شب سرنوشت
ذکر مسبوق به تذکّر
لیالی قدر برای همۀ موجودات، شب سرنوشت است. ما انسانها هم باید توجّه داشته باشیم که تمام مقدّرات نسبتبه سال آیندۀ ما در شب قدر اندازه گیری می شود. شب نوزدهم، شبِ اندازه گیری و شب تقدیر است. شب بیست و یکم، هم مقدّرات نگاشته میشود و ابرام است. شب بیست و سوّم هم، شب توشیح و امضا است؛ لذا این شبها شبهایی است که برای سال آیندۀ ما نسبتبه جمیع امور سرنوشت ساز است. آنچه نسبتبه این لیالی از عبادات، مناجات و اذکار وارد شده است، هستۀ مرکزی همۀ آنها ذکرالله است. امّا کدام ذکر؟ ذکری که مسبوق به تذکّر باشد. این، یعنی چه؟ تذکّری که در اینجا عرض میکنم، غیر معنایی است که اهل معرفت در باب تذکّر و تفکّر میگویند. این، مقام دیگری است و آن، مسئلۀ توجّه بین ذاکر و مذکور، عبد و ربّ است.
احسان و احترام
رابطۀ عبد و خدا آنگاه حاصل میشود که ذاکر نسبتبه مذکور سه مورد را توجّه کند. آن سه مورد، سه امر را در پی دارد که آن سه امر از فطریّات انسان است. اوّل، اینکه من که با خدای خودم خلوت کردهام، توجّه به این مطلب داشته باشم که او منعم من است؛ آن هم چگونه منعمی است؟ منعمی که در انعام او هیچ غرض، منّت و عوضی در کار نیست. ممکن است کسی به انسان احسان کند؛ امّا روی غرض خاصّی باشد که دارد یا عوضی که در مقابل این احسانش میخواهد نسبتبه او داشته باشم. اگر هم هیچکدام نباشد، منّتی در کار است. در انعامی که خداوند میکند، نه غرضی است، نه عوضی و نه منّتی است. اگر اجمالاً _تفصیلاً که محال است_ احسانهای خداوند نسبتبه بندگان او را توجّه کنیم، میبینیم خداوند نعمتهایی _متّصل، منفصل، مادی و معنوی_ به ما عنایت کرده است. سراپایم را انعام او گرفته است. حالا اینجا فطرت من چه میگوید؟ امور فطری برهانی نیست؛ یعنی به اموری که در ذات کتاب وجود من نگاشته شده است، فطری در ذات وجود کتاب من میگویند. کتاب وجودی مستور است. در مقابل احسان، احترام است. میگویند: احترام به منعم، از فطریات انسان است.
خلوت با وجودی عظیم
دوّم، اینکه میخواهم با چه کسی حرف بزنم؟ با چه موجودی خلوت دارم؟ موجودی که عظیم است و عظمت او هم از هر جهت قابل اندازهگیری کردن نیست. در اینجا باز فطرت من میگوید: باید به عظیم احترام بکنی؛ اینها فطریات من است. احترام به منعم و احترام به بزرگ، از فطریّات انسان است. هم منعم و هم بزرگی است که ما فوق او هیچ چیزی نیست.
