ما روایات متعدده داریم که درش این تعبیر، وارد شده، به خصوص از امام هشتم علیه السلام، «حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ تَعالی» این جمله عرض کردم، روایات متعدده، در این جمله هست، حالا غیر تعبیرات دیگر روایات داریم؛ یعنی به خداوند، گمان بسیار نیکی داشته باش؛ خوش گمان باش به خداوند. این یعنی چه؟ به خدا خوش گمان بودن. عرض کردم، روایات زیادی داریم؛ شاید شش یا هفت روایت داشته باشیم که در بعضیهایش این جمله هست: «حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ تَعالی» ،نیکو کن گمانت را به خداوند.
در این روایتی که خواندم من از امام صادق صلوات الله علیه، ایشان معنا میخواهند بکنند، این یعنی چی آدم به خدا خوش گمان باشد؟ و این نکته را هم عرض کنم که این مخاطب حضرت از افراد متوسط مؤمنین بودند .اگر ما از مؤمنین باشیم از متوسطین مؤمنین ما هستیم. ما از اولیاء خدا نیستیم. من این را مکرر گفتم، ما از اولیاء به آن معنایش نیستیم. به قول ما حدیث نفس است.
در این روایت از امام صادق صلوات الله علیه، ایشان میفرماید: «حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ» و او این است به این که: تنها امیدت به خدا بودن است؛ یعنی آن کسی که گره از کار تو میگشاید، میفهمی؟! در ذهنت این باشد،فقط خداست. این یک. دو بخش دارد، این بخش اولش است «أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ» تنها امیدت به خداوند باشد که به تو عنایت میکند، لطف میکند، اوست.
«وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَک» یا الی ذَنبُک، هیچ اشکال ندارد هم هست. شد؟! و بیم تو و خوف تو از گناهت باشد. خوف تو از گناهت باشد. حالا این مقابله که به قول ما درست میکنیم، این است: از خدا نترس از این که گره به کارت بیندازد. خدا گره در کار نمیاندازد هیچ وقت. این را خوب حرف مرا دقت کنید. خدا گره گشاست، تو گره میاندازی. حضرت خواسته، این نکته را بگوید. «وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَک» ترست از گناهت باشد، بیمت از گناهت باشد. این گناه است که گره به کار تو میاندازد. فهمیدی؟! خدا گره به کار تو نمیاندازد. او گره گشاست. اول: «أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَک … » چی؟ خوش گمانی به خدا معنایش این است. چون اول فرمود دیگر «حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ تَعالی» برایت معنا میکنم، این دو تا چیز است. توجه کردید؟ این که در روایات دارد؛ خوش گمان باشید به خدا، معنایش این است؛ یعنی شما تنها امیدتان در گره گشاییها و محبتها و اینها خدا باشد. او است که به شما لطف می کند. درست؟ و از این طرف هم، گرههایتان که می افتد به کارتان، ترستان از گناهانتان باشد که این گناهها است که گره به کارتان می اندازد. نتیجه چی؟ حالا می گویم، نه این که تنها نعوذبالله، آدم از خدا شکایت ندارد؛ بلکه درست وارونه می شود. خوب دقت کنید. همیشه انسان از خودش شکایت داشته باشد. ما همیشه باید از خودمان شکایت داشته باشیم؛ چه کردم که این شد؟ فهمیدی چه می گویم؟! نه خدا با من چه کرد.خودم با خودم چه کردم. فهمیدی چه می خواهم بگویم؟! نتیجه این می شود