حیا،موهبتی الهی
جلسۀ دوازدهم
مروری بر مباحث گذشته
گفتیم اوّلین محیطی که سازندۀ انسان است، محیط خانوادگی و در قالب رابطۀ تنگاتنگ والدین و فرزند است. از سه طریق دیداری، شنیداری و رفتاری این سازندگی اتّفاق میافتد. در جلسۀ گذشته وارد بحثی شدیم که در تربیت نقش اساسی دارد و آن «حیا» است. گفتیم: حیا یک غریزۀ انسانی است که به معنای پرده داری میباشد؛ یعنی هر انسانی مفطور به حیا است و اصلاً مابه الإمتیاز انسان نسبت به حیوان همین حیا است. انتهای جلسۀ قبل روایاتی را هم از خاصّ و عام نقل کردم که این حرفِ تمام انبیای الهی(علیه سلام) است که اگر حیا را از دست دادی، دست به هر جنایتی خواهی زد: «إِذا لَم تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ ما شِئْتَ». از امام علی (علیه سلام) هم روایتی نقل کردیم: حیا است که مانع می شود دست انسان آلودۀ به زشتی شود. خواه این زشتی و قُبح، قبح شرعی باشد یا قُبح عقلی: «الحَیاءُ یَصُدُّ عَنِ فِعلِ القَبیح».[3] چون بحث ما دربارۀ خانواده است و طفل در سنّی است که سریع تأثیر می پذیرد، مطلب را به این شکل مطرح کردم. مفهوم متضاد حیا، وقاحت است که ما به عنوان پردهدَری مطرح کردیم.
دستورالعمل الهی، مبتنی بر حیا
بنده این بحث را با عنوان «محیط خانوادگی در ربط با اطفال» مطرح می کنم. خداوند متعال در سورۀ مبارکۀ نور، خطاب به مؤمنین می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَهِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاهِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ».
ای کسانی که ایمان آوردهاید! مملوک ها[5] و کودکان نابالغِ شما، باید برای ورود به اتاق هایتان در سه وقتِ معیّن، از شما اجازه بگیرند. آن سه وقت نیز عبارت اند از: «پیش از نماز صبح»، «هنگام ظهر» که جامههای خویش را به اصطلاح می درید و «بعد از نمازعشاء». می فرماید: :« ثَلاث عَورات لَکُم» ؛ این سه وقت، وقتِ خلوت شما است.
خداوند در ادامۀ آیه میفرماید: « لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ» ؛ در غیر این سه وقت بر شما و آنها باکی نیست که بدون اجازه و به طور سر زده بر شما وارد شوند؛ چراکه بین شما و آنها در محیط خانه روابط تنگاتنگی وجود دارد.
در آیۀ بعد میفرماید: «وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ». ؛ وقتی کودکان شما به سنّ بلوغ رسیدند، باید مانند دیگران در همۀ اوقات اجازه ورود بگیرند و دیگر بین آنها و دیگران فرقی نیست.
در این آیات شریفه سه مطلب در باب رعایت مسئلۀ «حیا» در محیط خانه وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها می پردازم. مطلب اوّل، اینکه در سه نوبت آیۀ شریفه بیان می کند که فرزندان شما برای ورود به اتاق شما، باید اذن بگیرد. خداوند در چند آیه قبل از آیاتِ مذکور می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ». در این آیه، مسئلۀ آگاه ساختن و اجازه گرفتن مطرح شده است و از ورود سرزده به خانۀ دیگران نهی شده است. در تعابیرمان، «دار» و «بیت» داریم. «دار» به خانه می گویند و «بیت»، اتاق است.
در آیۀ بعد هم اشاره میکند: «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ وَاللّٰهُ بِماٰ تَعْمَلُونَ عَلٖیمٌ ». پیغمبراکرم ( صل الله علیه و آله )خودشان به این دستور خداوند عمل می کردند و هیچ گاه به صورت سرزده وارد خانه ای نمیشدند. این مطلب را زیاد شنیدهاید که حتّی وقتی حضرت می خواستند وارد خانۀ یگانه دخترشان بشوند، ابتدا جلوی درب خانه میایستادند و می فرمودند: «السّلامُ علیکم یا اَهلَ بَیتِ النُّبوه». اگر کسی اجازۀ ورود می داد، حضرت داخل می شد؛ وگرنه برای بار دوم و سوم اجازۀ ورود می خواستند. در نهایت نیز اگر اجازه ورود نمی دادند، حضرت برمیگشت و سرزده وارد نمی شد. جهت اینکه در این آیه، اتاق را مطرح می کند نه خانه را، این است که در آیات قبلی هم «بیت» به معنای «اتاق» است.
