سه مطلب را به طور اختصار عرض میکنم و میخواهم تطبیق بدهم. اوّل در باب علل بحثی دارم. علّتها را تقسیم بندی میکنند. میگویند یک علّت مُحْدثه داریم و یک علّت مُبقیه داریم. علّت محدثه یعنی چیزی که به یک معنا موجد یک شیء است. علّت محدثه ایجاد میکند. علّت مبقیه برای بعد از ایجاد است. ممکن است علّت محدثه خودش علّت مبقیه هم باشد. از نظر ظاهری و مسامحی بحث میکنم؛ ولی مانعی ندارد که علّت محدثه شیئی باشد و علّت مبقیه شیء دیگری باشد که نگهش دارد. خصوصاً در امور مادی که خیلی روشن است. سازندۀ یک شیء، غیر نگهدارندۀ آن شیء باشد و به اصطلاح ما ابقا کنندۀ شی باشد.
مطلب دوم این است که ما یک شخص و یک شخصیت داریم. از نظر انسانها شخص عبارت از همین جسم ظاهری و فیزیکی است. یک شخصیت داریم که به تعبیر من چیز مشتپُرکنی نیست. لذا بین شخص و شخصیت فرق میگذاریم. چارهای ندارم جز اینکه فهرستوار بگویمم. در این اعتباری که شخص و شخصیت را عرض کردم، در باب تولّد هم به همین اعتبار دو جور تولّد داریم. یک تولّد شخص و یک تولّد شخصیت است. تولّد شخص یعنی به دنیا آمده و به عرصۀ نشئۀ مادّی پا گذاشته که تولّد میگوییم. چه زمانی شخصیت او –هر نوع شخصیتی- در خارج شکل گرفته است؟ این مطلب را تولّد شخصیتی میگوییم. ممکن است کسی بیست سال، سی سال یا پنجاه سال داشته باشد امّا هنوز شخصیتش بروز و ظهور نکرده و شخصیت پیدا نکرده باشد. مثلاً طفلی که در شکم مادرش است و هنوز بیرون نیامده اما نُه ماهه که میشود بروز و ظهور میکند و به آن تولّد میگوییم. من مسامحی بحث میکنم. سه تا مطلب را به طور فهرستوار گفتم
حالا میخواهم سراغ روایات بروم. در باب امامحسینعلیهالسّلام روایاتی داریم که خصوصاً این روایات را عامّه نقل میکنند. حتی دیدم که مرحوممجلسیرحمهاللهعلیه هم در بحارالأنوار از صحاح سته نقل میکند. من دیدم در کنزالعمّال هست. دو تا تعبیر از پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآله راجعبه امامحسینعلیهالسّلام ایت که یک مضمون بیشتر نیست. از نظر الفاظ به طور اجمال و تفصیل یک معنا بیشتر نیست. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً».[*] این یک تعبیر است. در کنز العمال دارد: «حُسِینٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ».[*] همان تعبیر است و فرقی نمیکند فقط ضمیر جای اسم ظاهر را گرفته است. میخواهم بگویم نقلهای متعدّد داریم. این تعبیر یعنی چه؟ توجیهاتی شده ولی ظاهر اینکه «حُسِینٌ مِنِّی»؛ حسینعلیهالسّلام از من است، یعنی به حسب ظاهر من مجرای وجودی او در این جهان بودم. همینطور هم هست. در این مطلب شبههای نیست و ما میتوانیم دریافت بکنیم. این تعبیر جنبۀ شخصی دارد و شخصیتی نیست. به قول ما ظاهر روایت را میگیریم «حُسِینٌ مِنِّی»؛ حسینعلیهالسّلام از من است. همانطور که راجعبه دخترش زهراسلاماللهعلیها فرمود: «فَاطِمَهُ بَضعَهُ مِنِّی»[*]؛ پارۀ تن من است. «حُسِینٌ مِنِّی». میتوانیم به اصطلاح خیلی ساده درک بکنیم و زیبا هم هست که مجرای وجودی اوست. لذا تولّد شخصی حسینعلیهالسّلام از او و در ارتباط با اوست.
امّا جملۀ بعد: «وَ أَنَا مِن حُسَینِ»؛ این جمله است که کار رو مشکل کرده است. «أَنَا مِن حُسَینِ»؛ من از او هستم. آیا میخواهد شدّت رابطۀ وجودی بین پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآله و امامحسینعلیهالسّلام را برساند؟ به قول ما در آن یک تأویل به کار میبرد. به قول ما طلبهها شدّت ارتباط را میرساند یا نه گویای مطلب بالاتری است. به ذهن میآید مطلب دیگری است «وَ أَنَا مِن حُسَینِ». پیغمبرصلیاللهعلیهوآله میفرماید: درست است که از نظر شخصی مجرای امامحسینعلیهالسّلام بودم ولی از نظر شخصیتی او نسبتبه من نقش دارد. یا الله! از نظر مجرای وجودیاش من علّت محدثۀ او در این عالم هستم که بیاید امّا او علّت مبقیۀ شخصیتی من است. پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآله یک شخص دارد که پیکره است و یک شخصیت دارد. شخصیت پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآله عبارت از این است که از انبیای مرسل اوّلوالعزم و خاتم رسل است؛ این شخصیت اوست. در این شبههای نداریم. با اینکه آورندۀ دین اسلام اوست و از نظر حدوث این شخصیت امامحسینعلیهالسّلام هیچ نقشی ندارد، امّا از نظر بقای شخصیت پیغمبرصلیاللهعلیهوآله علّت مبقیه امامحسینعلیهالسّلام است. علّت بقاء شخصیتی پیغمبرصلیاللهعلیهوآله که پیغمبر اسلام است، امامحسین است. ممکن است مفرداتی به گوشتان خورده باشد. روایت را مطرح میکنم: «حُسِینٌ مِنِّی». درست است من مجرای او بودم امّا «وَ أَنَا مِن حُسَینِ»؛ اگر من علّت محدثه نسبتبه ورود به این عالم بودم -یعنی از نظر شخصی- ولی بدانید او هم علّت مبقیه برای شخصیت من است.
این مطالب خیلی روشن است و شواهدش را هم من عرض میکنم. مثلا حضرتموسیعلیهالسّلام مصر بود. بعد از بیرون آمد و به سمت مدین رفت. تا زمانیکه نرفته بود، از انبیا بود امّا از رسل نبود. صاحب شریعت هم نبود. پیرو شریعت حضرتابراهیم بود. «فَلَمَّا تَوَجَّهَ إِلَی»؛ وقتی که رسید به آنجا، به او شریعت دادند؛ یعنی تولّد شخصیتی او به عنوان رسول اولواالعزم در مدین است نه در مصر. شخصش که متولّد شده و آن قضایا را دارد. حتّی شخصیت نبوّتش هم با آن قضایا متولّد شده است امّا هر کدام از این شخصیتها برای خودش تولّد دارد. تولّد شخصیت رسالتش و اینکه از کسانی باشد که صاحب شریعت باشد، در مدین است. اگر به آیات شریفه مراجعه کنید، وقتی که از مصر بیرون آمد، «فَخَرَجَ مِنهَا خَائِفاً یَتَرَقَّب قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَّالِمِینَ وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلقَاءَ مَدیَن قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ»[1]؛ میخواهد به او شخصیت جدید داده شود.
علّت مبقیه امامحسینعلیهالسّلام خودش یک شخصیت است. شخصیت علّت مبقیه بودن برای شخصیت پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآله به عنوان پیغمبر اسلام و ابقای شریعتش از کجا شروع شد؟ در تاریخ مینویسند و روایات متعدّد داریم. امامحسینعلیهالسّلام در ماه رجب به سمت مکه حرکت کرد. وقتی راه افتاد، خودش این آیۀ شریفه رو تلاوت کرد: «فَخَرَجَ مِنهَا خَائِفاً یَتَرَقَّب قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَّالِمِینَ»؛ از مدینه بیرون میآید. سوّم شعبان وارد مکه میشود. وقتی به مکه وارد میشود، «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلقَاءَ مَدیَن قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ». یعنی اینجاست که امامحسینعلیهالسّلام تولّد یک شخصیت جدید پیدا میکند. امامتش سرجای خودش بود و قابل انکار نیست مثل نبوّت حضرتموسیعلیهالسّلام که بود. آن شخصیتش کنار است. امامتش سرجای خودش بود امّا تولّد شخصیت علّت مبقیه بودن برای شخصیت رسالت پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآله و اسلام در هنگام ورود به مکه است. لذا آیاتی که تلاوت میکند دقیقاً مطابقت دارد با آنچه که فرموده است. حضرت موسی وقتی بیرون میآید، «فَخَرَجَ مِنهَا خَائِفاً یَتَرَقَّب»؛ جنبۀ نفی دارد. از قید و بند این خبیثها خلاص بشویم. بعد میگوید: «رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَّالِمِینَ». مدین جایی بود که تقریباً از قلمرو حکومتی فرعون خارج بود و جنبۀ ایمنی داشت. منطقۀ امنی بود. لذا وقتی آنجا میرسد، میگوید: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلقَاءَ مَدیَن قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ». منطقۀ امن است. امامحسینعلیهالسّلام وقتی از مدینه بیرون میآید، آن منطقه منطقۀ حکومتی یزید شده بود و میخواستند بیعت بگیرند. جنبۀ نفی داشت. عین حضرتموسیعلیهالسّلام آن آیه را تلاوت میکند. «فَخَرَجَ مِنهَا خَائِفاً یَتَرَقَّب قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَّالِمِینَ». همین که وارد مکه میشود، این منطقۀ امن که تولّد جدیدی برای شخصیت اوست، این آیه را میخواند. «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلقَاءَ مَدیَن قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ».
لذا این تعبیر از پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآله وارد شده حتی در عامه مکررا نقل میکنند «حُسِینٌ مِنِّی وَ أَنَا مِن حُسَینی» و «حُسِینٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنه». اگر اوّلی را تولّد شخصی بگیریم که خیلی ظاهر است دوّمی تولّد شخصیتی به معنای علّت مبقیه است. امیدوارم حرفهایم مفهوم شده باشد. من هم از او هستم، نه اینکه او در مجرای وجودی من نقش داشته است. نکتهای رو بگویم. عجیب این است که تولّد شخصیتی حسین و شخصیاش در یک روز است. شعبان سوّم میشود. مشهور میگویند سوّم شعبان به اصطلاح متولّد شد تولّد شخصیاش است. از آن طرف هم من در تاریخ تقریبا خلافش را ندیدم و بالاتر از مشهور میگویند سوّم شعبان هم وارد مکه شد؛ این هم تولّد شخصیتیاش. هم تولّد شخصی امامحسینعلیهالسّلام هم تولّد شخصیتی امامحسینعلیهالسّلام به معنای اینکه او اسلام را بعد از پیغمبر بر پا نگهداشت، در یک روز است. تقارن عجیبی است و آن سوّم شعبان است که هم ورودش به مکه و هم ورودش به این نشئه است.
«اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد».
[1]. موسى ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت [در حالى که مى]گفت پروردگارا مرا از گروه ستمکاران نجات بخش. و چون به سوى [شهر] مدین رو نهاد [با خود] گفت امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند. سورۀ مبارکۀ قصص، آیات 21 و 22