خلوت با وجودی حاضر
سوّم: حاضر است. با چه کسی میخواهم حرف بزنم؟ اینطور نیست که من نسبتبه خدا فاصلهای داشته باشم؛ لذا این تعبیرات قرآنیّه در ادعیه وارد شده است: «یا مَنْ هُوَ أَقرب إِلَی مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»[*]؛ اینها مثال است که جلسۀ گذشته هم گفتم. من حاضرم، به یک معنا نفس حضور هستم. باز اینجا فطرت چیزی را میگوید که انسان مفطور به این فطرت است که به حاضر احترام میکند. چه بسا کسی باشد اگر کسی پشت سر او چیزی بگوید، وقتی با او مقابله میکند و در حضور او مینشیند، دیگر ملاحظه میکند. اینها را عرض میکنم برای اینکه به این معانی توجّه کنید. موقع دعا، ذکر، عبادت و مناجات با چه کسی خلوت کردم؟ خلوت با موجودی که این همه به من نعمت داده و هیچ نظری هم نداشته باشد. بدون هیچ نظری، غرضی، عوضی و منّتی به من نعمت داده است. هیچ بزرگی مافوق او نیست و همه چیز هم در اختیار اوست. حاضری که حاضرتر از او نیست. گرچه تعبیر کوچکی است و نارساست. آن احاطۀ قیّومهای که حق تعالی به ما دارد. میخواهم با این وجود حرف بزنم. اگر ما این سه توجّه را به دلمان بدهیم، زبان دل ما باز میشود. ذکر لسانی نیست. اینجا زبان تابع قلب میشود. انسان از سویدای قلب خود با او صحبت میکند، آن هم با وضعی سرافکنده و شرمنده که سال گذشته من چقدر بد کردم. یک چنین موجودی که این همه به من محبّت و لطف کرد، این بزرگ و کسی که همه جا با من بود، در هیچ حالی نبود که با من نباشد، امّا من چه کردم؟ تذکّری قبل از ذکر است که موجب میشود آن پردۀ غفلت انسان را بدرد. غفلتها حجاب است.
برطرف شدن حجابها
یک شب با همین توجّهات، حجابها را به این مقدار برطرف کنید و موانع را کنار بکشید. ذکری که مسبوق به این تذکّر باشد با زبان قلب انجام میشود و آثاری بر آن مترتّب است. اگر این تعبیر را بکنم، شاید تعبیر خوبی هم باشد. غفلتها حجاب فطرتهای ما شده، واِلّا اگر خودم به خودم مراجعه کنم و فکر کنم به خودم میآیم. غفلتها حجاب فطرتهای ما شده است. آدم ممکن است مسخ بشود. خدا آن روز را نیاورد! اگر من مسخ شده بودم که دیگر بلند نمیشدم اینجا بیایم. غفلتها بوده است که حجاب فطرتهای من شده و من یکسال حریم این منعم عظیم حاضر را حفظ نکردم. صحبت در این است که خداوند با غافلینی که متذکّر بشوند چه میکند؟ غافلینی که بَعد متذکّر شدهاند، حالا آمدهاند در خانۀ خدا نشستهاند و میگویند: خدا! ما بد کردیم.
رفتار خدا با بندگان
جملاتی را از امامزینالعابدین(علیه السلام) بیان میکنم که در بحارالأنوار است:«فَیا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلِینَ عَلَیهِ مُقْبِلٌ»؛ ای موجودی که به سوی کسانی که یک مدت غفلت کرده و حالا برگشته و رو به سوی تو آوردند، میآیی، «وَ بِالْعَطْفِ عَلَیهِمْ عَائِدٌ مُفْضِلٌ»؛ و لطف، محبّت و فضل خود را به سوی آنها بر میگردانی. حالا با آنهایی که هنوز در غفلت هستند چه کار میکنی؟ «وَ بِالْغَافِلِینَ عَنْ ذِکْرِهِ رَحِیمٌ رَءُوفٌ»؛ و تازه به آنهایی که از یاد تو غافلند هم مهربانی میکنی،«وَ بِجَذْبِهِمْ إِلَى بَابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ»[*]؛ باز دنبال این هستی که آنها را به درِ خانۀ خود بکشانی.