شاید در اینجا برای شما این سؤال پیش آمده و این مسئله مطرح شود که این آیات، خطاب به بزرگ ترها است و کودکان مخاطب این آیات نیستند. ممکن است مطرح شود که این فرزندِ نابالغ من چرا حقّ ورود به اتاقم در آن سه زمان معین را ندارد؟
این بخش آیۀ شریفه روشن کننده مطلب است: «وَ الَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُمُ». حتّی فرزندان نابالغتان هم برای ورود به اتاق اجازه بگیرند. شما باید به فرزندانتان روش رفتاری بدهید. عجب مسئلۀ سختی است! چرا؟ علّت را آیات شریفه بیان میکنند.
در آیۀ شریفه راجع به لزوم اذن گرفتن برای ورود در هنگام ظهر، می فرماید: (وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَه)؛ هنگام نیم روز که جامه های خویش را کنار مینهید.
عربهای سرزمین گرم حجاز، وقت ظهر که از سر کار به خانه برمیگشتند، به علّت گرمی هوا، لباس رویی خود را در میآوردند و در پوشش خود تخفیف میدادند؛ یعنی آنها تقریباً در آن هنگام نیمه عریان میشدند.
به کمک این مطلب می توان دلیل اجازه خواستن در هنگام صبح و شام را نیز فهمید؛ چراکه معمولاً قبل از نماز صبح، انسان تازه از بستر بیرون میآید و ممکن است لباس خواب و یا لباسی نیمه عریان به تن داشته باشد. در هنگام شب نیز او می خواهد به بستر برود و در این هنگام، انسان در لباس و پوشش خود تخفیف می دهد. ما نشنیدهایم کسی با کت و شلوار بخوابد. اگر کسی چنین کاری انجام دهد، همه می گویند: دیوانه است. بنده هم با عبا و قبا نمی خوابم؛ بنابراین علّت حکمِ به اذن گرفتن برای ورود به اتاق شخصی والدین، روبه رو نشدن کودکان نابالغ با «بدن نیمه عریان» والدین است؛ چراکه در این صورت پردۀ حیای او دریده میشود.
پس باید فرزندت را آموزش بدهی که برای ورود به اتاق، در این سه زمان اذن بگیرد؛ چراکه چه بسا از انسانی که نیمه عریان است، یک سری اعمال قبیح سر بزند؛ معنی آن چیزی است که تحت عنوان قبح شرعی و عقلی عرض کردم.
محور اصلی این آیات در سورۀ مبارکۀ نور، بیان اهمّیت مسئلۀ «عفاف» به عنوان یکی از شاخههای «حیا» است.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها» . همان مسئله ای که دربارۀ پیغمبراکرم (صل الله عیله و آله )مطرح کردیم که برای ورود به خانۀ دخترشان هم اذن می گرفتند و بدون اذن وارد نمی شدند. به این اعتبار که شاید الآن وضعیّتی دارد که نمی تواند تو را بپذیرد.
خداوند بعد از آنکه یک سنخ احکام را در آیۀ شریفه مطرح نمود، در ادامه حتّی نسبت به کسانی که امیدی به ازدواج آنها نیست، میفرماید: «فَلیَستَعفِفِ الَّذینَ لَا یَجِدونَ نِکَاحاً»؛ و کسانیکه دیگر امید ازدواج ندارند، عفاف را پیشۀ خود سازند؛ یعنی حتّی برای کسانی که دیگر امیدی به ازدواج آنها نیست، مانند پیرزنها، مسئلۀ عفاف از اهمّیت فراوانی برخوردار است. رعایت مسئلۀ عفاف، پیر و جوان ندارد؛ بلکه برای همه لازم است. اسلام عزیز تعالیم خود را بر محور پرده داری که امری فطری و مابه الإمتیاز انسان نسبت به حیوان است، مطرح میکند.
خطاب اسلام به والدین
ای پدر! ای مادر! با رفتار خود این ودیعۀ الهی را در نهاد فرزند خود سرکوب نکنید و او را بی حیا بار نیاورید. وای به حال کسانی که بچّههای نابالغ خود را به صورت «نیمه عریان» در ملأعام میآورند! اسلام می گوید: فرزندتان اگر خواست وارد اتاق شما شود، اجازه بگیرد؛ وای به حال کسی که خودش با این وضعیّت، وارد جامعه می شود! اینها مسلماناند؟! دنباله رو حضرت زهرا(علیها سلام) هستند؟! طبق آیۀ شریفه، اسلام می گوید در آن سه نوبت در شبانه روز، فرزندان باید اجازه بگیرند تا حتّی با لباس خواب شما را نبینند تا پردۀ حیایشان دریده نشود؛ چون در حالت نیمه عریانی هستید.
