در تاریخ مینویسند: وقتی حضرت در مسیر رفتن به کوفه، از بطن عقبه گذشت، هنگام سحر به منزلی رسید و به جوان های بنی هاشم و اصحاب، دستور دادند که آب زیادی بردارند. اصحاب تعجّب کردند که چرا ایشان می خواهد این مقدار آب ذخیره کند. وقتی که صبح شد، به راه خود ادامه دادند. نزدیکیهای ظهر بود که حضرت شنید، یکی از اصحاب بلند تکبیر گفت. حضرت سؤال کرد: چه شده است؟ آن فرد گفت: من قبلاً از این مسیر گذشته بودم و میدانم که یک دشت بیآب و علف است، امّا الآن دارم یک نخلستان میبینم! حضرت به اصحاب گفتند: بروید ببینید آنجا چیست؟ اصحاب وقتی دقّت کردند، گفتند: این سیاهی، نخلستان نیست؛ این گوش اسبها و نیزههای لشکری است که دارد به سمت ما میآید. آن لشکر، حُرّ و اصحابش بودند.
در آنجا کوهی به اسم ذوحصن بود که حضرت فرمود: به سمت این کوه برویم. وقتی لشکر حُرّ به امام حسین(ع) رسید، هم خودشان و هم مرکبهایشان، داشتند از تشنگی لَه لَه میزدند. حضرت فرمود: آبهایی را که گفتم جمع کنید، بیاورید. اصحاب مشکها را آوردند و به آنها دادند. علی بن طحان میگوید: من از لشکر حُرّ، عقب مانده بودم و دیر رسیدم. وقتی رسیدم، خودِ امام حسین(ع) آمد، مشک آب را آورد و به من فرمود: «اَنِخِ الرّاوِیَه»؛ شتر را بخوابان. راویه در لغت عراق، به معنی مشک است، امّا در لغت حجاز به معنی شتر است؛ لذا او نفهمید که حضرت چه میگوید و خیال کرد «اَنِخِ الرّاوِیَه»؛ یعنی مشک را بخوابان. پیش خودش گفت: مگر مشک را میخوابانند؟ حضرت فهمید که او متوجّه فرمایشش نشده است؛ لذا دوباره فرمود: «اَنِخِ الْجَمَل»؛ شترت را بخوابان. او میگوید: وقتی میخواستم آب بخورم، از شدّت عطش آب از مشک میریخت؛ لذا خودِ حضرت با دست مبارکش به من آب داد و مشک را کج کرد تا من آب بخورم.
حتّی به مرکبهایشان هم آب دادند. وقتی هم که به مرکبها آب میدادند، امام حسین(ع) فرمود: صبر کنید تا خوب بخورند و سیراب شوند. چون وقتی حیوانها آب میخورند، سرشان را بلند میکنند و نمیتوانند مثل انسان یک مرتبه آب را سر بکشند؛ لذا اگر آب را از جلوشان بر ندارید، دو مرتبه آب میخورند تا سیر شوند. در تاریخ نوشتهاند که حضرت تا پنج مرتبه فرمودند: صبر کنید؛ اینها هنوز تشنهاند.
این کارهایی که امام حسین(ع) می کند؛ یعنی چه؟ آیا غیر این است که درس انصاف به ابنای بشر میدهد؟ او میفرماید: دشمنان من و حتّی مرکبهایشان هم حقّ حیات دارند؛ (وَجَعَلْناٰ مِنَ الْمآٰءِ کُلݩَّ شَئ حَیٍّ)؛ لذا با آنها هم منصفانه برخورد کرد.