در روایات نسبتبه لیالی خاصّ و بهخصوص لیلۀ قدر داریم که خدا همینطور ندا میکند: بیایید! به خصوص در روایتی از پیغمبراکرم(صل الله علیه و آله و سلم) است که وقتی آخر شب میشود و شب دارد تمام میشود، «إِذَا کَانَ آخِرُ اللَّیلِ یقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ هَلْ مِنْ دَاعٍ فَأُجِیبَهُ»؛ خدا میفرماید: آیا کسی هست که مرا بخواند، تا جوابش را بدهم؟ «هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیهُ سُؤْلَهُ»؛ آیا کسی هست که از من درخواستی کند، سؤالی بکند یا چیزی بخواهد تا من به او بدهم؟ آنچه میخواهی به تو میدهم. «هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ»؛ یک نفر هست که بیاید و لااقل از من یک عذرخواهی بکند؟ بگوید: من معذرت میخواهم؛ خدایا! ما نفهمیدیم؛ غفلت ما را گرفته بود. «هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیهِ»[*]؛ آیا کسی هست که پیش من بیاید تا من هم پیش او بیایم؟
اینجا مطلبی را مطرح میکنم؛ چون روایتی را دیدم. گوشهای من صدای خدا را نمیشنود. او دارد ندا میکند امّا آهنگ الهی به گوش قلب من نمیرسد. باز هم اینجا یادمان دادند. گفتند: بگو خدایا! گوش دل من را باز کن که صدایت را بشنوم. حارث همدانی روایت را نقل میکند: «قالَ عَلی»؛ امامعلی(علیه السلام) به من فرمود: «أ لاَ اُعَلِّمُکَ دُعاءً عَلَّمَنیهِ رسولُ اللّه(صل الله علیه و آله و سلم)»؛ میخواهی به تو دعایی یاد بدهم که پیغمبراکرم(صل الله علیه و آله و سلم) به من یاد داده است؟ «قلتُ : بَلى»؛ به حضرت عرض کردم: بله. یادم بدهید. «قالَ: قُل»؛ حضرت فرمود که این دعا را بخوان: «اللّهُمَّ افتَحْ مَسامِعَ قَلبِی لِذِکرِکَ»؛ خدایا! بیا گوش من را باز کن که صدای تو را بشنوم. « و ارزُقْنی طاعَتَکَ و طاعَهَ رسولِکَ، و عَمَلاً بکِتابِکَ»[*]. حضرت شروع میکند به گفتن. بیایید ذکرهایمان را با تذکّر همراه کنیم. همین ذکرهای لسانی هم کاربّرد دارد. به این ذکرهای زبانی این همه سفارش شده است. همین ذکرهای زبانی را هم خدا قبول میکند. همین دعاها و استغفارها را هم قبول میکند. رابطۀ ذاکر با مذکور، بعد از شناسایی مذکور درست میشود. ما خدا را نشناختیم؛ لذا وقتی وارد ادعیه و مناجات و عبادات میشویم، میبینیم خیلی روی ذکر زبانی تأکید کردهاند. این تکرارهاست که موجب میشود به دل بازگشت کند و زبان دلمان هم باز شود.
خود خدا شاهد است که در این شبها دل ما با همین لال بازی میتواند با خدا حرف بزند. همین دلها با همین آلودگیها میتواند با خدا حرف بزند. اینطور نیست که روزنهای نباشد و راه بسته باشد. چرا من به اینجا میآیم؟! غیر از این است که میخواهم بگویم: خدایا بد کردم! خدایا من را ببخش! خدایا آینده دارم و همه چیز دست توست! برای همین به اینجا میآیم.
ذکر توسّل؛ آخرین لحظههای امامعلی(علیه السلام)
میخواهم به خانۀ امامعلی(علیه السلام) بروم. او بهترین وسیله است. این مباحث مقدّمه بود. مینویسند: امامعلی(علیه السلام) امشب در بستر بود. اطرافش را فرزندان او گرفته بودند. ابتدا امامعلی(علیه السلام) به امامحسن(علیه السلام) فرزند بزرگش رو کرد و یک سنخ سفارشات و وصایایی کرد. بعد به تمام فرزندانش رو کرد و فرمود: بعد از من فتنهها از هر سو به سوی شما خواهد آمد. منافقین این امّت، کینۀ دیرینۀ خودشان را از شما مطالبه میکنند. آنها میخواهند از شما انتقام بگیرند. بر شما باد به صبر؛ تحمل کنید. در این میان یک وقت دیدند امامعلی(علیه السلام) چهرهاش را متوجّه امامحسین(علیه السلام) کرد. به امامحسین(علیه السلام) رو کرد و این جمله را فرمود: در خصوص شما، فتنهها از هر جانب میآید. بر شما باد به صبر. بعد امامعلی(علیه السلام) آرام و ساکت شد. دیدند دومرتبه به امامحسین(علیه السلام) رو کرد و گفت: «یا اباعبدالله»! این امّت، تو را شهید میکند. بر تو باد به تقوا و صبر در بلا. امامعلی(علیه السلام) اینجا بیهوش شد. من این جمله را مکرّر گفتم که این بیهوشی به دلیل مسائل مزاجی نبود؛ بلکه توجّهات خاص به امامحسین(علیه السلام) و اخبار شهادت امامحسین(علیه السلام) و مسئلۀ بلا را مطرح کرد.
