اصلاح‌ ذات البین، صدقه ای که خدا دوست دارد

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع‌به افساد بین ناس بود. گفته شد: این عمل از رذایل اخلاقی نشأت می‌گیرد و ضدّ آن، اصلاح بین مؤمنین است که از فضایل اخلاقی نشأت می‌گیرد.در اسلام بسیار نسبت به این عمل سفارش شده است؛ طوری که اگر بار مالی هم برای مصلح و میانجی‌گر داشته باشد، در صورتی که تحمل بکند، اجر و پاداش بسیاری دارد و حتی می‌توانند مالی را برای این کار کنار بگذارند، که یکی از روش ها و سنن معصومین(علیهم السلام) بوده و عظمت این کار را نشان می‌دهد.

ادامۀ اهمّیت اصلاح ذاتالبین

وقتی به روایات نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اصلاح بین مؤمنین و ذات‌البین از نظر اثر، اثر صدقه‌ای بر آن بار می‌شود؛ یعنی انسان اگر صدقه بدهد، همان آثاری که در ابعاد گوناگون دریافت می‌کند، از نظر اُخروی که پاداش است و از نظر دنیوی‌ که گره‌گشاست، این کار هم اثر صدقه‌ای دارد و مثل این است که انسان صدقه می‌دهد. اگر آثار صدقه را در باب صدقه ببینید، این‌گونه شمارش می‌کنند که دفع بلا می‌کند، مانع است از اینکه گره به کار انسان بیفتد و در روابط گوناگون زندگی انسان در دنیا آثاری دارد، که این عمل هم همان بُرد را دارد؛ لذا در روایاتی که در باب اصلاح ذات‌البین وارد شده است، حتّی تعبیر این است که صدقه‌ای را که خداوند دوست می‌دارد، اصلاح ذات‌البین است. معلوم می‌شود که این عمل، عندالله محبوب است و بُرد صدقه‌ای دارد.

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «صَدَقَهٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَیْنَ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقْرِیبٌ بَیْنَهُمْ إِذَا تَبَاعَدُوا»؛[*]این روایت در مجالس[1] نقل شده است و مجلسی(رحمه الله علیه) از آنجا نقل می‌کند.

کلینی(رحمه الله علیه) در کافی هم این روایت را نقل می‌کند. در آنجا چنین تعبیری از امام صادق(علیه السلام) آمده است، راوی می‌گوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ صَدَقَهٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَیْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا»؛[*]در بحار «وَ تَقریبٌ بَینَهُم» بود، در اینجا «وَ تَقارُب» است. فقط همین اختلاف است و هر دو روایت یک مضمون دارند؛ یعنی صدقه‌ای را که خداوند دوست می‌دارد، عبارت از این است که انسان اصلاح ذات‌البین کند، در جایی که بین برادران و خواهران ایمانی تفرقه افتاده، یا مفسده‌ای به پا شده است، آن‌ها را به هم نزدیک کند. حتّی در باب صدقه می‌بینیم که آن را به دو نوع تقسیم می‌کنند: اوّل، صدقۀ مالی. دوّم، صدقۀ زبانی.

حتّی در باب زکات هم داریم، که در آیات به زکات اطلاق صدقه می‌شود. زکات مالی، آبرویی و حتّی زکات علمی داریم. در مورد صدقۀ مالی که مفهومش مشخص است، امّا صدقۀ زبانی عبارت از این است که انسان از زبانش برای اصلاح بین‌الناس استفاده کند.

پیغمبر اکرم(صل الله علیه وآله و سلم) فرمودند: «أَفْضَلُ الصَّدَقَهِ صَدَقَهُ اللِّسَانِ»؛ بافضیلت‌ترین صدقه‌ها، صدقه‌های زبانی است، «قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ(صل الله علیه وآله و سلم) وَ مَا صَدَقَهُ اللِّسَانِ»؛ از حضرت سؤال شد: صدقۀ زبان چیست که افضل از صدقۀ مالی است؟ «قَالَ الشَّفَاعَهُ تَفُکُّ بِهَا الْأَسِیرَ»؛ فرمود وساطت کردنی که شخص گرفتار را آزاد می‌کند، «وَ تَحْقُنُ بِهَا الدَّمَ»؛ همین وساطت موجب می‌شود که بسیاری از خون‌ها را محفوظ می‌دارد؛ که اگر این وساطت نمی‌شد، به جان هم می‌افتادند و همدیگر را می‌کشتند، «وَ تَجُرُّ بِهَا الْمَعْرُوفَ إِلَى أَخِیکَ»؛ و به سبب همین وساطت است که خیر را به سوی برادر مؤمنت می‌کشانی، «وَ تَدْفَعُ بِهَا الْکَرِیهَهَ»؛[*]و به سبب همین وساطت، زشتی و بدی را از او دفع می‌کنی. همۀ این‌ها به سبب وساطت است. وساطت هم زبانی است، کاربرد زبان در این رابطه است، که خودش صدقه‌ای بافضیلت است.

