فقط میخواهم جملاتی را که امامزینالعابدین(علیه السلام) به تعبیر من به عنوان خداحافظی با ماه مبارک رمضان میفرمایند، مطرح کنم. در این دعا ایشان مطالب مفصّلی دارند تا به اینجا میرسد:«فَنَحْنُ قَائِلُونَ»؛ تعبیری که میگویند که ما این را خطاب به ماه مبارک رمضان میگوییم قطعهای مقدّس از زمان است. «السَّلَامُ عَلَیکَ یا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ، وَ یا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ»؛ این السلام علیک؛ یعنی خداحافظ. خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و عید اولیای خدا! «السَّلَامُ عَلَیکَ یا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ یا خَیرَ شَهْرٍ فِی الْأَیامِ وَ السَّاعَاتِ»؛ خداحافظ ای بزرگترین همراه از زمان ها و اوقات و بهترین ماه ها در ایام و ساعات! «السَّلَامُ عَلَیکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ»؛ خداحافظ ای ماهی که آرزوهایی نیک منتشر شد! واقعاً هم همین بود. «السَّلَامُ عَلَیکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً»؛ خداحافظ ای همراه با من که ارزشت بالا بود و الان که میروی، خیلی من را به درد گرفتار گرداندی! فراق تو خیلی دردناک است! «وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ»؛ فراق تو خیلی دردناک است! «السَّلَامُ عَلَیکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ»؛ خداحافظ ای مونس من که وقتی آمدی، من را خوشحال کردی! «وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَّ»؛ و حالا که داری میروی، مرا به وحشت میاندازی! آن موقع خوشحال شدم، ولی الان ناراحتم! «السَّلَامُ عَلَیکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ»؛ خداحافظ ای همراهی که با من که بودی، دل من رقیق شده بود! دلم از آن سختی بیرون آمده بود و لطیف شدم و سراغ خدا رفتم! «وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ»؛ تو وقتی آمدی، گناهانم کم شد! «السَّلَامُ عَلَیکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّیطَانِ، وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ»؛ خداحافظ بر یاوری که مرا بر شیطان کمک کرد که غلبه کنم! ای همراهی که راه های نیکی را بر من آسان کردی! «السَّلَامُ عَلَیکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ، وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَکَ بِکَ!»؛ خداحافظ ای ماهی که آزادشدههایی از آتش جهنم در تو زیاد شد! در روایات داشتیم که هرشب هنگام افطار خداوند هزار هزار کس را از آتش جهنم نجات میداد. در شبهای جمعه هر یک ساعت، چنین میشد. شبِ آخر ماه رمضان به مقدار آنچه در رمضان نجات داده است، نجات میدهد. ای خدا میشود ما هم امشب یکی از آنها باشیم! سعادتمند شد کسی که حریم و احترام تو را رعایت کرد.
«السَّلَامُ عَلَیکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ، وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیوبِ!»؛ خداحافظ ای ماهی که گناهان را پاک و محو کردی و آن عیوب را هر گونه بود پوشاندی. «السَّلَامُ عَلَیکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ، وَ أَهْیبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ». تمام اینها گویای این مسئله است که از چه گوهر گرانبهایی در مقطع زمانی خارج میشوید. در چه مقطع زمانی بودید؟ شما بهترین فرصت ها را برای دین و دنیا داشتید. خوشا به حال کسانی که استفاده کردند. خوشا به حال کسانی که قدر این زمان را دانستند. این ماه رمضان را قدر دانستند و توانستند گرههایشان را باز کنند. فقط یک جمله میخواهم به خدا بگویم. خدایا اگر کوتاه آمدیم، تو به این کوتاهیها ما را نگیر! بیا به آنهایی که محبت کردی لطف کردی، مرحمت کردی بگیر! طوری نشود از سر سفره، استفاده نکرده بلند شویم. این مهمانی که تو برای ما مهیا کرده بودی، بیا ما را مثل بقیه پذیرایی بکن. امامزینالعابدین(علیه السلام) جملات عجیبی دارد که دلالت بر عظمت این ماه میکند.
روایتی از امامصادق(علیه السلام) بود: «مَنْ لَمْ یغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یشْهَدَ عَرَفَهَ»[*]؛ اگر کسی در ماه رمضان مورد غفران خدا قرار نگیرد، دیگر بعید است مورد غفران قرار بگیرد. به حسب ظاهر چند ساعت بیشتر برای ما باقی نمانده است. بیایید استفاده کنیم. خودِ من امشب فکر میکردم که مگر میشود دست خالی ما را برگردانی؟ میشود کسی را دعوت کنی، سر سفره بنشانی، بعد به او غذا ندهی؟ حاشا به کرمت یا الله!
روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها)
به همین مناسبت فکر کردم که امشب توسّل به چه کسی پیدا بکنم. به ذهنم این آمد که یک باب الحوائج کوچکی هم داریم که به ظاهر کوچک است، ولی از او کارهای بزرگی ساخته است. خیلی التماس دعا دارم.
در مقاتل مینویسند: وقتی اهل بیت امامحسین (علیه السلام) را به شام بردند، نیمه شب بود. یک وقت دیدند صدای بچهای بلند شد و این جمله را تکرار میکند: «این ابی الحسین(علیه السلام)». در مقتلی نوشته بود که سه بار این را تکرار کرد. میگفت: پدرم امامحسین(علیه السلام) کجا است؟ حالا نیمه شب چه بسا این بیبیها و بچهها خوابیدهاند. او بلند شده و بهانۀ پدر گرفته است. آمدند واطراف او را گرفتند. عجب صحنهای است. چه شده به یاد پدر خود افتادی؟! در جواب گفت: «رَأَیتُه ساعه فی المَنام»؛ همین الآن در خواب بابایم را دیدم.
صدای گریه و ضجۀ بیبیها بلند شد. وقتی سر و صدا بلند شد، نیمه شب بود. خرابهای که در آنجا اهل بیت را جا داده بودند، به محل سکونت آن خبیث نزدیک بود. از سر و صدا متوجّه شد و گفت: چه خبر است؟ این موقع شب چه شده است؟! این سر و صدا چیست؟! گفتند: امامحسین(علیه السلام) دختر کوچکی دارد که از خواب بیدار شده و بهانۀ پدر گرفته است. این خبیث دستور داد سر پدر او را برای او ببرید. مینویسند: سر مقدّس امامحسین(علیه السلام) را در ظرفی گذاشتند و پوششی را هم روی آن کشیدند و به خرابه آوردند و در مقابل این طفل گذاشتند، دست برد و این پوشش را کنار زد. چشمش افتاد به سر مقدّس. سؤال کرد: «هذا رَأسُ مَن؟» این سر کیست؟ «قالوا لَها رَأسُ أَبیک». گفتند: سر پدر تو است. در مقتل مینویسد «فَرَفَعَتهُ مِنَ الطشت حاضِنَهً لَه»، یعنی این دستهای کوچکش را برد سر حسین(علیه السلام) را برداشت، اما مراقب است از دستش نیفتد. برداشت، من به ذهنم این است، «حازِنَهً لَه» یعنی سر پدر را به سینه چسباند. شروع کرد به گفتن این جملات: «یا أَبَتاه! مَن ذَا الَّذی خَضَّبَکَ بِدِمائِک؟» ای پدر بگو ببینم چه کسی تو را به خون سرت رنگین کرد؟ «یا أَبَتاه! مَن ذَا الَّذی قَطَعَ وَریدَک؟» بابا چه کسی رگ گردنت را بریده؟
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»