روایت از امام صادق صلوات الله علیه، منقول است که حضرت فرمودند: مؤمن اگر بخواند خداوند را، خداوند جواب او را میدهد .«إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا دَعَا اللَّهَ أَجَابَهُ»؛ راوی که این روایت را نقل میکند، میگوید: من، به قول ما، چشم هایم را به سمت حضرت، چنان، توجّه دادم. خب، میخواهیم بگویم چشمم داشت از حدقه در میآمد. «فَشَخَصَ» بصری؛ یعنی باز شد چشمهایم. «نَحْوَهُ»؛ یعنی سمت آقا، که فرمودند یکجوری نگاه کردم، «بِمَا قَالَ»؛ برای خاطر این فرمایشی که فرمودند که مؤمن اگر خدا را بخواند، خدا جوابش را می دهد. حضرت رو کردند به من، این جمله را فرمودند: «فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی وَاسِعٌ لِخَلْقِهِ»؛ خداوند، نظرش توسعه دارد نسبت به مخلوقش. البته این روایت، روایتی است که خیلی درش ظرافتهایی بکار رفته است؛ یعنی به قول ما، مطلب را بالاترش بردند اصلاً. اوّل فرمودند: مؤمن. مؤمن اگر خدا را بخواند، خدا جوابش را میدهد؛ بیجواب نمیگذارد. این را بدان! این درش هست. میگوید: وقتی من تعجّب کردم؛ حتّی این تعبیر هم هست به این که، «فَشَخَصَ بَصَرِی نَحْوَهُ إِعْجَاباً بِمَا قَالَ»؛ چون تو روایت نقل کردند اعجابانش را هم دارد؛ این کلمه را هم دارد؛ یعنی تعجّب کردم،«فَشَخَصَ بَصَرِی نَحْوَهُ إِعْجَاباً بِمَا قَالَ»؛ یعنی با تعجّب..گفت خدا! و جوابی که حضرت دادند، دیدند که این مثل اینکه خیلی تعجّب کردم، از این حرف شگفت زده شدم. برگشتند حضرت و به من فرمودند: «فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی وَاسِعٌ لِخَلْقِهِ»؛ دیگر مؤمن را گذاشتند کنار. ظرافت در این جاست. برو دنبال کارت. خدا نسبت به مخلوقش نظر تنگ نیست. تمام شد؛ برو دیگر تعجّب نکن از این حرف من. من مؤمن گفتم؛ امّا بدان این را…، میخواستم این را بگویم، چون مکرر سؤال میکنند، گرفتارم چکار کنم؟ وقتی میگویم، دعا کن خیال می کنند چون عادت کردیم ماها به این چیزها میگویم، دعا کن، جزء لق لقه زبانمان شده است. بابا! این عین معارف ماست. توجّه میکنید؟ این برای خاطر این است که تو، توی شک و شبهه هستی که خدا، جوابت را میدهد یا نمیدهد. این شک توست که کار را خراب کرده اگر این را بگذاری کنار،ها! فهمیدی؟ بی برو برگرد جوابت را میدهد. توجّه کردید؟ خدا نسبت به مخلوقی که خلق کرده است نظرش تنگ چی؟ نیست. نظرش باز است، توسعه دارد، «وَاسِعٌ لِخَلْقِهِ» توجّه میکنید؟ این جور نیست. بله، بلاجواب نخواهد گذاشت.
میخواستم این را عرض بکنم؛ چون من این را زیاد شنیدم ، دارم این روایت را میخوانم. وقتی میگویم، میگوید خدا جوابم را نمیدهد. من این را صاف بگویم بهتان. از خود شماها شنیدم. همچین صاف بگویم، حالا هستید، نیستید توی جمعیت، من این را نمیدانم. چون این را خیلی من شنیدهام که آقا! خدا که جواب ما را نمیدهد، شما دعا کنید. من و تو یکی هستیم. من هم یک مخلوق، تو هم یک مخلوق؛ چرا جوابت نمی دهد؟ فهمیدی؟ این حرف نشد که تو به من میزنی؟ من مجبور شدم بگویم این را، بگوییم ما دعا میکنیم خدا جوابمان ما را نمیدهد. جواب کجا نمیدهد، خوب هم جوابت را میدهد. شد؟! تو ، بگذار این شک و شبههات را بگذار کنار، یقین داشته باش، جوابت را میدهد؛ خوب هم میدهد؛ توجّه کنید چه عرض کردم؛ اما خب مصلحت را هم می داند، جوابت را میدهد طبق مصلحتت، به تو جواب میدهد.