در روایتی امام موسی بن جعفر(ع) در وصیّت به هشام بن حکم -که خیلی از نظر علم و مرتبه در بین اصحاب حضرت ویژه است- فرمود: «یَا هِشَامُ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ جَوْزَهٌ»؛ ای هشام! اگر در دست تو گردو باشد، «وَ قَالَ النَّاسُ لُؤْلُؤَهٌ»؛ و مردم بگویند که لؤلؤ و الماس در دستان تو است، «مَا کَانَ یَنْفَعُکَ»؛ این را بدان که به تو سودی ندارد، «وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَهٌ»؛ در حالی که تو می دانی که این گردو است، «وَ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ»؛ و اگر در دست تو لؤلؤ است، «وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَهٌ»؛ و مردم می گویند: گردو است، «مَا ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَهٌ»؛ به تو ضرر نمی رساند، در حالی که تو می دانی این لؤلؤ است.
در باب مدح و ذمّ خوب دقّت کنید که انسان خودش را می شناسد. در انتهای این بحث بیان خواهم کرد که انسان وقتی واقع گرا بود، مدح و ذمّ برای او فرقی نمی کند. انسان باید وقتی در برابر مدح و ستایش قرار گرفت، واقع گرا باشد؛ مدح مردم تکانش ندهد و بداند با گفتۀ مردم واقعیت، ماهیّت و وضعیّت او عوض نمی شود.