حتّی در روایتی پیغمبر اکرم(صل الله علیه وآله و سلم) می‌فرمایند: «أَفْضَلُ الصَّدَقَهِ إِصْلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ»؛[*]بافضیلت‌ترین صدقات، اصلاح ذات‌البین است. گاهی در روایات می‌بینیم که بین صدقۀ مالی با صدقۀ زبانی مقایسه می‌کنند، که کدام بهتر است. در این روایت به تصریح و مشخّص پیغمبر اکرم(صل الله علیه وآله و سلم)فرمودند.

حتّی در روایات داریم که مقایسه هم کرده اند. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «لَأَنْ أُصْلِحَ بَیْنَ اثْنَیْنِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِینَارَیْنِ»؛[*]همین جمله را می‌بینیم که از امام علی(علیه السلام) در روایات نقل شده است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) یَقُولُ لَأَنْ أُصْلِحَ بَیْنَ اثْنَیْنِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِینَارَیْنِ»؛[*]اینکه بین دو نفر را، دو برادر ایمانی را، بیایم و اصلاح بدهم، پیش من محبوب‌تر است از اینکه دو دینار در راه خدا صدقه بدهم. اوّلی، صدقۀ زبانی است و دوّمی، صدقۀ مالی است. دینار نزدیک به یک مثقال طلا بوده است؛ یعنی تقریباً دو مثقال طلا می‌شود، ولی آن صدقۀ زبانی پیش من محبوب‌تر است.

اگر تحت عنوان زکات بخواهیم به این موضوع توّجه کنیم، زکات آبرویی است؛ چون میانجی‌گر، کسی است که می‌خواهد از آبرویش استفاده کند و بهره بگیرد. یکی از مصادیقش اینجاست که میانجی‌گری کند، وساطت کند و بین دو برادر ایمانی را صلح بدهد.

این روایت را در تفسیر صافی است؛ که امام علی(علیه السلام) می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ زَکَاهَ جَاهِکُمْ»؛ خداوند، زکات آبرویتان را بر شما فرض و حتم کرده است، «کَمَا فَرَضَ عَلَیْکُمْ زَکَاهَ مَا مَلَکَتْ أَیْدِیکُمْ»؛[*]همان‌گونه که زکات آنچه از امور مالی به دست شما می‌آید، بر شما فرض و حتم کرده است. یکی از مصادیق زکات آبرویی، همین مسئلۀ وساطت است. بیان کردم آن‌قدر به این معنا سفارش شده است که حتّی از نظر بُرد دنیوی‌ و اُخروی‌اش آثاری بر آن مترتّب است.

از وصیت‌نامه‌های معروف امام علی(علیه السلام) در نهج‌البلاغه که در نامۀ چهل و هفتم آمده است، در زمان وفات‌شان به امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) وصیت فرمودند: «…‌أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی»؛ -زیاد هم روی آن و حتّی کلماتش تأکید می‌شود-؛ یعنی سفارش می‌کنم شما دو فرزند خودم را – امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را- و تمام فرزندان و خاندانم را و هر کسی که این نوشتار من به او برسد. اوّل، «بِتَقْوَى اللَّهِ»؛ که تقوا پیشه کنید. دوّم، «وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ»؛ نظم امورتان، که جنبه‌های حکومتی است. سوّم، «وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ»؛ به خصوص راجع‌به این سوّم خوب دقت کنید؛ چون معلوم می‌شود حضرت تأکید بسیاری داشته است. در ذیلش روایتی نقل می‌کند و می‌فرماید: «فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا(صل الله علیه وآله و سلم)»؛ از جدّ شما دو نفر شنیدم که: «یَقُولُ»؛ این‌طور می‌فرمود: «صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلَاهِ وَ الصِّیَام…»؛[*] اصلاح ذات‌البین بین دو مؤمن، از همۀ نماز و روزه‌های مستحبی افضل است. اگر انسان به آیات، روایات و آنچه در آثار اسلامی آمده است مراجعه کند، می‌بیند خیلی روی این موضوع تکیه شده است. و این عمل از اعمال بسیار خوبی است که از فضیلت‌های اخلاقی انسانی نشأت می‌گیر. دلیلش این است: -همان‌طور که در گذشته اشاره کردم- از مجموعۀ آیات و روایات به دست می‌آوریم که خداوند تبارک و تعالی هیچ‌گاه به تفرقه بین مؤمنین راضی نیست. می‌خواهد مؤمنان یک‌دست باشند و این قرابت ایمانی را هم که بین آن‌ها برقرار کرده است، <إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ>، می‌خواهد همیشه حفظ بشود، اتحاد باشد و تفرقه نباشد.

