در روایتی است از پیغمبراکرم (صل الله علیه و آله و سلم) که به عبد الله ابن مسعود خطاب فرمودند و سفارشاتی را کردند. یک بخشش این بود. خطاب فرمودند بهش:«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ» کسی اگر اشتیاق به بهشت داشته باشد، این اشتیاق، موجب میشود که او سرعت بورزد در اعمال خیر، «مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَارَعَ فِی الْخَیْرَاتِ» کانّه به تعبیر من، یک نوع ملازمه در چهار تا چیز درست میکند پیغمبراکرم؟صل؟ در این روایت. اشتیاق به بهشت، ملازم است با سرعت ورزیدن در عمل خیر. اگر این دست و آن دست میکند، این اشتیاق به بهشت ندارد. سرش را هم، حالا عرض میکنم. چون بهشت را اعمال ما میسازد. بهشت یک چیز آمادهای نیست، ما را ببرند، آن تو بگذارند. آخه همه این طور فکر میکنند. خدمتتان عرض شود، آن جا مثلاً فرض کن؛ حور و قصور و همه اینها الآن تهیه شده و خدا آن جا گذاشته، میفهمید چه میخواهم بگویم؟ مثل یک باغی درست کرده، خیلی خوشگل و قشنگ، بعد هم ما را بر دارد، بکند آن تو. اشتباه میکنی، این خبرا نیست، راحت باش. خدمتتان عرض شود که یا جهنّم را خدا الآن درست کرده به این معنا؛ گوش میکنید یک چیزی است جدا، بعد الآن دارد گُروگُر میکند آتشهایش؛ بعد خدمتتان عرض شود، بنده را نعوذبالله، خدا نیاورد، برمیدارد و میاندازد توی آن آتش ها. گوش کنید! نه؛ این خبرها نیست. حالا گوش کن، عمل من و توست، بهشت ساز است. عمل من و توست، جهنّم ساز است. راحت باش.
«مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَارَعَ فِی الْخَیْرَاتِ» آن کسی که میخواهد، واقعاً اشتیاق بهبهشت دارد، سرعت میورزد که عمل خیر درست کند؛ شد! یعنی این میرود سراغ آن؛ چون میداند این اعمال خیر، باهاش دارد بهشت درست میکند اصلاً، توجه کردید.
یک روایتی هست که تو ذهنم آمده، دیدش به اینکه، مشغول کارند و دارند درخت میکارند و این ها، بعد دید، دست کشیدند. گفت چرا دست کشیدید؟ گفت، چون تو داشتی تسبیح میگفتی، آنها هم دانه دانه درخت درست میشد. آن تسبیحاتی که تو میگفتی، آنجا درخت میشد؛ تو ولش کردی، آنها هم ولش کردند، شد! مصالح را ما میدهیم، شد؟ ملائکه هم چه کار میکنند؟ عمله و بنای من و تو. گوش کن، خوب!
«مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَارَعَ فِی الْخَیْرَاتِ»از آن طرف، «وَ مَنْ خَافَ النَّارَ»؛ آن که راست میگوید، از جهنّم میترسد، بیم دارد، «تَرَکَ الشَّهَوَاتِ»؛ معصیت را چه کار میکند؟ هان!؟ ترک میکند. چرا؟ چون معاصی ما موادّ خام جهنّم است. موادّ خام میفهمی یعنی چی؟ هیزم درست میکند این جا. هیزم رو هم انباشته میکند، یک.
دو: باز هم یک روایت بود به این که پیغمبراکرم(صل الله علیه و آله و سلم)، توی بیابان میرفت، گفت بروید بُتهها را جمع بکنید؛ (اینها را میگویم، اینها که خیلی شنیدید. میخواهم با این روایت تطبیقش بدهم. خوب دقّت کن. درسته یا نه؟) گفت، آقا! خبری نیست. گفت نه! بروید بگردید. یک وقت دیدند اوه! انباشته شده روی هم بُتهها و فلان و اینها. گفت، معصیت اینجوری جمع میشود. فهمیدی؟ موادّ خام جهنّم این است که درست میکنیم . شد! این هیزمها را انباشته میکنید؛ ولی الان اینجا، آتش خبری نیست، مرگ جرقه است، میزند. فهمیدی؟ همین که مُردی جرقه میگیرد زیر این هیزمها، آتش میگیرد. نمونه اش تو برزخ است آن وقت به اینکه.