اسوۀ والای حیا
همۀ شما این تعبیر پیغمبراکرم (صل الله عیله وآله) راجع به حضرت زهرا (علیها سلام) را شنیدهاید که حضرت فرمودند: «فاطِمَهُ بَضعَهٌ مِنّی»؛ فاطمه پارۀ تن من است. این حدیث بین عام و خاصّ[9] متواتر است و کسی نسبت به آن شُبهه ندارد. امّا آیا میدانید که پیامبر(صل الله عیله وآله) این جمله را در چه موقعیّتی و به چه علّتی بیان کرده است؟
اوّلین مورد مربوط به جریان پرسش پیامبر (صل الله علیه و آله) از اصحاب خود، در باب بهترینِ زنان بود. روزی پیغمبراکرم (صل الله عیله و آله) از اصحاب خود پرسیدند: «مَا خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ؟»؛ بهترین زنها کیست؟ اصحاب عرض کردند: «فَلَمْ نَدْرِ مَا نَقُولُ»؛ نمی دانیم!
«فَسَارَّ عَلِیٌّ (علیه سلام) إِلَى فَاطِمَهَ (علیهاسلام) فَأَخْبَرَهَا بِذَلِکَ»؛ در اینهنگام امام علی (علیه سلام) از جا برخاستند و به منزل رفته و سؤال پیامبراکرم (صل الله علیه وآله) را با حضرت زهرا (علیهاسلام) در میان گذاشتند. حضرت زهرا (علیهاسلام) فرمودند: «بهترینِ زنان، آن زنی است که به مرد نامحرم نگاه نکند و مرد نامحرم نیز او را نبیند.»
امام علی (علیه سلام) برگشتند و این جواب را به پیامبر (صل الله علیه وآله) ارائه نمودند. حضرت رو به سوی امام علی (علیه سلام) کرده و فرمودند: «مَنْ عَلَّمَکَ هَذَا؟»؛ چه کسی این را به تو یاد داده است؟ امام علی (علیه سلام) عرض کرد: فاطمه (علیها سلام) این مطلب را به من گفته است. در اینجا بود که پیغمبراکرم ( صل الله علیه واله) فرمودند: «إِنَّهَا بَضْعَهٌ مِنِّی»؛ فاطمه (علیهاسلام) پارۀ تن من است.
مورد دوم مربوطبه روایتی از امام کاظم(علیه سلام) است که آن را بسیار شنیدهاید. ایشان می فرمایند: روزی شخص نابینایی بر پیامبر (صل الله علیه واله) وارد شد و حضرت زهرا (علیهاسلام) نیز نزد ایشان بود. حضرت زهرا (علیهاسلام) بلافاصله با پوششی مانند چادر خود را پوشاندند. پیغمبر (صل الله علیه واله) رو به ایشان کرده و فرمودند: چرا خود را پوشاندهای، درحالی که این مرد نابینا است؟ البتّه این سؤال را عمداً پرسیدهاند تا این ماجرا در تاریخ ثبت شود.
ای مادرها! متوجّه هستید؟ حضرت فاطمه زهرا (علیهاسلام) عرض کرد: «إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرانِی فَإِنّی أَرَاهُ وَ هُوَ یَشُمُّ الرِّیحَ»؛ اگر او من را نمیبیند، من که او را می بینم؛ او بوی من را استشمام می کند. اینجا بود که پیغمبر(صل الله علیه وآله) فرمود: «فَقَالَ رسوُلُالله (صل الله علیه وآله) أَشْهَدُ أَنَّکَ بَضْعَهٌ مِنّی»؛ گواهی می دهم که تو پارۀ تن من هستی.
جریان سوم نیز مربوط به زمانی است که پیغمبراکرم (صل الله علیه و آله) از اصحاب خود سؤال کردند: «مَتی تَکوُنُ أَدْنَی مِنْ رَبِّها؟»؛ آیا میدانید که زن در چه حالتی، نزدیک ترین مکان را نسبت به خداوند دارد؟ مشخّص است که قرب و نزدیکی به خدا مراتب دارد. زن، چگونه به نزدیک ترین مکان نسبت به خدا میرسد؟ «فَلَمّا سَمِعَتْ فاطِمَهُ (علیهاسلام) ذلِکَ قالَتْ: أَدْنَی مَا تَکوُنُ أنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِها»؛ وقتی حضرت زهرا (علیهاسلام) این سخن پیامبراکرم (صل الله علیه وآله)را شنید، به پدر عرض کرد: آن حالتی که خودش را از نامحرم میپوشاند، نزدیک ترین حالت او به خداوند متعال است. توجّه کنید که ایشان پوشش از نامحرم را بالاترین درجۀ قرب إلیالله میداند نه نماز، سجده، روزه و… را. در اینجا نیز پیامبراکرم (صل الله علیه وآله) فرمود: «إِنَّ فاطِمَهَ بَضعَهٌ مِنّی»؛ فاطمه، پارۀ تن من است.
