بحثی پیرامون غیبت

بحث ما راجع‌به غیبت بود. گفته شد: غیبت در ارتباط با شخص غیبت‌کننده از نظر چگونگی افهام کردن عیب دیگری دارای اقسامی است؛ لذا غیبت قولی، کِتابتی، فعلی، اشاره‌ای و کنایی داریم. راجع‌به تعریف غیبت گفته شد: غیبت این است که انسان پشت سر برادر مؤمن یا خواهر مؤمنه‌اش نقص و عیبی از او را به دیگری افهام کند، به طریقی که آن نقص و عیب معروفیّت عرفیّه نداشته باشد، یا اگر داشته باشد، مُستمِع نداند.

انواع نقص و عیب

 موضوعی که مطرح می‌شود این است که عیب چگونه عیبی است و نقص چگونه نقصی است. می‌فرمایند: نقص، اعمّ از این است که نقص روانی باشد؛ یعنی روحی باشد. مثلاً شخصی به رذیلهٔ حسد، تکبّر و امثال این‌ها از بیماری‌های روانی، نفسانی و رذایل درونی مبتلاست و برادر مؤمن انسان نیز هست. انسان در پشت سرش این معنا را به دیگری افهام کند که او به چنین بیماری نفسانی یی مبتلاست؛ چون این عیب و نقص است؛ نقصی روانی و نفسانی است و این کار غیبت به حساب می‌آید.

 یک وقت نقص از نوع نقص بدنی است نه روانی. نقص بیرونی است، ولی پوشیده است. مثلاً شخصی از نظر پوست بدنش مبتلا به بَرَص و پیسی[1] است، ولی در زیر لباسش مخفی است و کسی از آن مطّلع نیست. من در حالی که از این موضوع آگاه هستم، آن را به دیگری افهام کنم و بگویم: فلانی به این نقص بدنی مبتلاست. در حالی که مستمع آگاه نیست. این عمل غیبت بوده و حرام است.

 سوّم، نقص دینی است. فرض کنید شخصی برادر مؤمن من است، ولی در نماز کاهل است، من بیایم به دیگری و پشت سر او بگویم که یک چنین نقص دینی دارد؛ این حالت نیز غیبت بوده و حرام است.

 چهارم، نقص مالی است. در پشت سر شخص آبرومندی که مؤمن است، نقص مالی او را به دیگری بگویم، بدون اینکه غرض صحیحی در کار باشد. گاهی حتّی ممکن است انسان غیبت را در قالب دلسوزی هم بریزد و بگوید: بیچاره، به اصطلاح «آهی به بساط ندارد». آبرویش را بخواهم از این ناحیه ببرم، در حالی که واقعاً هم آهی به بساط نداشته باشد. در جلسات گذشته گفتم: در بسیاری از موارد قصد «تنقیص» در کار است.

بالاخره مواردی که در ارتباط با برادر مؤمن من قرار می‌گیرد و نقص شمرده می‌شود، از مُتعلّقات اوست؛ یعنی گاهی ممکن است مربوط به شخص او نباشد و مربوط به مُتعلّقاتش باشد. فرض کنید فرزندی دارد که فاسد است، به کسی می‌گویم که آن عیب را نمی‌داند و بدون هیچ غرض صحیحی بیایم و آن را مطرح کنم؛ برای اینکه پشت سرش او را بکوبم. حتّی این مورد را هم می‌فرمایند: غیبت بوده و حرام است.

بنابراین مسئلۀ نقص و عیب که گفته شد، همۀ عیوب را شامل می‌شود؛ و عیوب روانی، بدنی، جسمی، دینی و دنیایی را در بر می‌گیرد.

دلایل اصلی ابتلای انسان به رذیلۀ غیبت

سؤالی که مطرح می‌شود، این است که چگونه انسان به این عمل زشت مبتلا می‌شود؟ یا به تعبیر دیگر در چه حالتی به صورت اعتیاد در می‌آید و غیبت کردن یک ملکۀ سیّئه و صفت زشت برای انسان می‌شود؟

 گفتیم: مسئلهٔ غیبت دو بُعد دارد؛ یکی نفس عمل است که محوری برای احکام شرعیّه است که حرام و کبیره است و خصوصیّاتی در مورد آن گفته شد. دیگری، ریشهٔ این عمل در درون انسان است. گاهی این‌چنین است که انسان به یک بیماری نفسانی مبتلا می‌شود؛ یعنی اینکه به آسانی از دیگران غیبت می‌کند و ریشه‌اش در درون انسان است؛ لذا غیبت از یکی از رذایل نفسانی ریشه می‌گیرد و این رذیلهٔ نفسانی گاهی در ارتباط با نیروی خشم قرار می‌گیرد و گاهی در رابطهٔ با نیروی شهوت است؛ لذا از ثمرات رذایل نیروی غضب و شهوت شمرده می‌شود. گاهی یکی از این‌ها در غیبت نقش دارد. گاهی هم هر دوی این‌ها نقش دارند.

