛ یعنی اگر مؤمن بخواهد ناجی باشد، باید زبان خودش را حفظ کند. البتّه به نظر میرسد ظهور روایت در مورد موضوعات اُخروی است؛ یعنی میخواهد بُرد زبان را بفرماید، از نظر اینکه زبان معصیتساز است. در روایتی داریم که اکثر اهل جهنّم از راه زبان وارد جهنّم میشوند، که اشاره به این است که معاصی یی که از انسان سر میزند، اکثرش از راه زبان است؛ چون معصیت زبانی خیلی آسان است، زبان زود میچرخد. سایر اعضای انسان معونه[1]میخواهند، امّا زبان معونهای لازم ندارد. همین که نشسته است، یک سنخ معاصی را میتواند انجام دهد، در حالی که در مورد سایر اعضا خیلی مقدمات لازم دارد تا انسان مبتلا بشود. معصیت دست، پا، چشم، گوش و … خیلی مقدّمات میخواهد، اما برای زبان آسان است؛ لذا در این روایات دارد: « نَجَاهُ الْمُؤْمِنِ فِی حِفْظِ لِسَانِهِ »[*].
گاهی وسیعتر است، بحث مؤمن هم مطرح نیست. در روایت دیگری پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «…مَنْ صَمَتَ نَجَا…»؛[*] کسی که از کلام بیهوده، اضافی و مشکوکالفایده سکوت کرد، نجات پیدا کرد. بیان کردم: این روایت، خیلی گسترده است و جهات دنیوی و اُخروی را در بر میگیرد.
گاهی از سکوت نسبت به کلام اضافی و مشکوک الفایده تعبیر کردهاند که صدقه برای جان انسان است. پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «أَمْسِکْ لِسَانَکَ»؛ جلوی زبانت را بگیر، «فَإِنَّهَا صَدَقَهٌ تَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِکَ…»؛[*]چون این صدقهای است که برای جان خودت داری میدهی. انسان صدقه میدهد تا خودش را حفظ کند. مگر اینطورنیست؟ صدقۀ برای جان دادن، به خاطر حفظ جان و نفس است و میگوییم: صدقه میدهیم. سکوت نسبت به کلام اضافی و مشکوکالفایده، چنین نقشی دارد.
در بُعد دنیویاش بیان کردم: ممکن است انسان کلام نامربوطی بگوید و برای خودش گرفتاری درست کرده و بلای جانش بشود و گاهی جانش را هم به باد بدهد. از نظر بعد اُخروی هم میتواند کلام بیجایِ بیفایده یا مشکوکالفایدۀ اضافی، گرفتاری از نظر اُخروی برای جان انسان فراهم کند و آتش جهنّم شود. در مقابل، سکوت مانند صدقهای برای حفظ جان در قیامت از عذاب آتش است.
امام علی(علیه السلام)میفرمایند: «لَا حَافِظَ أَحْفَظُ مِنَ الصَّمْتِ»؛[*]هیچ نگاهبانی، نگهداریاش مثل سکوت برای انسان نیست؛ یعنی انسان را از گرفتاریهای دنیوی و اُخروی که از ناحیۀ زبان برای او پدید میآید، محافظت میکند. هیچ حافظی «احفظ»از صمت نیست؛ بنابراین یک دستۀ از روایات هستند که نقش سکوت را از نظر زیبایی و آثار خوب آن در رابطه با بُعد دنیوی و اُخروی مطرح میکنند.
یک دسته از روایات داریم که فقط آثار اُخروی سکوت در آنها ذکر شده است. یکی از این آثار، این است که سکوت از بهترین ابزاری است که انسان میتواند به سبب آن با شیطان بجنگد. و اثر اُخروی دارد. مثلاً انسان با شخص یا اشخاصی، صحنهای در روابط اجتماعیاش برخورد میکند که شیطان او را تحریک میکند در رابطهٔ با انگیزههای نفسانی شهوت یا غضبش مطلبی بگوید. دوباره تأکید می کنم که بحث ما در مورد کلام و سخن اضافی است که لغو یا حداقل مشکوکالفایده باشد. در مورد فایده هم گفتیم که میتواند فایدۀ اُخروی یا دنیوی مشروع داشته باشد. این قید را داشتیم و در روایت هم آمده بود.
در این حالت که شیطان تحریک میکند، دو مورد مطرح است: یکوقت، «ابتدایی» است. شهوت، انسان را تحریک میکند که حرفی به طرف بگوید، یا یک بهرهگیری دنیایی نامشروع میخواهم بکنم، مثلاً تشفّی خاطر پیدا کنم. یکوقت تهاجمی و ابتدایی نیست، بلکه تدافعی است. دیگری سخنی میگوید، من میخواهم خودم را وارد صحنه بکنم تا با او مقابله کنم. گفتیم که این کشمکشهای لفظی بیجا، انسان را به وادی سقوط، لغو و معصیت میکشاند. در اینجا -که البتّه مشکل هم هست- بهترین ابزار برای مبارزه با شیطان درونی نفس، که عبارت از شهوت و غضب باشد، عبارت از این است که سکوت کند. سکوت انسان، شیطان را در اینجا طرد میکند.
پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم)میفرمایند: «وَاخْزَنْ لِسَانَکَ إِلّاَ مِنْ خَیْرٍ»؛ زبانت را نگهدار مگر از خیر کلام خیر؛ یعنی کلامی که یقین داری صحیح است، «فَإِنَّکَ بِذَلِکَ تَغْلِبُ الشَّیْطَانَ»؛[*]با همین سکوت است که بر شیطان پیروز و چیره میشوی و غلبه میکنی و شیطان را میکوبی.
پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «عَلَیکَ بِطُولِ الصَّمْتِ»؛ بر تو باد به اینکه سکوتت را طولانی و زیاد کنی، «فَإِنَّهُ مَطْرَدَهٌ لِلشَّیطَانِ»؛ زیرا سکوت، وسیلۀ طرد برای شیطان است. اگر انسان بخواهد گربه را دور بکند، باید چوب را بردارد. وسیله طرد میخواهد. اگر بخواهد سگی را دور کند، باید سنگی بردارد و به او بزند. اگر انسان بخواهد شیطان خبیث را از خودش دور کند، وسیله طرد او سکوت است، «وَ عَوْنٌ لَکَ عَلَى أَمْرِ دِینِکَ»؛[*]و سکوت برای تو نسبت به امر دینت کمک است؛ لذا در رابطه با بُعد دینی و اُخروی، یکی از آثار زیبای سکوت، این است که بهترین وسیله برای مبارزۀ با شیطانِ نفس است.
مطلبی را مطرح کنم: کسانی که در وادی سیر و سلوک و مسائل معنوی و معرفتی -از بزرگان- قرار میگرفتند، وقتی به آنها مراجعه میشد، چه بسا از اوّلین دستورات عملی که میدادند، همین بود که میگفتند: مراقب زبانت باش. در باب مراقبه وارد شده است که مراقب زبان باش. اگر میخواهی اهل بینش و معرفت بشوی و سیر معنوی داشته باشی، اوّلین گام عملی، مبارزهٔ با نفس است. سخت هم هست، خیلی سخت است و به زبان آسان میآید. این همان است که میگوییم: زبان خیلی راحت میچرخد؛ لذا برای همین هم خیلی آسان میگوییم که اوّلین گام، مراقبت از زبان است، امّا چه کسی است که بتواند به آن عمل کند. اوحدی از ناس میخواهد که یگانه باشند، ولی هر کسی در حد خودش میتواند اقداماتی انجام دهد.
از نظر اُخروی معلوم است که اگر کسی نسبت به زبان مراقبت داشته باشد که چه میگوید، از کلام مشکوک و اضافی پرهیز کند، زبانش را از لغو، بیهوده، فضول کلام و کلام مشکوکالفایده حفظ کند، نتیجهاش بهشت است.
