روایتی را در گذشته عرض کردم در باب مسئله این که انسان، عمل نیک انجام میدهد. سرّا هم انجام میدهد ها!، مخفی. چندتا من همین جور روایت دیگر را آمدیم. بعد این را برایش به عنوان سرّ مینویسند، که معادل هفتاد عمل نیک مینویسند که آشکار انجام بدهد. یک مرتبه بازگو میکند، میگوید، این میشود جهراً، پاکش میکنند آن را، روایت گذشتهمون این بود، پاکش میکنند. به عنوان حسنهای را که به اصطلاح علناً انجام داده مینویسند، به آن مقدار. گفتم: شصت و نه تایش از بین می رود. بار دوّم میگوید. وقتی گفت، پاکش میکنند، این را ریائاً مینویسند. خب، اینجا آخر کار، ریا در مقابلش چیه؟ اخلاص. درست است یا نه؟! ریشه کار چی بوده، به اینجا کشیده؟ آدم، آخه آدمِ عاقل،هان؟! آدم متدیّن عاقل،که نمیآید کاری را که کرده، این را که هفتاد پاداش میدهند، این را ورش دارد، چه کارش بکند؟ بیاید همینجور دانه دانه بساباند بعد تهش بشود ریا، هیچی به هیچی! بلکه عکسش هم بشود. این مال کمبود تقوای است، من خواستم این را بگویم.این روایت تکراری است، امروز خواندم من. حالا من برای این خواندم، و آن این است به اینکه من یک نکتهای را میخواهم عرض کنم و او این است که، انسان اگر، مراقبت از نظر تقوایی داشته باشد، همان مرتبه اوّل تقوا؛ یعنی پرهیز از معاصی،گوش میکنید چه میخواهم بگویم؟ اگر داشته باشد، آن مسائل پیش نمیآید واسهاش. توجّه کنید! یعنی شیطان این را نمیآید فریب بدهد که عمل نیکش را بازگو بکند، بعد بار دوّم هم باز، بازگو بکند، ته بساط دست خالی چیه؟بماند. شیطان از دو راه انسان را فریب میدهد، به طور کلّیاش را دارم میگویم.
یک: و او این که اگر توانست، میکشدش به این که معصیت بکند. این راه اوّلش است، میفهمی؟!: معصیت، گناه. درست است یا نه؟ اگر دستش نرسید به اینکه، دید هر کارش میکند ها! که نمیتواند، درست است؟! دروغ بگوید، غیبت بکند، مال مردم را بخورد، همینجور بیا بیا گناهانی که ما داریم، معاصی. درست است یا نه؟ نمیتواند بیاید، این جور عاجز میشود. راه دوّم را انتخاب میکند. گوش کنید.
راه دوّم این است که میآید حسناتش را خراب میکند. دو راه. راه اوّل آن، اگر بسته شد، دید نمیتواند بکشدش به گناه، میآید چه کار میکند؟ این راه دوّم. حالا، این راه دوّم که بعد به این جا کشیده میشود. توجّه میکنید چه عرض کردم؟! این مال این است که آن زیربنای تقواییاش سست است این.
علی (علیه السلام) میفرماید: «لِلْمُتَّقِی ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ»؛ متّقی را علی (علیه السلام)، گوش میکنید چه میخواهم بگویم؟ آن قدر برایش علامت گفته شاید قریب صدتا گفته است، تا کم و زیادش، اگر توی روایات آدم جمع بکند. میفهمی چه میگویم؟! در یک خطبهاش، شاید حدود پنجاه، شصت تا گفته؛ اما این جا روی سه تا دانه دست میگذارد. سه تا دانه.
اوّل: «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ»؛ یعنی چی؟ یعنی این اوّلی که عمل را دارد انجام میدهد، خالصاً مخلصاً لوجه الله، هیچ چیز دیگری جز خدا نباشد. این ریشه از تقوا میگیرد. رسیدید…؟ اگر اینجوری باشد، آنجا هم شیطان را عاجزش میکند. رسیدید شما به عرض من؟! من غرضم این، همین تکه اوّلش بود. دیگر توی حسنات اینها نمیتواند دست ببرد. از آن راه هم نمیتواند این را فریبش بدهد. عمده این است که انسان، کاری را که میکند برای خدا، به عنوان حسناتش، صالحاتش انجام میدهد؛ مقیّد باشد به این که حتّی رضایت خودش هم تویش نباشد. نه رضای دیگران، آن که میشود ریا، درسته؟ رضای خودم هم نباشد، رضای خدا فقط باشد. شد؟ اینجا دیگر هیچ کار نمیتواند شیطان بکند.لذا علی علیه السلام میفرماید: «لِلْمُتَّقِی ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ»؛ یک: «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ»؛ بعد دوّمیش را میفرماید؛ و آن چی چی است؟
«قَصْرُ الْأَمَلِ»؛ و آن این است به این که یا آرزوهایش کوتاه باشد، من این را چون قبلاً گفتم، دیگر باز نمیکنم، اشاره میکنم و رد میشوم، یا این که نه، بودنش در دنیا، طول امل؛ یعنی این که آدم حالا حالاها هستم. نه. هیچ وقت فکر نمیکند که حالا حالاها هستم توی دنیا، همیشه به فکر این است که نکند الان بمیرم، «قَصْرُ الْأَمَلِ»؛ معنایش این است. همیشه توی این فکر است که نکند یهویی بیوفتیم، حالا تالاپی بیفتیم، مثل بقیّه که افتادند و مُردند؛ ما استثنایی نیستیم که، شد؟ سوّمیاش هم بعد میگوید: «وَ اغْتِنَامُ الْمَهَلِ»؛ یعنی چی؟ یعنی این زمانی را که زمان حیاتش در این دنیا هست، غنیمت می میشمرد. توجّه کنید! مَهَل؛ یعنی زمان و همین فرصتی که از نظر زمانی در دستش هست. و ازش بهره میگیرد برای چی؟هان! آخرتش. حالت تسویف به قول ما که حالا بعد، بعد انجام میدهم، ندارد این، توجّه کنید.