در روایتی دارد که حضرتزهرا(سلام الله علیها) حالش دگرگون شد. حضرت اسماء را طلب کردند و به او فرمودند برای من آب بیاور میخواهم که وضو بگیرم. اسماء آب آورد خدمت حضرت و ایشان هم وضو گرفت. در روایت دیگری دارد که حضرت غسل کرد، بهترین غسلها. خوب دقّت کنید! واقعاً این معارف الهیّهای است برای ما که ما از آن غافل هستیم. بعد دارد که حضرت خودش را خوشبو کرد، سپس جامۀ نو طلبید. چرا حضرتزهرا(سلام الله علیها) هنگام وفات خودش را میآراید؟ وضو میگیرد، غسل میکند، لباس نو تنش میکند، خودش را خوشبو و معطر میکند، اینها یعنی چه؟ آنهایی که اهل معرفت هستند میدانند اینها چه معنایی دارد؟ همۀ این کارها برای این است که حضرت میخواهد وارد خرابات الهی شود. از نظر باطنِ کار هیچ چیز دیگری نمیتوانم بگویم.
شستوشویی کن و وانگه به خرابات خرام
ای والله! بعد در روایت دارد که حضرت دست و پایش را بهسوی قبله کشید. جامهای به روی صورتش افکند. به اسماء فرمود ساعتی صبر کن، بعد من را صدا بزن، اگر دیدی جوابت را ندادم، بدان به پدرم ملحق شدم. اسماء میگوید من نشستم، کمی صبر کردم، بعد از مدتّی صدا زدم: یا فاطمه! جواب نداد. ای دختر بهترین فرزندان آدم! دیدم جواب نمیدهد. ای دختر کسی که در شب معراج به قاب قوسین او ادنی رسید! جواب نمیدهد. یکوقت جامه را از روی صورت زهرا(سلام الله علیها) برداشتم. دیدم حضرتزهرا(سلام الله علیها) به رحمت ایزدی پیوسته است. میگوید اوّل خودم صورت حضرتزهرا(سلام الله علیها) را شروع کردم بوسیدن عرض کردم هنگامیکه پدر را ملاقات کردی، سلام اسماء را به او برسان. حضرتزهرا(سلام الله علیها) به اسماء سفارش کرد که وقتی دیدی من به رحمت ایزدی پیوستم علی را خبر کن. اسماء میخواست برود امامعلی(سلام الله علیه) را خبر کند، امّا یکوقت دید حسنین؟عهما؟ وارد حجره شدند. رو کردند به اسماء گفتند: اسماء این چه وقتی است که مادر ما به خواب رفته است. اسماء میگوید: گفتم نه! مادر به دیدار ربّالارباب رفته است. در اینجا بود که امامحسن(سلام الله علیه) خودش را روی صورت مادر افکند، صورت مادر را میبوسید، میگفت: ای مادر! من پسرت حسن هستم، با من حرف بزن، قبل از آنکه روح از بدنم مفارقت کند. دیدم امامحسین(سلام الله علیه) صورت روی پاهای مادر گذاشته است، پای مادر را میبوسد و میگوید: ای مادر! من پسرت حسین هستم، با من صحبت کن، قبل از آنکه دلم شکافته شود. میگوید من رو کردم به این آقازادهها گفتم بروید پدرتان امامعلی(سلام الله علیه) را خبر کنید. این دو آقازاده از خانه بیرون آمدند و بهسمت مسجد حرکت کردند. وقتی نزدیک مسجد رسیدند، صدای گریۀ به اینها بلند شد. افرادی که آنجا بودند اطراف این آقازادهها را گرفتند چه شده است؟ وفات مادرشان را خبر دادند. خبر به امامعلی(سلام الله علیه) رسید. من در روایت اینطور دیدم که وقتی خبر به امامعلی(سلام الله علیه) رسید حضرت با صورت به روی زمین افتاد. امامعلی(سلام الله علیه) غش کرد. آب آوردند امامعلی(سلام الله علیه) را به هوش بیاورند…