روایتی را امام صادق(علیه السلام)نقل میکنند، شخصی خدمت پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم)آمد. حضرت به او فرمودند: «…أَ لَا أَدُلُّکَ عَلَى أَمْرٍ یدْخِلُکَ اللَّهُ بِهِ الْجَنَّهَ»؛ میخواهی تو را به امری راهنمایی کنم که خداوند به وسیلۀ آن کار، تو را وارد بهشت کند؟ او عرض کرد: «قَالَ بَلَى یا رَسُولَ اللَّهِ»؛ آری ای رسول خدا! چند مورد است که حضرت سفارش میفرمایند. آنچه مورد استشهادم است، این قسمت است که میفرماید: «…قَالَ فَأَصْمِتْ لِسَانَکَ إِلَّا مِنْ خَیرٍ»؛ جلوی زبانت را بگیر، مگر آنکه حرفی را که میدانی مسلماً درست است، مفید فایدۀ اُخروی یا دنیوی مشروع، آن هم به مقدار احتیاج است را بزن، «أَ مَا یسُرُّکَ أَنْ تَکُونَ فِیکَ خَصْلَهٌ مِنْ هَذِهِ الْخِصَالِ تَجُرُّکَ إِلَى الْجَنَّهِ»؛[*]آیا تو را خشنود نمیکند که در تو خصلتی از خصلتها باشد که تو را به بهشت بکشاند. سکوت و اجتناب از فضول کلام مشکوک، انسان را به بهشت میکشاند. سکوت در بُعد اُخروی آثار زیادی دارد که به تعدادی از آنها اشاره کردم.
امّا در بعد عقلانی، سکوت در رابطه با عقل عملی یا نظری، آرامشی برای عقل است. توضیح مختصری در این باره بدهم. انسان دارای عقل عملی است. عقل عملی؛ یعنی نیرویی که خداوند در درون و نهاد انسان قرار داده است که حسن و قبح اعمال را با آن تشخیص میدهد. مثلاً میگوید: ظلم، بد است. عدل، نیک است. این تشخیص بر عهدۀ عقل عملی است.
اگر بنا باشد که زبان انسان آزاد باشد، آزادی زبان و قلم داشته باشد، که هر دو یکی هستندو هر چه را به دهانش بیاید بگوید، هر چه به را قلمش بیاید بنویسد، بعد هم این، مطلوب باشد، اصلاً و ابداً چنین موضوعی را در اسلام نداریم. عقل به آن میخندد، شرع هم این چنین است. کسانی که اسیر شهوت هستند، این حرفها را میزنند. در اسلام آزادی مطلق نسبت به زبان و قلم نداریم، در عقل هم نداریم.
در توضیح آن بیان کنم که اگر کلامی را که نمیدانم صحیح است یا نیست، بگویم، بعد ببینم که برای خودم در بعد دنیوی یا اُخروی ضررآفرین بود، یا حرفی از دهانم درآمد و خودم هم نمیدانستم. بعد معلوم شد که مناسب نبود. از شما سؤال میکنم: آیا انسان سلیمالنّفس که فطرتش مسخ نشده است، خودش نمیگوید که این زشت بود؟ زشتیاش را درک نمیکند؟ انسان رنج میبرد؛ چون عقل عملی، تشخیص حُسن و قبح میدهد و میگوید: این، کارِ قبیحی بود که من کردم. موضوعی را که نمیدانستم صحیح یا ناصحیح است، در رابطه با شهوت یا غضبم، بیان کردم یا نوشتم، بعد هم متوجّه ضررش شدم. در همین جاست که درون انسان آزرده میشود.
امّا از نظر عقل نظری. عقل نظری اگر بخواهد به کار بیفتد، انسان نمی تواند کلیّات را ادراک کند؛ چون عقل نظری کلیّات را درک میکند. وقتی دارم با شما صحبت میکنم، نمیتوانم کلیّات را درک بکنم، بلکه سکوت، زمینهساز است؛ یعنی این حالتِ آرامش از نظر سخن است که نیروی تفکّری متمرکز میشود، تا بتوانم کلیّات را ادراک کنم.
