ذکر توسل جناب حر ابن یزید ریاحی

این را شنیده‌اید که وقتی امام‌حسین‌(علیه السلام) داشتند به‌سمت کوفه می‌آمدند، در بین راه به حرّ برخورد کردند. حضرت از او سؤال کردند که آیا طرف ما هستی یا با طرف مقابلی؟ عرض کرد: من با شما نیستم. بعد حضرت فرمودند: من برای این آمده‌ام که دوازده هزار نامه از کوفه برایم فرستاده‌اند. حرّ عرض کرد: من از آن کسانی نیستم که نامه نوشته‌اند. دروغ هم نمی‌گفت. حالا دو نشانه می‌گویم که معلوم می‌شود سرنخ ارتباطی حرّ برای هدایت قطع نشده بود و او هنوز از این‌طرف، قطعِ رابطه نکرده بود.

ظهر که شد، امام‌حسین‌(علیه السلام) به او فرمودند: ظهر شده است و ما می‌خواهیم نماز بخوانیم؛ تو هم برو با لشکرت نماز بخوان. حرّ به امام‌حسین‌(علیه السلام) عرض کرد: نه! شما جلو بایست، ما هم به شما اقتدا می‌کنیم. به نظر من این اوّلین شاهد است که نشان می‌دهد سرنخ حرّ قطع نشده بود؛ یعنی تعلّق قلبی او به اولیای خدا هنوز باقی بود. حضرت نماز ظهر را خواندند و خطبه‌ای فرمودند و بعد هم نماز عصر را خواندند.

بعد از نماز عصر هم حرف‌هایی میانشان ردّ و بدل شد. سرانجام امام‌حسین‌(علیه السلام) فرمودند: اگر شما از نامه‌هایی که نوشتید پشیمان شده‌اید، من بر می‌گردم. اصحاب آماده شدند که حرکت کنند. حرّ آمد و جلوی امام‌حسین‌(علیه السلام) را گرفت. حضرت به او فرمودند: «ثَکلَتک أُمُّک! مَا تُریدُ مِنِّی؟»؛ مادر به عزای تو بنشیند! از من چه می‌خواهی؟ این حرف یعنی حضرت با تندی با او برخورد کرد. به تعبیر بهتر، حضرت داروی تلخ شفابخش را به او داد.همان حرف حضرت دستش راگرفت.خدا شاهد است که همان «ثَکلَتک أُمُّک» دستش را گرفت. حرّ عرض کرد: به‌خدا قسم اگر کسی غیر از تو، نام مادر مرا برده بود، من همان‌طور جواب او را می‌دادم، هر چه بادا باد! امّا چه کنم که مادر تو زهرا(سلام الله علیها) است؛ که به‌خدا قسم جز به خوبی نام او را نمی‌برم. از اینجا معلوم می‌شود که هنوز سیم اتّصال حرّ با اولیای خدا قطع نشده و رابطه برقرار بود. همین اتّصال او را نجات می‌دهد.

 حالا بیایید معادله و بعد هم معامله حرّ را ببینید. روز عاشورا امام‌حسین‌(علیه السلام) با حضرت‌ابوالفضل (علیه السلام) نزد عمرسعد رفتند. از آن سمت هم عمرسعد با حرّ و سرداران لشکرش بودند. مذاکره کردند و حرف‌ها تمام شد. امام‌حسین‌(علیه السلام) پیشنهاد‌هایی به عمرسعد داد؛ او هم نپذیرفت. امام‌حسین‌(علیه السلام) با حضرت‌ابوالفضل‌(علیه السلام) برگشتند. حرّ به عمرسعد گفت: هیچ‌یک از پیشنهادهای حسین(علیه السلام) را قبول نمی‌کنی؟ گفت: نه. پرسید: حال می‌خواهی چه کنی؟ عمرسعد گفت: چنان جنگی با حسین(علیه السلام) کنم که آسان‌ترینش این باشد که سرها از بدن‌ها و دست‌ها از پیکرها جدا شود. حرّ نگاهی به او کرد. خُب از این‌طرف که هنوز سرنخ او با اولیای خدا و خود خدا قطع نشده است؛ حبّ ائمّه (علیهم السلام) در دلش هست. مگر می‌شود دستش را نگیرند؟ می‌گویند: آرام‌آرام کنار آمد.

مهاجربن‌اوس می‌گوید: دیدم حرّ بدنش می‌لرزد. چه‌کار می‌کرد؟ او داشت معادله می‌کرد. می‌خواست معامله‌ای سرنوشت ساز کند. گفت: رو کردم به او و گفتم: ای حر! اگر از من دربارۀ سرداران کوفه سؤال می‌کردند، من از تو تجاوز نمی‌کردم. این چه حالتی است که در تو می‌بینم؟ حرّ گفت: ای مهاجر! به‌خدا قسم؛ خودم را بین بهشت و جهنم می‌بینم و جز بهشت هیچ چیز را انتخاب نمی‌کنم.اینجا معامله کرد. بعد می‌نویسند آرام‌آرام به‌سمت خیام امام‌حسین(علیه السلام) آمد.

در اینجا عرض می‌کنیم: یا حسین! ما هم داریم به‌سوی شما می‌آییم. فرض کن ما هم حرّ هستیم! چطور با حرّ معامله کردی؟ همان طور هم با ما معامله کن!

بعضی از مقاتل نوشته‌اند که حرّ دستانش را روی سر گذاشت، سرش را به‌سوی آسمان بلند کرد و گفت: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أنبتُ»؛ خدایا! من رو به‌سوی تو آوردم! سرنخ من با تو قطع نشده بود! «فَتُبْ عَلَیَّ فَإنی قَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ»؛ من دل دوستان تو را لرزاندم! «وَ أَوْلَادَ بنت نَبِیِّکَ»[1]؛ من بچّه‌های پیغمبر را ترساندم. می‌نویسند حرّ آمد سمت خیام امام‌حسین‌(علیه السلام). در مقتلی دیدم که حضرت جلو آمدند و فرمودند: «مَنْ أَنْتَ؟ إرفَعْ رَأْسَک»، مگر امام‌حسین(علیه السلام) حر را نمی‌شناخت؟ آن‌ها با هم در بیابان‌ها تا کربلا همراه بودند؛ چرا فرمود: تو که هستی؟ سرت را بلند کن! این یعنی چه؟ می‌گویند: یا از خجالت روی خود را پوشانده بود که امام‌حسین‌(علیه السلام) او را نشناخت؛ یا اینکه از مرکب خود پیاده شده بود و صورت خود را روی خاک گذاشته بود. حرّ عرض کرد: «اَنَا حُرّ بنُ یَزیدَ»؛ آقا من همان حرّ هستم! «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ»[2]؛ آیا توبه من قبول است؟ من رو سوی شما آورده‌ام! حضرت در جواب فرمودند: بله! خدا توبه‌پذیر است! سرت را بلند کن! خجالت نکش!

از دستۀ بیشتر بخوانید
اشتراک
ایمیل برای
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
جدیدترین بیشترین رأی
بازخوردهای درون متنی
مشاهده همه دیدگاه‌ها
احمد رضا ایروانی فرد
میهمان
احمد رضا ایروانی فرد
1 سال پیش

سلام الیکم چه بهتر که مست بهشت شوید و با او ارامش یابید

سبد خرید
1
0
نظری دارید؟ لطفاً آن را ثبت کنید.x