به آیات مختلف نگاه کنید. در سورۀ مبارکۀ آل‌عمران آمده است: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً…».[2] شارع نمی‌خواهد این الفت بین قلوب از بین برود. در گذشته بیان کردم که این قرابت، قرابتی بسیار ارزنده و با بُردی بسیار وسیع است، چون قرابت جسمانی نیست، روحانی است و همین قرابت روحانی، منشاء شده که اخوت آورده است: «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ»، بعد «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»؛ خدا تألیف قلوب کرد، دل‌هایتان را به هم نزدیک کرد و بعد شما برادر شدید. این نشان می‌دهد خداوند هیچ‌گونه راضی نیست اختلاف، فساد یا تفرقه‌ای بین مؤمنین باشد. همان تعبیری که بزرگان می‌فرمایند: مؤمنین باید«ید واحده» باشند؛ لذا زشت‌ترین اعمال، افساد بین مؤمنین و سمپاشی کردن است؛ بین دو دوست، فامیل، خاندان، عشیره یا دو قشر، هر چه که تعبیر بشود، تفاوتی نمی‌کند و زشت‌ترین اعمال است و مبغوض عندالله است. درست برعکس، آن محبوب‌ترین اعمال عندالله، الفت دادن و نزدیک کردن بین دو مؤمن، خاندان اهل ایمان و دو قشر مؤمن است، که از بهترین اعمال است. همان‌طور که بیان کردم، این مطلب را از مجموعۀ آیات و روایات به دست می‌آوریم.

چند نکته در مورد اصلاحکننده

اما راجع‌به کسانی که می‌خواهند متکفّل اصلاح بشوند، چند تذکّر در دو رابطه بدهم: اوّل، کسانی که می‌خواهند این عمل نیک را انجام بدهند. دوّم، کسانی که گرفتاری این تباعد[3] را دارند. فرض کنید دو نفر هستند که بین‌شان به هم خورده است، قهراً این حرف‌ها را بشنوند، خیلی توقعات‌شان بالا می‌رود.

در رابطه با کسی که می‌خواهد میانجی‌گری کند و اصلاح بدهد، سه موضوع را اشاره می‌کنم و رد می‌شوم، البتّه موضوعات بیشتری مطرح است.

 اوّل، انسان باید صلاحیت خودش را بررسی کند و ببیند آیا دارای چنین صلاحیتی هست یا نه. در مورد مسئلۀ اصلاح ذات‌البین که این همه از آن تعریف شده است، هر کسی نمی‌تواند وارد بشود. وقتی انسان مطلع شد که بین دو برادر مؤمن، دو خواهر مؤمن یا خواهر و برادر، مثلاً اختلافی پیدا شده است، نمی‌تواند وارد بشود و بگوید: چقدر فضیلت نقل کردند، بهتر از این چه کاری است.کار هر کس و در هر جایی نیست!

مثال می‌زنم. فرض بفرمایید دو نفرکه پیرمرد هفتاد – هشتاد ساله و محترمی هستند، در رابطه‌ای بین‌شان یک مقدار شکرآب شده است. یک بچۀ شانزده – هفده ساله که جای نتیجه آن ها است، مثلاً بگوید: برویم بین این دو نفر را اصلاح بدهیم. او باید شرایط خودش را در نظر بگیرد که آیا دارای شرایط در ارتباط با این اصلاح هست؛ یعنی اصلاح او در این زمینه بُرد دارد یا ندارد. کارِ هر کسی نیست و سنجیدن می‌خواهد. البتّه عرفی است و هر کسی هم حدود خودش را می‌تواند درک بکند. چه بسا همین اظهار اطّلاع از اینکه به چنین موضوعی مطّلع شدم، قضایا را بدتر بکند که کار به بچه‌ها کشیده شده است. مثال زدم و نمی‌خواهم بگویم همیشه این‌گونه است؛ نه، به تعبیر ما سبک و سنگین بکند، شرایط خودش را در ارتباط با این اصلاح در نظر بگیرد و ببیند بُرد دارد یا ندارد.