روایتی که در جلسات گذشته مطرح کردم، امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «النَّوْمُ رَاحَهُ الْجَسَدِ»؛ خواب، آرامش بدن است، «وَ النُّطْقُ رَاحَهٌ لِلرُّوحِ»؛ و سخن، آرامش روح است که مفهوم آن را در گذشته گفتم، «وَ السُّکُوتُ رَاحَهٌ لِلْعَقْلِ»؛[*]و امّا سکوت آرامش عقل است. عقل عملی که حُسن و قبح را تشخیص میدهد و میگوید: اگر نمیدانی، نگو. اگر گفتی و بعد ناجور شد، چه کار میخواهی بکنی؟ و قهراً آن را تقبیح میکند.
امّا از نظر عقل نظری چرا «وَ السُّکُوتُ رَاحَهٌ لِلْعَقْلِ» است؟ برای اینکه انسان در حرف زدنش دیگر نمیتواند -به حسب ظاهر- فکر کند. انسان قبلاً فکرهایش را میکند، بعد حرف را میزند. اگر در حرف زدن بخواهد فکر بکند و مطلب را درست بکند، نمیشود. باید قبلاً درست شده باشد؛ لذا در باب تفکّر داریم که اگر کسی بخواهد سیر تفکّری کند، باید سکوت داشته باشد، چون بدون سکوت نمیشود فکر کرد. آنهایی که اهل تفکّر در آلاء الهی هستند؛ یعنی تفکّر در صفات و افعال خداوند، و میخواهند سیر معنوی بکنند، اوّلین گام عملی، تفکّری، سیری و معرفتی سکوت است.
روایت از امام رضا(علیه السلام)است، این روایت صحیحۀ ابینصر بزنطی است که حضرت میفرماید: «…إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَهِ…»؛[*] سکوت، دری از درهای حکمت است. چه بسا اوّلین در هم باشد، اگر بخواهیم طولی حساب بکنیم. جای این مباحث دراخلاق نیست. اگر بخواهیم دربهای حکمت را رسیدگی کنیم، معنایش این نیست که درهایش عرضی باشند، مثل خانۀ فلان شخص که سه درب دارد، اگر هر درب را بزنید، خودِ او جواب میدهد. در باب حکمت، اینگونه نیست و دربهای حکمت، طولی است؛ یعنی درب اوّل را زدم، وارد خانۀ اوّل شدم. درب دوّم را زدم، به خانۀ دوّم میروم. بعد درب سوّم را میزنم، داخل خانۀ سوّم میروم و … در بحث سیر و سلوک گفتهام: گامهایی است که انسان به سوی معرفت برمیدارد. وقتی منازل سلوک را میبینید، آنها را طولی میشمارند؛ یعنی کسی نمیتواند به مقام «تسلیم» برسد، در حالی که از منزل «رضا» عبور نکرده باشد. از درب «توکّل» نمیتوانی داخل تسلیم بروی، بلکه باید درب خانۀ توکّل را بزنی. وارد که شدی، از آن عبور کنی. درب خانۀ رضا را بزنی، بعد وارد خانۀ رضا شوی. درب خانۀ تسلیم را بزنی، بعد وارد خانۀ تسلیم بشوی. به این حالت، سیر طولی میگویند.
اینکه در روایات داریم: «إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَهِ»؛ سکوت -چه بسا- یکی از ابتداییترین گامها و اوّلین درهاست، که انسان وقتی میخواهد جلو برود، سکوت باید بکند. حتّی در اوّلین گام منازل سلوک که ایمان است، اگر کسی سکوت نکند، چون سکوت مقدّمۀ تفکّر است، مهلت تفکّر ندارد. اگر تفکّر کرد، از نظر اعتقادی به مطلبی میرسد و ایمان میآورد. «إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَهِ»؛ اگر انسان بخواهد معرفت بالله تعالی و بینش پیدا کند، اوّلین گام از نظر تفکّری و درونی، سکوت است.
اللّهمصلّعلیمحمّدوآلمحمّد
[1] .یاری، کمک، یاری کردن
جزاکم الله خیرا
آفرین به این طراحی زیبای سایت بیانات استاد
تشکر از همراهی حضرتعالی
بسیار پر مغز و گسترده بیان شد و ممنون از چینش زیباتون…