خصوصیّت حلقۀ درب بهشت
من این روایت را بخوانم، که چهبسا بعضیها هم آن را خوانده باشند امّا به مغزش نرسیدهاند. سعید بن جبیر از ابنعبّاس نقل میکند که پیغمبراکرم(صل الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إِنَّ حَلْقَهَ بَابِ الْجَنَّهِ مِنْ یَاقُوتَهٍ حَمْرَاءَ عَلَى صَفَائِحِ الذَّهَبِ»؛ حلقۀ درب بهشت از یاقوت سرخ و بر صفحۀ زرّین است. این را بهمقداری که به ذهن میرسد باز کنم. بنا شد بهشت هشت درب داشته باشد، گویی هر دربی هم حلقهای دارد؛ چون تعبیر «صَفَائِحِ الذَّهَبِ»؛ آمده؛ یعنی صفحههای زرّین و چهبسا هر صفحهای متناسب با همان درب باشد. پس حلقۀ یاقوتی است که بر این صفحهها هست. «فَإِذَا دُقَّتِ الْحَلْقَهُ عَلَى الصَّفْحَهِ»؛ اگر شما سابقاً دیده باشید، زنگ نبوده و دربها اینطور بوده که رویشان حلقهای بوده که با آن روی در میزدند. این، باعث میشد که درب باز بشود و انسان وارد شود. در مورد درب بهشت هم، وقتی این حلقه روی این صفحه زده بشود و حرکت کند، «طَنَّتْ»؛ صدا بلند میشود، «وَ قَالَتْ یَا عَلِیٌّ»؛[1] صدایی هم که بلند میشود، یا علی(علیه السلام) است. پس درب بهشت، حلقهای دارد که سرخ است و روی صفحه زرّین هم هست. وقتی روی این صفحه بخورد، صدایی که بلند میشود تا درب باز شود یا علی(علیه السلام) است.
تا حبّ امامعلی (علیه السلام) نباشد، خبری نیست
من نمیخواهم وارد خصوصیّات بشوم، ولی اشاراتی را بیان میکنم. چهبسا اینجا اشاره باشد به نیرویی که در انسان است و هر یک از قوا را حلقهوار احاطه کرده و بعد از برخوردش با قواست که فعل صادر میشود. امّا این نیرو چیست؟ مثلاً من قوّۀ باصره دارم، ولی چه موقع از آن استفاده میکنم؟ وقتی که دلم بخواهد. چه وقت از نیروی شنوایی استفاده میکنم؟ موقعی که دلم بخواهد. تا اینجای بحث، گفتیم دربهای بهشت بهحسب ظاهر همین قوا مثل عقل، واهمه، متخیّله و اینهاست. وقتی حسنات فرستاده میشود، بهشتساز هستند. امّا قلب و دل که مخزن محبّت است بر هر یک از صفحات؛ یعنی نیروها قرار گرفته است. مطلب جدید این است. همین دل است که اگر سراسرش را محبّت امامعلی(علیه السلام)گرفته باشد، وقتی بر این صفحات بخورد، طنینش یا علی(علیه السلام) باشد، آنموقع این قوا درب بهشت میشوند و آنوقت است که درب بهشت باز میشود. اینجاست که میفهمیم جایگاه ولایت کجاست. اینکه تعبیر روایت، یاقوت حمرا است، با اینکه یاقوت خودش قرمز است، امّا کنارش صفت قرمز آمده و آن هم بهصورت حلقه، اینها تشبیهات و چهبسا تشبیه معقول به محسوس است. قلب ما هم همینطور است؛ قلب صنوبری ما رنگش قرمز است و مخزن خون هم هست و خون را به سراسر وجود پمپ میکند. این، هر پمپی که میزند، با یا علی(علیه السلام) است؛ یعنی سراسر روحش را حبّ امامعلی(علیه السلام) گرفته است؛ بنابراین، توحید زیربناست و بعد از آن، نبوّت و امامت است. امّا آن نقطه وسط و حساسترین مطلب، حبّ امامعلی(علیه السلام) است. حالاست که میفهمیم چرا باید در چنین شبی، از نظر این عالم مادّی و بهحسب ظاهر، پیکرهای که مجسمۀ ولایت بود، در خانۀ کعبه متولّد میشد؛ چون باید او و حبّ او باشد تا دربها باز شود. او که نباشد، خبری نیست؛ بنابراین، به همان بحثهایی برمیگردیم که سابقاً داشتهام و همۀ اینها با «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛[1] ارتباط پیدا میکند.
پس چه کسی است که قوایش دربهای بهشتی هستند؟ کسی که حبّ امامعلی(علیه السلام) در تمام قوایش نفوذ کرده است. چنین کسی هشت درب بهشت همراهش هستند؛ عقلش درب بهشت است، وهمش درب بهشت است، تخیّلش درب بهشت است، قوای ظاهری او، همه و همه. سراسر وجودش صفحاتی زرّین است و بر هرکدام حلقهای از حبّ امامعلی(علیه السلام) است.
«اللهمّ صلّ
علی محمّد و آل محمّد»
1. [یاد کن] روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان فرا مىخوانیم. سورۀ اسراء، آیۀ 71