روایت از موسیابن جعفر صلوات الله علیه، منقول است که دارد به بعضی از فرزندانشان، فرمودند این جملات را: «یا بُنَیّ» ای فرزند من! بپرهیز از این که خداوند تو را ببیند در کاری را که از آن عمل تو را نهی کرده. معصیت دارد. بپرهیز. یک وقت خدا نبیند تو را داری گناه میکنی،ها! همچین خیلی سادهاش این است. «اِیّاکَ أَن یَراکَ اللهُ» بپرهیز از این که خدا تو را ببیند،«فِی مَعصِیَهٍ نَهاکَ عَنها» در یک گناه و معصیتی که تو را نهی کرده از آن معصیت و آن کار. اوّل این. این را خوب دقّت کنید در ترتیب. ما خیلی داریم در روایات؛ این را بهتان بگویم،ها! روایات بسیار داریم که آن چیزی را که معصیت؛ یعنی یک عمل را ترک بکنید.هان؟! حرام را باید ترک بکنید، واجب را باید انجام بدهید؛ اما روی ترک معاصی، مثل این که حقّ تقدّم گذاشتند. رسیدید شما؟ این جا حقّ تقدّم را موسیبن جعفر؟ع؟روی چی گذاشته،هان؟ ترک معصیت. این را دقّت کنید. بعد می رود توی طاعت، «وَ اِیّاکَ اَن یَفقِدَکَ اللهُ تعالی»؛شد؟! «عِنْدَ طاعهٍ اَمَرَکَ بِها»؛ بپرهیز از این که خدا تو را نیابد در یک کاری که تو را امر کرده، چیه؟ انجام بدهی. این دوّمیاش است. نکنه،ها! در یک کاری که باید بکنی، خدا ببیند نمیکنی. این هم دوّمیاش.
بعد دارد، فرمود:«وَ عَلَیکَ بِالجِدِّ»؛ بر تو باد به کوشش. بعد جمله بعدی: «وَ لَا تُخْرِجَنَّ نَفَسَکَ مِنَ التَّقصیرِ فی عِبادَهِ و طاعَتِهِ»؛ میفهمی یعنی چی؟ کوشش بکن، مقیّدباش معصیت را ترک کنی، طاعت را انجام بدهی، طاعات را، این تا اینجا شد؟! حالا کوشش را بکن؛ اما بهت بگویم،ها! خیال نکنی که حالا اگر معصیت را ترک کردی، عمل به واجب کردی، حالا خوب آدمی هستی. نه! «وَلاتَخرُجَنَّ نَفَسَکَ مِنَ التَّقصیرِ فی عِبادَهِ و طاعَتِهِ»؛ این خیلی زیباست. هیچ وقت این نفس را هان؟! این جوری تبرئهاش نکنی،ها! که کوتاه نیامده،ها! فهمیدی،ها! خودت را هان؟! تبرئه نکنی،ها! در کوتاه آمدن نسبت به چی؟ پرستش، طاعت. پرستش یعنی آن به اصطلاح، اعمالی که پیکرهاش پرستش است، مثل نماز و اینها، اینها را می گویند عبادت. درست است؟ که ما می گوییم دو جور میشود: عبادت، شد؟! بعد طاعت که عموم، اوّل به قول ما، خاص را گفته بعد عام را فرموده، شد؟ که همه را میگیرد، سراسری. حالا آن واجبات ما همهاش که چیزی نیستش که به اصطلاح، به قول ما قُربی که نیست، عبادی نیست، یک سری واجبات ما داریم، واجب است انسان انجام بدهد، قصد قُربت هم شرطش،هان؟ نیست. شد؟ مثل امر به معروف، نهی از منکر. یک مثال هم زدم که یک وقت قشنگ، همگانی، همه روزه، همه جایی، یک مثال قشنگ زدم برایتان. گوش کن! اصلاً قصد قربت لازم نیستش، میفهمی؟ همان واجب است، درست است؟ هم امر به معروف، هم نهی از منکر، توجه کن. «وَلاتَخرُجَنَّ نَفَسَکَ مِنَ التَّقصیرِ فی عِبادَهِ و طاعَتِهِ» که بگویی ما وظیفهمان را که عمل کردیم، تو همین را که گفتی مرخصی. توجّه کن چه عرض کردم. همین مرخصت کرده است. نه خیر،«فَاِنَّ الله تَعالی لایُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِهِ» این را بدان! تو که هیچی، گوش کنید. اشرف اولاد آدم، هم نتوانسته خدا را آن طور که سزاوار است، پرستش کند. اشاره به آن جمله ای را که هان؟! پیغمبراکرم؟صل؟ فرمود که: «ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرفَتِکَ وَ ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ».