چون امروز، روز تولد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود میخواستم من چندتا روایت بخوانم به این مناسبت و مطلبی را عرض کنم.
روایاتی که من میخوانم «اینها، اینها» مقید هم میگویم همۀ آنها را من از عامّه نقل میکنم از خاصّه هم نقل نمیکنم بعد هم مطلبی را میخواهم بگویم. در یک روایتی است که ابن ماجه نقل میکند از پیغمبر اکرم که حضرت فرمود:«عَلِیٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»[1] علی از من و من از علی هستمُ. روایت دیگری هست کنزالعمال نقل میکند که:«قَالَ رَسُولُ اَللّه صَلَّی اَللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه و سَلَّم لِعَلِیٍ أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ»[2] (اینها همه یک سیاق) پیغمبر اکرم به علی علیه السلام فرمود:«تو از منی و من از تو هستم». باز همین کنزالعمال هست نقل میکند که پیغمبر فرمود:«أَنَّ عَلِیّاً لَحْمَهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمَهُ مِنْ دَمِی»[3] علی علیه السلام گوشتش از گوشت من و خونش هم از خون من است، خوب، این یعنی چه؟ ابنعساکر هم باز همین را نقل میکند پیغمبر فرمود:«أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ». خوب،اینها یک سنخ روایات هستند ولی یک روایت هست که اینها نقل میکنند که این را من روی آن تکیّه دارم که به تعبیر ما یک نسبت سنجی است بین خودش دارد میکند پیغمبر اکرم و علی علیه السلام، دارد:«عَلِیٌ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ رَأْسِی مِنْ بَدَنِی»[4] اینجا به قول ما طلبهها «تنزیل» بکار رفته است که تعبیر هم دارد، علی علیه السلام،نسبت سنجیش میخواهم بکنم با خودم مثل سر من میماند با بدن من یعنی من میشوم پیکره، او میشود سرِ این پیکره(خوب حرف من را گوش کنید، این روایت را ، شاید کسی به این نحو بعید میدانم مطرح کردن ندیدم جایی) این یعنی چه؟آنها هم نقل میکنند عرض کردم «بِمَنْزِلَهِ رَأْسِی مِنْ بَدَنِی» نسبت سر به بدن را شما، نگاه کنید چیست؟ بعد نسبت علی علیه السلام به پیغمبر معلوم میشود دیگر، بر طبق این روایت البته. نسبت سر به بدن این است که اگر سر نباشد اصلاً بدن مجهول است که این که این چیست و مال چه کسی است؟ شناخته نمیشود اصلاً، نیست اینطور؟ ما با چهره است که تمیز میدهیم که اگر چهره نداشته باشد دیگر مسئلهای نیست که.
آن چیزی که به وسیلۀ آن تمیز داده میشود شخص از شخص دیگر،«سر» است. باز، «سر» مرکزیت دارد برای جمیع قوا،حسّی، حرکتی، اینها، قبول نداری شما اینها را، الآن هم از نظر طبیعی آن، همین است دیگر، حالا بعد هم رسیدن به، خدمتتان عرض شود مرگ مغزی میگویند هست قلبی دیگر نه، گذاشتهاندش کنار، هر چه هست آنجا است، زندگی، حیات آنجا است،درست است یا نه؟ موت وحیات مال مغز است مال قلب نیست. خوب دقت کنید این حرفها را، حالا من نمیتوانم بیش از این چیز کنم، به این مقدار فقط، یک سطح پایین میگویم.
خوب، پیغمبر را ما از نظر شخصی به آن کاری نداریم بحث شخصیّتی است یعنی عظمت او مربوط به رسالت اوست. بیش از این که نیست که، ما او را که، شخصیّت مربوط به اوست. در این رابطه است حضرت دارد میفرماید به این که:«او نسبتش به من،نسبت سرِ من به من است» که اگر خبری از سر نباشد دیگر خبری از چه؟ بدن نیست، نه حیاتی دارد، نه هیچ چیز، چیزی نیست که او را بشناسندش. خوب، این تا حدودی آن روایتی را که از طریق خاصّه نقل شده که خداوند خطاب فرمود به پیغمبر اکرم:«لَولاَک لَمَا خَلَقتُ اَلاَفلاَک» بعد فرمود:«لَولاَ عَلِیٌّ لَمَا خَلَقتُک» اگر تو نبودی،شد؟ عالم هستی را من خلق نمیکردم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم. تا یک حدودی این روایت را تبیین میکند تا حدودی البته.و اما در ربط با مسئلۀ رسالت و نسبتسنجی که، آنچه را که محوریت دارد برای رسالت، معلوم میشود که مسئلۀ امامت علی علیه السلام به این معنا که ما از آن تعبیر میکنیم به«جزء اخیر علت تامّه برای رسالت پیغمبر اکرم»؛ چه کار کنم من دیگر نمیرسم به این حرفها، در بحث خودش در مباحث کلامیّه این را «میگویند، میگویند»:«اگر یک علّتی بخواهد مؤثر باشد باید علتِ تامّه باشد اگر نقص داشته باشد اصلاً هیچ اثری ندارد، بلااثر است». آن وقت آخرین جزیی که میآید تکمیل میکند این را ، که علّیّت به آن میدهد، برد به آن میدهد، به آن میگویند: «جزء اخیر علت تامّه». علی علیه السلام آن نقطۀ مرکزی اسلام است اصلاً و جزء اخیر علت تامّۀ «دین اسلام است دین اسلام». به این معنا آیه اشاره دارد،من بروم سراغ آیه«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نعمتش که اسلام، این جزء اخیر علت تامّه را دارد میگوید، تمامیَّتش را، این آیه اشاره به این است. گفتم من نمیرسم به این حرفها، من فقط به مقداری را که امروز، روز تولد علی علیه السلام بود عرض میکنم که در این روایت میگوید : تو بمنزلۀ سَرِ من به پیکر من هستی، که اگر تو نبودی؟ منم هیچ، من نه شخص من، منی که خانم پیامبران هستم، دینی را که اتمّ ادیان است، این هم هیچ، دارد این را میگوید تقریباً. من گفتم روایت را هم انتخاب کردم، همۀ اینها هم از کتب عامّه بود، برای شیعه نبود اینها، توجه میکنید یعنی هیچ.
لذا(گرچه ما قادر نیستیم عظمت اینها را درک بکنیم) چه بسا یکی از نکات در باب ولادت علی علیه السلام که از مختصات او است که هیچ پیغمبری هم این را ندارد، توجه کردید، یکی از جهات که در دل خانۀ کعبه متولد میشود همین است که او هستۀ مرکزی «اسلام اَتَمِّ الْیَوْم»،پیغمبر خاتم انبیاء است همین خاتم انبیاء بدون «علی» هیچ است. من اینطوری میفهمم، از روایت خودِ پیغمبر من نقل کردم، من اینطوری میفهمم، توجه کردید. تعبیراتی که هست، بله ما روایت از خاصّه زیاد داریم، پیغمبر فرمود:«من و علی در ابتدای خلقت یک نور بودیم بعد خدا دو قِسمت کرد، نیمی در سُلبِ پدر او و نیمی در سلب پدر من قرار داد. نها هست روایات ما زیاد داریم. ولی میخواستم این روایت، این تعبیر را بگویم همسو است، توجه کنید چه میخواهم بگویم، این روایت، آن روایت، آن آیه، اینها هر کدام با یک تعبیری این معنا را چکار میکنند؟ القا میکنند یعنی عظمت علی علیه السلام را، من عرض کردم از نظر خارج هم وقتی ما نگاه میکنیم، وقتی که میآید (به تعبیر من) آن نقطهای را که نقطۀ اتصال ممکن به واجب است و حلقۀ مفقود فلاسفه است«علی» است به نظر من، اللهم صلِّ علی محمد و آل محمد.
[1]. کنزالعمال، ج11، ص607
[2]. احقاق الحق، ج5، ص315
[3]. کنزالعمال، ج11، ص607
[4]. کنزالعمال، ج11، ص603