شبیه این روایات بسیار وجود دارد که بنده این سه روایت را نقل کردم و برای نقل آنها هم هدف دارم. در رابطۀ با کدام خصوصیّت حضرت زهرا (علیهاسلام) است که پیامبراکرم (صل الله علیه وآله) این تعبیر «پارۀ تنِ من» را تکرار کردهاست؟ در رابطۀ با خصلت «پرده داری» و «حیا» است.
محوریّت «حیا» در دستورات شرع
مسئلۀ حیا دارای چنان اهمّیتی است که بسیاری از احکام شریعت اسلام، در بُعد اجتماعی و فردی بر محور آن تشریع شده است. بهعنوان مثال یکی از تکالیف اجتماعی انسان، «امر به معروف و نهی از منکر» است. البتّه با کمال تأسّف باید گفت که این روزها این مطلب لَقلقۀ زبانها شده است؛ ولی عملاً خبری از آن در جامعه نیست.
دلیل وجوب نهی از منکر در شریعت اسلام، جلوگیری از پرده دری و بی حیایی در محیط جامعه است. برای حفظ و حراست از اخلاق و حیای جامعۀ اسلامی، بر همۀ مسلمین واجب شده است که نسبت به گناه، حسّاس بوده و از آن نهی کنند.
پرده دری و بی حیایی در جامعه، پُر رو کردن مردم نسبت به خداوند و شکستن حریم الهی را در پی دارد. «حیای مِنَالله» که بالاترین مرتبۀ حیا است، اقتضا میکند که انسان با این منکر مقابله نماید؛ بنابراین دلیل تشریع امر به معروف و نهی از منکر، حراست از عنصر حیا در محیط اجتماع است.
اگر قرار باشد برای اهمّیت مسئلۀ حیا در بُعد فردی نیز مثالی بیاورم، به مسئلۀ «غیبت» اشاره می کنم. بیان عیوب دیگران از نظر اسلام حرام است؛ امّا آیا می دانید که دلیل آن چیست؟ دلیل حرمت غیبت این است که غیبت سبب پرده دری می شود. انسان باید پرده دار باشد، نه پرده در و به همین دلیل افشای عیوب مردم حرام اعلام شده است. البتّه اگر کسی به دست خود پردۀ حیا را دریده و خودش را رسوا کرد، بحث دیگری است. رسول خدا (صل الله علیه وآله) در این زمینه می فرماید: «مَن أَلْقَی جِلْبَابَ الْحَیاءَ فَلا غِیْبَهَ لَهُ»؛ کسیکه خودش پردۀ حیا را کنار می زند، غیبت او اشکال ندارد. پیغمبر (صل الله علیه وآله) در این روایت از کلمۀ «جلباب» که بهمعنای پرده و پوشش است، استفاده می کند؛ یعنی خودش، خودش را بی آبرو کرده است.
بنابراین غالب احکام شرعیّه، چه از نظر فردی و چه اجتماعی بر محور حیا و پرده داری تشریع شده است. حالا همین بحث در قالب خانواده هم مطرح می شود. والدین نباید این حیا را که غریزهای انسانی است، سرکوب کنند. قرآن کریم تکلیف می کند که فرزند برای ورود به اتاق والدین اذن بگیرد، امّا یک عدّه، دختر بچّه ای را که هنوز بالغ نشده است، نیمه عریان در ملأعام میآورند و خودشان هم کنار او به همین حالت می ایستند! اگر کسی اعتراض کند چرا این طور فرزندت را در ملأعام آوردی؟ میگوید: او که هنوز مکلَّف نشده است! در حالی که توجّه نمی کند در حال تربیت فرزندش است و این گونه او را بی حیا بار میآورد.
[3]. «حیا، مانع ارتکاب کارهای زشت میشود.»؛ غررالحکم، ص 257
[5]. کنیزها و بردهها مَحرَم مالک خود هستند.
[9]. شیعیان و اهل تسنّن