روایتی از امام زین العابدین(علیه السلام) است به این که حضرت فرمود: «اَلقَبرَ رَوضَهُُ مِن رِیاضِ ِ الجَنه ِ اَوحُفرَهٌ مِن حُفََرِِالنَیرانِ» من همه اینها را بگویم. چکار کنم مجبور شدم نمیخواستم اینقدر حرف بزنم، گوش کنید.
تکه دوم؛ میخواهم بگویم همه حساب شده است حرفهام، و او این است: «وَمَن خافَ النّارَ تَرَکَ الشَّهَواتِ»؛ آن که راست میگوید. میفهمی! چرا؟ چون میداند اینها تمام، هیزم جهنّماش هستش.
سوّم:«مَنْ تَرَقَّبَ الْمَوْتَ»کسی که مرگ یادش نرفته، ترقب معناش این است یادش هان؟! نرفته، شد! یک همچین آدمی چه کار میکند؟ «أَعْرَضَ عَنِ اللَّذَّاتِ» دیگر دنبال خوشگذرانی نمیرود. میفهمید چه میخواهم بگویم؟! خوشگذرانی دارم میگویم،ها! لذّات دارد توش، فهمیدی؟ برای این که چاق و چله که شدی، تِلِپِّی میافتی میمیریی. پروار درست میکنی واسه توی قبر؟! حواست کجاست؟! گوش کنید.«مَنْ تَرَقَّبَ الْمَوْتَ أَعْرَضَ عَنِ اللَّذَّاتِ» نه بابا! بطور متعارف چیز میکند. فهمیدی؟«ابن البطن والفرج» به تعبیر من چیه؟ نمیشود؛ یعنی بنده پایین تنهاش؛ چون هم شکم پایین است هم چیز دیگرش. گوش کن. این مال این. و اما چهارم: این تلازمهایی است که حضرت درست میکند و آن مسئله این است. «وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا هَانَتْ عَلَیْهِ الْمُصِیبَاتُ»؛ این را بدان! هی گرفتاری میآید برایت، فشار میگذارد رویت. میفهمی چه میخواهم بگویم؟! شب خوابت نمیبرد، نمیدانم چی میشوی؟ میپیچید به هم، شد! میدانی برای چیست سِرّش؟ سرّش، تعلّق تو به دنیاست، دلبستگیات. فهمیدی؟ اگر دلبسته به دنیا نباشی هر گرفتاری بیاید آسان است، میفهمی؟ زیر سبیلی ردش میکنی. دیگر تعبیری بهتر از این نمیتوانستم بکنم. فهمیدی؟ «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا هَانَتْ عَلَیْهِ الْمُصِیبَاتُ»؛ دنیا همین است. گوش میکنید چه میخواهم بگویم؟ نشیب، فراز؛ بالا، پایین؛ یکنواخت خبری هان!؟ نیست. راحت باش. فهمیدی؟ هی نیا به من بگو، گره خورده. بله خدا هم گره گشا هست؛ اما خیال نکنی این گره باز شد دیگر خبری نیست، اصلاً و ابداً ،مثل این انگشتها میماند، این کوچولو که رفت، یک گنده تر میآید، گنده که رفت، گنده تر میآید. این، این جوری است حساب دنیا. رسیدی؟ شد! اما آن که مهم است، تو را راحت میکند، این است که دل نبندی بهش. نه این که کار نکن، دل نبند.میفهمی؟زَهِدَ یعنی دل بستن. شد! کسی که دلبستگی ندارد، خیلی آسان رد میکند مصیبات را