روایت دیگر از امام هشتم(ع) است. حسن بن علی خزّاز می گوید: «سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) یَقُولُ: قَالَ عِیسَـی ابْنُ مَرْیَمَ (علیه السلام) لِلْحَوَارِیِّیـنَ: یَا بَنِـی إِسْـرَائِیلَ لَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ مِنْ دُنْیَاکُمْ إِذَا سَلِمَ دِینُکُمْ»؛ امام رضا(ع) فرمود که حضرت عیسی(ع) به حواریّون می گفت: وقتی یکی از امور دنیایی را از دست می دهید، غم مخورید اگر دینتان سلامت بود. «کَمَا لَا یَأْسَـی أَهْلُ الدُّنْیَا عَلَی مَا فَاتَهُمْ مِنْ دِینِهِمْ إِذَا سَلِمَتْ دُنْیَاهُمْ»؛ همان طور که دنیاداران هم اگر دنیایشان سلامت بماند و دینشان از دستشان برود، غصّه نمی خورند.
از این نوع تعبیرات در روایات زیاد داریم. در جمله ای از امام علی(ع) روایت شده که فرمود: «صُنِ الدِّیْنَ بِالدُّنْیَا یُنْجِکَ»؛ دین را به وسیلۀ دنیا حفظ کن تا نجاتت دهد؛ «وَ لَا تَصُنِ الدُّنْیَا بِالدِّیْـنِ فَتُرْدِیَک». ولی هیچ گاه دنیایت را با دین حفظ نکن که سقوط خواهی کرد.
همۀ این روایات اشاره به این معنا دارد که انسانی که از نظر درونی به یک قطب متوجّه می شود، باید قطب دیگر از نظرش دور و محو شود تا بتواند بالا برود. پس دین هجرت است؛ دین داری چیست؟ دین داری، برای دین از دنیا گذشتن است؛ برای معنویت از مادّیت چشم پوشی کردن است. دین داری واقعی، سر دو راهیها این طور عمل کردن است.
مصیبت بزرگ برای کسی که ادّعا می کند مُتدیّن و مهاجر إلی الله است، همین است که سر دو راهی ها، دنیا را انتخاب کند. مصیبت برای انسان باید این باشد که نعوذ بالله از خدا جدا شود؛ غم و غصّه اش باید در این باشد که مبادا از خدا جدا شود. جدایی از خدا همان و از بین رفتن انسانیت و هلاکت و فنا همان. این دو راه با هم جمع نمی شود. چون این ها از نظر درونی دو قطب اند. تأکید می کنم که بحث ما «از نظر درونی» است، چون هیچ منافاتی ندارد که انسان از نظر ظاهری حتّی کارهای مادّی اش را هم برای خدا انجام دهد. یک وقت اشتباه نشود. دین داری در خانه خوابیدن نیست؛ دنبال کار رفتن، امّا دل به دنیا نبستن است.