این صحنه، امامعلی(علیه السلام) را از هوش برد. روز عاشورا صحنههای زیادی داشت و بسیاری از صحنهها بود که انسان عادی نمیتوانست در برابر آن، استقامت و مقاومت کند. امّا در بین این صحنهها یک صحنه را انتخاب کردم؛ زیرا چند جهت و خصوصیّت دارد. اوّل، اینکه آن شهید مقامی دارد که تمام شهدا به آن مقام غبطه میخورند. روایت از امام زینالعابدین است. متن روایت این بود که شهدا در بهشت به مقام او غبطه میخورند. دوّم، چون او بابالحوائج است و شبههای در این نیست. سوّم، اینکه او بابالحوائجی است که سریعالاجابه هم هست؛ یعنی زود جواب و حاجت را میدهد. چهارم، اینکه آنگاه که امامحسین(علیه السلام) با این شهید مواجه شد، جملهای گفت که هیچگاه نگفت. امامحسین(علیه السلام) اسطورۀ استقامت است. این چهار مورد، موجب شد امشب در خانه او برویم. مینویسند: امامحسین(علیه السلام) او را به مأموریتی فرستاد و خودش ایستاد که او برگردد. یک وقت این جمله به گوشش رسید:«یا اخاه! ادرک اخاک!»؛ امامحسین(علیه السلام) به عجله آمد. با صحنهای مواجه شد که این جمله را گفت:«الان انکسر ظهری»؛ الان، کمرم شکست. این مصیبت، مصیبت کمرشکن امامحسین(علیه السلام) است. میدانید ابالفضل(علیه السلام) چه جوابی به امامحسین(علیه السلام) داد؟ گفت: «یا اخا! ما ترید»؛ برادر! حالا میخواهی چهکار کنی؟ امامحسین(علیه السلام) گفت: میخواهم تو را به خیمهها ببرم. ابالفضل(علیه السلام) گفت: من را به خیمه نبر! به بچهها وعدۀ آب دادهام. لذا وقتی امامحسین(علیه السلام) تنها به خیام برگشت. این بچهها دور ایشان را گرفتند. در آن میان نازدانه سکینه. از پدر سوال کرد: «یا اب! این عمی العبّاس»؟
میگویند: امامعلی(علیه السلام) به هوش آمد. چشمانش را باز کرد. به فرزندانش رو کرد و گفت: الان رسول خدا آمد. عمویم حمزه آمد. برادرم جعفر آمد. اینها به من میگویند: یا علی! بشتاب که منتظر و مشتاق تو هستیم. در اینجا امامعلی(علیه السلام) دیدگانش را به سوی فرزندانش قرار داد. همه را نگاه کرد و گفت: همه را به خدای بزرگ میسپارم.«ثم قال لمثل هذا فلیعمل العاملون ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون». یک وقت دیدند عرق به پیشانی امامعلی(علیه السلام) ظاهر شد، دیدگانش را به هم گذاشت، پاها را به سوی قبله کشید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله… .
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»
خواهشا فایل های شب های احیاء رو برای دانلود هم بذارید
سلام
برای دانلود کلیپهای تصویری:
۱- ویدئو را پخش کنید
۲- روی دکمه تنظیمات پلیر کلیک کنید.
۳- از منو، گزینۀ دانلود را انتخاب کنید و رزولیشن مورد نظر را دانلود کنید