...إِنَّ حَدِيثَنٰا یُحْیِی الْقُلُوبَ...

02 

... قانع، بی نیاز است ...

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ لِابْنِهِ مُوسی عَلَیهِ السَّلامُ: «یا بُنَیَّ مَنْ قَنَعَ بِما قُسِّمَ لَهُ اِستَغنی وَ مَن مَدَّ عَینَیهِ اِلی ما في یَدِ غَیرِهِ ماتَ فَقیراً وَ مَن لَم یَرضِ بِما قُسِّمَ لَهُ اِتَّهَمَ  اللهَ في قَضَائِهِ وَ مَن اِستَصغَرَ زَلَّةَ غَیرِهِ اِستَعظَمَ زَلَّةَ نَفسِهِ وَ مَن اِستَصغَرَ زَِلَّةَ  نَفسِهِ اِستَعظَمَ زَلَّةَ غَیرِهِ»

ای پسرم! هر کس که به آن چه قسمت او شده است قناعت کند بی نیاز است و هر کس که چشمش را به آن چه که در دست مردم است بدوزد، فقیر می میرد. اگر کسی خطای دیگران در نظرش کوچک و ناچیز بیاید، لغزش خودش را کوچک و ناچیز ببیند، لغزش دیگران در نظر او بزرگ می کند.

امام علی (ع)

اَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ

 در یک روایتی است، نقل شده البته راویش را نمی گویند کی است، من ندیدم. از اصحاب امام صادق علیه السلام است، می گوید: من رفتم وارد شدم بر حضرت، دیدم حضرت نشستند، فرزندشان موسی ابن جعفر صلوات الله علیه به اصطلاح، پیشاروی پدر نشسته است و دارد امام صادق علیه السلام، او را نصیحتش می کند. به قول ما. پدر، پسر را  داشت نصیحت می کرد. حالا من نمی خواهم… چیزهای قبلیش را من، همه را حذف کردم . بعد می گوید: این جملاتی که من توانستم حفظش بکنم، این است. معلوم می شود، مفصل بوده فرمایشات حرف های حضرت، به این مقدارش را صحابی توانسته حفظ بکند. سفارشاتی را که پدر به پسر می کرده است. حالا، این جملات را قبل از این که شروع کنم، به قول مامقدماتی را بگویم.

انسان در زندگی دنیایش همه اش دنبال آرامش روحی است، واقعا همین جوری است. نیست این جور؟ هان! هرچی هم این در و آن در می زند، برای خاطر این است که برای خودش آرامش درست کند، هیچ وقت نمی خواهد درونش را بهم بریزد بلکه می خواهد آن را آرامش بکند؛ حتی آن ها که دنبال پول می دوند، خیال می کنند آن آرامش می آورد، برایشان. هرکسی این جور است.

می گوید: حضرت جمله اول را که این حفظ کرده بود به پسرش گفت:

«یا بُنَیَّ » ای پسرم! «مَن قَنَعَ بِما قُسِّمَ لَهُ، اِستَغنی» اگر کسی قناعت کند، بسنده کند به آن چه را که به اصطلاح ما، از نظر مسیر عادی شرعی معمولی به اصطلاح ما، به دستش رسیده، این آرامش روحی پیدا می کند. از این راه آرامش پیدا می شود. استغنا، این دیگر خودش را بی نیاز می بیند از این در بزن، آن در بزن؛ می فهمی چه می خواهم بگویم؟! استغنا معنایش این است دیگر، احتیاج به هیچ کس ندارد، راحت است. مشکل چیه؟ … راحت است، آرام شده.«مَن قَنَعَ بِما قُسِّمَ لَهُ اِستَغنی ».

 اما در مقابلش«مَن مَدَّ عَینَیهِ اِلی ما فی یَدِ غَیرِهِ » اگر کسی چشمش را بدوزد به آن چه را که دیگری در دستش دارد، این «ماتَ فَقیراً» تا آن به قول ما، چونۀ آخر را که می خواهد بیندازد؛ احساس کمبود می کند و ناراحت است. فهمیدی نگاه کردن به آن چه را که دیگران دارند، آرامشت را می گیرد؛ همان است که بیچاره ات می کند. این جمله به اصطلاح دوم. چهار تا جمله اش را این حفظ کرده بود. چهار، پنج تایش را

سوم: «وَ مَن لَم یَرضِ بِما قُسِّمَ لَهُ» اگر کسی راضی نشد به آن چه را که خدا، روزی او کرده است. درست است یا نه؟ این را بدان! «اِتَّهَمَ  اللهَ فی قَضائِهِ» این نعوذبالله، خدا را داره متهم می کند، در آن برنامه ریزی که برای مخلوقش کرده از نظر رزق و روزی، نعوذبالله، من نمی توانم بگویم، ما یک کسی را بخواهیم متهم بکنیم در یک کاری، که این کرده، می گوییم: نفهمیده این. دیگر من چه بگویم، راجع به خودمان است. همین را دیگر می گوییم، هان؟! حالیش نمی شود. رسیدید شما به عرض من؟ او وضع من را نمی داند، مثلا اتهام به جهل، نادانی«اِتَّهَمَ  اللهَ فی قَضائِهِ » نعوذبالله، شد؟! خیال نکنی ها! تو خیال کردی به این که، همین که تو، تو دلی داری، هیچی! به زبانت باید بگویی، به لفظ بیاری، نه! رضایت، مال دل است. همین که در دلت راضی نیستی به آن چه را که خدا داده است، همین عدم رضایت تو، این است که به خدا داری تهمت می زنی. نگاه کنید! تو دلی را گفته،ها. به زبانی نگفته،ها.«وَمَن لَم یَرضِ بِما قُسِّمَ لَهُ اِتَّهَمَ اللهَ فی قَضائِهِ » این دارد خدا را متهم می کند. همین عدم رضایت، هیچی دیگر هم نیست، به زبان هم نیاورده.

«وَ مَن اِستَصغَرَ زَلَّهَ غَیرِهِ اِستَعظَمَ زَلَّهَ نَفسِهِ» اگر کسی لغزش دیگران را کوچک و حقیر در نظرش جلوه کند، این ذلت و لغزش خودش، بزرگ در نظرش جلوه می کند. «وَ مَن اِستَصغَرَ زَلَّهَ  نَفسِهِ اِستَعظَمَ زَلَّهَ غَیرِهِ» عکسش، اگر لغزش خودش در نظرش کوچک جلوه کند، لغزش دیگران در نظرش بزرگ جلوه می کند. این دو تا جمله متصل است به هم. می فهمی یعنی چی؟ و او این است به این که اگر انسان، لغزش دیگران در نظرش کوچک و مال خودش بزرگ باشد، این نقش سازندگی دارد برای انسان. یعنی چی؟ مقید می شود به این که دیگر این کار را نکند. فهمیدی چه می گویم؟! خودش، بزرگ وقتی جلوه کرد،خطا بزرگ جلوه کرده، در صدد می شود خودش را اصلاح کند؛ اما اگر عکس شد، خطای خودش کوچک، دیگران گنده؛ شد؟ نقش چی؟ تخریبی دارد برای انسان، هیچ وقت این آدم بشو نیست.

مستندات:
فیسبوک
توئیتر
لینکداین
واتساپ
تلگرام
ایمیل
چاپ
اشتراک
ایمیل برای
guest
0 نظر
بازخوردهای درون متنی
مشاهده همه دیدگاه‌ها
سبد خرید
0
نظری دارید؟ لطفاً آن را ثبت کنید.x