در یکی از روایات مفصل که حدیث معراج است که پیغمبر اکرم به معراج رفته بودند. آن سخنانی را که شنیده بودند از خداوند، یک بخشش این است: «فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَایِی» پس آن کسی را که این کارهایی را که انجام می دهد، خشنودی منِ خدا را در نظر می گیرد «فَمَن عَمِلَ بِرِضایِی اُلزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ» همراه او می کنم سه خصلت را. خصلت که ما می گوییم از نظر اصطلاحی؛ یعنی آن ملکۀ راسخۀ در نفس که هیچ گاه جدا شدنی نیست تا موقعی که آن ملکه هست. غیر حالت است؛ یک حالت داریم، بله یک حالی به آدم دست می دهد بعدش هم می رود؛ اما خصلت این جوری نیست. خصلت این است که رسوخ در نفس می کند. حکاکی می شود در روح آدم. همراه او می کنم سه خصلت را، کسی که در کارهایش رضای من را در نظر بگیرد.
اول: «شُکْراً لَا یُخَالِطُهُ الْجَهْلُ» یک حالت سپاس گزاری و شکر گزاری نسبت به من که هیچ گاه با او جهل مخلوط نمی شود؛ یعنی این جور نیست به این که نفهمد، این نعمت خداست. ما این جور هستیم که آن قدر نفهمیم نسبت به نعمت های خدا، لذا شکرش را هم نمی کنیم. درست است یا نه؟ با این که سراپای ما را نعمت های او چیه؟ گرفته است؛ ولی درکنارش سراپای ما را جهل به نعمت گرفته است. فهمیدی؟! چون اگر می دانستیم؛ چه کار می کردیم؟ هان! شکرش را می کردیم این که شکر نمی کنیم چون نمی دانیم. ساده اش کردم «شُکْراً لَا یُخَالِطُهُ الْجَهْلُ» این اولش.
دوم:«وَ ذِکْراً لَا یُخَالِطُهُ النِّسْیَانُ» یک حالت یادآوری نسبت به من که هیچ گاه من را فراموش نمی کند. فراموشی باهاش مخلوط نمی شود. در تمام حالات به یاد من است. این خصلت هم، همراهش می کنم.
سوم:«وَ مَحَبَّهً لَا یُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّهَ الْمَخْلُوقِین» یک دوستی نسبت به خودم در دلش جایگزین می کنم که هیچ گاه مقدّم نمی دارد، دوستی مخلوق من را بر غیر دوستی من. فهمیدی؟! این اثر عمل آن کسی است که مقیّد است عملش، چیه؟! به رضای خدا باشد، سه خصلت را همراهش را می کنم: شکر است و ذکر است و محبت الله است.