اموری که منشاء غیبت کردن میشوند

بر طبق آنچه که حتّی بعضی فقهای ما هم ذکر کرده‌اند، این را بیان کنم که چه چیزی منشاء، باعث و سبب می‌شود که انسان غیبت کند. به طور اجمالی می‌دانیم که رذیله‌ای است که در ارتباط با نیروی خشم یا شهوت است، امّا اگر انسان بخواهد به طرز صحیحی جزئیّاتش را بداند، مواردش را علمای اخلاق در مباحث اخلاقی ذکر فرموده‌اند.

اوّل، مسئلهٔ «تَشَفّی غِیظ» است که یکی از اسباب و دلایل غیبت است. فرض کنید شخصی از دست برادر مؤمنش خشمگین می‌شود، در درونش غضب شَراره می‌کشد، غِیظ می‌کند. برای شفا بخشیدن به غیظ و به تعبیر بسیار ساده برای اینکه «دلش را خنک کند»، شروع می‌کند پشت سر او عیوبش را می‌گوید و آن‌ها را به اصطلاح «بیرون می‌ریزد».

گفته می‌شود: گاهی ممکن است انسان خوددار و تودار باشد و وقتی از دست دیگری عصبانی و خشمگین شد و غِیظ کرد، آن را بیرون نریزد و خودش را نگه دارد. امّا مطلب تمام نمی‌شود؛ چون مبتلا به این رذیله است، در درون این خشم را نگه می‌دارد. در نتیجه به صورت حِقد و کینه در درون او نگهداری می‌شود، که این حالت خطرناک‌تر است؛ زیرا آنگاه که انسان از دست کسی عصبانی و خشمگین شد – که گاهی گفته می‌شود: «از کوره در رفت» – اگر همان‌جا یک مقدار «مَساوی»[2] و عیوب او را بگوید، با وجود اینکه غیبت است، پشت سرش است، ولی تمام می‌شود. امّا اگر انسان این‌گونه نباشد و خود را در درون نگه دارد، وقتی نگه داشت، به صورت حِقد و کینه در می‌آید. انسان غیظ را فرونِشاند، امّا به صورت زیبایی آن را فرونَشاند و ریشه‌کن نکرد؛ بلکه آن را در نفس تعبیه، نگهداری و ذخیره کرد که به صورت حقد و کینه در می‌آید. در این صورت یک «غیبت مستمرّ» از آن در می‌آید؛ یعنی انسان هرگاه و به هر مناسبتی به اصطلاح «سرِ بِزَنگاه» یکی از آن‌ها را می‌گوید. شما نمی‌دانید این نفس چقدر خبیث است، در تقصیر و خطاکاری‌اش تدبیر می‌کند. این حالت از غیبت، از رذایل نیروی خشم است؛ منشاء این حالت از غیبت، خشم، حِقد یا کینه است که از رذایل نیروی خشم و غضب در انسان است.

 دوّم، گاهی ممکن است انسان غیبت بکند؛ یعنی پشت سر برادر مؤمن یا خواهر مؤمنه‌اش عیب و نقص او را بگوید و بازگو کند، امّا منشاء آن موافقت و مساعدت با رفقای مجلسش باشد. در آن مجلس چند نفر نشسته اند، یکی از آن‌ها شروع به غیبت کردن از دیگری می‌کند و انسان هم به اصطلاح، «دنباله‌اش را می‌آورد». انسان نمی‌خواست غیبت بکند، درصدد هم نبود؛ برای این غیبت می‌کند که نکند رفقایش از او مُتنفّر بشوند و مثلاً بگویند: آدم عُنُقی است. انسان با خودش می‌گوید: اگر آن‌ها را از غیبت نهی کنم که خیلی مصیبت است. اگر بلند شوم و بروم که می‌گویند: نَچسب است. بنابراین انسان برای جلب توجّه آن‌ها که در جمع با هم باشند و بگویند: چقدر خوش‌مجلس است، غیبت می‌کند تا -نعوذ بالله- حسن معاشرت‌اش را نشان دهد. منشاء این حالت نیز بیماری نفسانی است که عبارت از «جُبن» است؛ یعنی انسان ترسو است. این حالت از رذایل قوهٔ غضب است. انسان می‌ترسد که او را طَرد کنند و امثال این دلایل. رذیلهٔ دیگر که در این حالت مطرح است، «صِغَر نفس» است؛ یعنی روح کوچک است و وقتی انسان در روابط گوناگون قرار بگیرد، این کار را انجام می‌دهد.