 دوّم، مسئلۀ کیفیت مطرح است. فرض کنید شرایط را در خودش احراز کرد و دید بُرد دارد، متناسب است و می‌تواند اثرگذاری داشته باشد. در کیفیّت، اجرای اصلاح و چگونگی مطرح است. فقط این مطرح نیست که اگر وارد صحنه بشود، طرفین می‌پذیرند و می‌تواند به اصطلاح صلح بدهد؛ بلکه باید با یک شیوۀ خوبی باشد. در شیوۀ کار باید دقت کند که -خدای نکرده- شیوه‌ای انتخاب نشود که نتیجه‌اش تباعد بسیار باشد. به خصوص در گذشته این را تذکّر دادم که کسی با خودش بگوید: شنیدیم در باب اصلاح ذات‌البین، حتّی دروغ گفتن هم اشکال ندارد، دروغ و راست را سر هم بکند و به این و آن بگوید و به صورت ظاهری هم اصلاح بدهد. بعد معلوم ‌شود کسانی که از قول آن‌ها گفته، دروغ بوده است، و دو مرتبه آتش اختلاف‌شان شدیدتر بشود.

توجّه کنید که گاهی این‌طوری می‌شود. باید مراقب بود که در شیوۀ کار، افساد بیشتری نشود. اگر تا به الآن فرض کنید روابط آنان ده درجه به هم خورده بود، با این کارهایی که کرد، پنجاه درجه بشود، بدترش کرده است. این‌ها نکات دقیقی است که باید مراقب باشد.

سوّم، درست است که اصلاح بین مومنین بهترین عمل و خوب است، امّا معنایش این نیست که انسان تمام کارهایش را رها کند، دنبال اصلاح ذات‌البین برود. مثلاً واجباتش را ترک کند، برای اینکه به فضیلت ذات‌البین برسد. فرض کنید یک نفر نشسته و با کسی صحبت می‌کند و می‌خواهد او را به اصطلاح بپزد، یا فرض کنید در جلسه‌ای است که هر دو هستند، و او می‌خواهد صلحشان بدهد. امّا آن‌قدر می‌گوید و حرف می‌زند که نمازها قضا می‌شود، می‌گوید: نماز، قضا دارد، ولی اصلاح ذات‌البین خیلی اجر دارد.

این مواردی که بیان می‌کنم، جزء مواردی است که چه بسا گاهی برداشت‌های غلط و بی‌توجّهی‌ها انسان را به این وادی‌ها می‌کشاند. یا فرض بفرمایید آن فرد زن و بچه دارد، برای اصلاح ذات‌البین رفته است و ساعت یک بعد از نصف شب به خانه می‌آید. او خبر ندارد که زن جوان و بچه‌ دارد، می‌خواسته است دنبال فضیلتی برود و دو نفر را آشتی بکنم، ولی بودن او در آنجا مشروع نبوده، بلکه حرام بود. در مورد زن هم همین‌گونه است، زنی رفته اصلاح ذات‌البین بدهد، شوهر او آمد و نشسته است. در کنار این کار خوب از نظر شرعی برای خودش ضایعه‌آفرین نباشد؛ موجب ترک واجب یا انجام فعل حرام نشود. این موارد در ارتباط با کسی است که می‌خواهد متکفّل این عمل بسیار خوب بشود که رئوسش را مطرح کردم.

چند نکتهٔ برای کسانی که اختلاف پیدا کردهاند

 اوّل، فرض کنید بین دو نفر اختلافی پیش آمده است و توقّع‌شان این باشد که همه باید کارهایشان را زمین بگذارند و سراغ اصلاح دادن بین آن‌ها بیایند، به خاطر شنیدن حرف‌هایی که زدیم و روایت‌هایی که خواندیم. باید از چنین شخصی پرسید: اگر این‌ها را قبول داری، چرا به هم زدی؟ چطور شد که: «حَفِظْتَ شَیئاً و غابَتْ عَنْکَ أشْیاء»[4] از آن طرف هم برو روایاتی را ببین که در بحث هجران و قطع کردن بیان کردم، که اگر برادر مؤمنی از انسان کناره‌گیری کرد، چقدر ثواب دارد خود انسان سراغش برود و مقدّماتش را فراهم بکند. توجّه به روایات، آیات و همۀ این مطالب درست است، امّا موجب نشود که سطح توقّع را بالا ببرد برای کسانی که مبتلا به فساد اخلاقی هستند. شارع مقدس نیامده سطح توقّع آنها را بالا ببرد، در تنور غضب آن‌ها آتش بریزد و آن را گرم‌تر کند، مسئلۀ شهوت و امثال آن مطرح نیست؛ بلکه انسان‌سازی است. نه اینکه همه کارشان را رها کنند و برای اصلاح بیایند، قبل از همه خودتان باید به فکر باشید که پیش نیاید و اگر پیش آمد، خودتان اصلاح کنید، بدون آنکه شخص ثالثی بیاید. همین فضایل برای طرفین کار هم مطرح هست، که یکی مقدّم بشود، او هم اصلاح ذات‌البین می‌کند و هیچ اشکالی ندارد.

دوّم، این‌طور نیست که همین‌طور ر به صورت بی‌بند و بار به اصلاح ذات‌البین قائل باشیم. توقّع از هر کسی مطرح نیست. شارع به خصوص در موارد متعددی انگشت رویش گذاشته و مشخص کرده است. فرض بفرمایید موضوعی که ممکن است مورد ابتلا باشد و عده‌ای آن را داشته باشند، مسئلۀ اختلافات خانوادگی است. در اختلافات خانوادگی این‌طور نیست که طرفین متوّقع باشند از هر کسی -به خصوص آن‌هایی که در جامعه وجیه هستند-، بیایند و همیشه وارد این کار بشوند، مدام طرفین را ببینند و بین آن‌ها را صلح بدهند.

 شارع و خداوند در این باب خیلی چیزها را رعایت فرموده است که مثلاً الآن گرم غضب است، شعله‌های غضب وجود دارد یا موضوعات دیگری مطرح است که حرف می‌زند، ولی غافل است. شارع مقدّس مقید است؛ یعنی از مجموعۀ آیات و روایات -به خصوص در روابط خانوادگی- به دست می‌آید که هیچ‌گاه اسرار خانوادگی دو خانواده، یا به خصوص زن و شوهر، به بیرون درز نکند، منتشر نشود. تا وقتی ضرورت ندارد، نباید دیگران آگاه شوند. بحث من این نیست، والّا آیات و روایات را می‌آوردم.

الان فرض کنید کلافه هستی، دنبال این هستی که هر کسی که شده، بیاید این رابطه را درست کند، امّا بالاتر از آن و بعد که تمام شد، می‌فهمید که چقدر شما نزد افراد سبک شدید؛ لذا در باب اختلاف زناشویی در آیهٔ شریفه دارد: یک حَکَمی از این خانواده و یک حَکَمی از آن خانواده تعیین کنند. بعد دو نفری از خانواده‌ها بنشینند: «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها»؛[*]در آیه این را دارد که بیرون نروید و نبرید؛ اسرارتان در بین خودتان باشد. بعدکه ماجرا تمام می‌شود، و چشم‌هایتان را باز می‌کنید، می‌بینید آبرویتان را پیش مردم بردید، خصوصاً افراد محترم در جامعه، اگر چه به روی‌شان نمی‌آورند، امّا مبتذل شدید و دیگر حرف شما اعتبار ندارد.

در روایات و آیات این موارد آمده است، امّا انسان در کنارش، آن طرف را هم نگاه کند که چه موارد دیگری مطرح است. نمی‌دانی که خدا می‌خواهد آبرویتان را حفظ بکند. اصلاح ذات البین برای خودش دستورالعمل‌هایی دارد، کار هر کسی نیست.

همچنین کسانی که بین‌شان اختلافی پیدا شده است، این روایات و آیات موجب نشود که سطح توقّع‌شان بالا برود، خصوصاً توقّع از کسانی که در جامعه وجیه هستند. اوّل، خودشان تلاش کنند. دوّم، بداند که شارع هم می‌خواهد آبروی او را حفظ بکند. این کار، یک روالی دارد؛ اول نزدیکان هستند، بعد اگر نشد، سراغ افراد دیگر بروید. مثل قضیۀ درمان است که وقتی هنوز به جای سختی نرسیده است، با همین درمان‌هایی که پیش پا افتاده است، باید مطلب را حل کرد.


[1]. اثری از شیخ مفید (رحمه الله علیه)

[2]. و همگی به رشتۀ( دین ) خدا چنگ زده و به راه های متفرّق نروید، و به یاد آورید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دل‌های شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید…  سورۀ مبارکۀ آل‌عمران، آیۀ 103

[3]. دوری کردن، از هم دور شدن

[4]. (فلسفه تاریخ، ج1، ص 120) این سخن را به کسی که مدعی فلسفه است می‌زنند. که یعنی او یک مقدار کمی می‌داند ولی خیلی موارد را نمی‌داند.

فیسبوک
توئیتر
لینکداین
واتساپ
تلگرام
ایمیل
چاپ
از دستۀ بیشتر بخوانید
اشتراک
ایمیل برای
guest
0 نظر
بازخوردهای درون متنی
مشاهده همه دیدگاه‌ها
سبد خرید
0
نظری دارید؟ لطفاً آن را ثبت کنید.x