سوّم، دلیل دیگر غیبت، مسئلهٔ خنثی کردن اثر است؛ یعنی انسان می‌خواهد پیشگیری کند. می‌خواهد اثر حرفی را که دربارۀ او زده می‌شود، خنثی کند. مثلاً انسان متوجه شده است که به اصطلاح فلانی «کمر بسته است» که آبروی او را نزد بزرگی بریزد یا علیه او شهادت و گواهی بدهد. برای همین انسان قبلاً و برای پیشگیری می‌خواهد اثر کلام او را خنثی کند و شروع می‌کند پشت سر او نقایص و عیوب او را می‌گوید. گاهی عیوبی را که انسان می‌گوید، راست است و حقیقت دارد و انسان دارد غیبت می‌کند. بعد یک‌دفعه می‌بینی که از وقتی انسان در سرازیری معصیت و در سراشیبی هلاکت می‌افتد، دور بر می‌دارد و شروع می‌کند مواردی را به دروغ به او نسبت می‌دهد تا او و حرف‌هایش را خوب بی‌اعتبار کند.

منشاء این حالت، باز هم رذایل اخلاقی «جُبن» و «صِغَر نفس» است. انسان ترسو است و نفس کوچک است.

چهارم، گاهی انسان برای توجیه عیب خود، عیب دیگران را می‌گوید و غیبت می‌کند؛ یعنی خود انسان عمل زشتی کرده است و دیگران فهمیده‌اند، برای اینکه از قُبح آن بکاهد، شروع به غیبت کردن از برادر مؤمنش نزد کسی می‌کند که مُطّلع است که او هم این کار را کرده است یا بدتر از آن را کرده است. تعبیر می‌کنند به اینکه باعث این غیبت آن است که انسان می‌خواهد خودش را از زشتی و نقص «بَریّ» کند. در گذشته می‌گفتند: اگر یک عیب را در کنار عیب دیگری بگذاری، دو تا عیب می‌شود، نه اینکه عیب را عیب از بین ببرد. یک غلط کنار یک غلط، دو تا غلط می‌شود. یک غلط کردی، اینکه غیبت کردی، غلط دوّم شد، با غلط که غلط را از بین نمی‌برند. منشاء این حالت باز «ضعف نفس» است.

پنجم، گاهی غیبت برای این است که انسان می‌خواهد برای خودش به اصطلاح «من غیر مستقیم» فضیلتی اثبات کند. انسان مطّلع است که کسی از برادران ایمانی‌اش عیبی دارد و انسان آن عیب را نقل می‌کند، چون در خودش نیست. آن عیب را نقل می‌کند تا «من غیر مستقیم» فضیلت و برتری خودش را به رخ بکشد. آنچه که سبب غیبت شده و ریشۀ آن است، ابتلای انسان به رذیلۀ نفسانی «کِبر» و «خود‌بزرگ‌بینی» است. انسان مبتلا به بیماری «کبر» است و غافل است. «کبر»، موجب شده است که انسان به وادی گناه بزرگ کشیده شود.

 ششم، گاهی علّت غیبت «حسد» است. انسان می‌بیند شخصی از برادران ایمانی‌اش را تمجید و ستایش می‌کنند، او را احترام و اکرام می‌کنند و بزرگ می‌شمارند. چون انسان مبتلا به بیماری «حسد» است، زوال این نعمت را از برادر مؤمنش آرزو دارد. نفس کاری که می‌کند این است که انسان به این «مُتِشَبِّث» [3] می‌شود تا عیوب و نقایص او را منتشر کند و بگوید، در حالی که خودش به بدترین عیوب که «حسد» است مبتلاست و غفلت دارد.

گاهی غیبت، ریشهٔ شهوی دارد. البتّه «حسد» در دو رابطه مطرح می‌شود، هم از رذایل نیروی غضب به حساب می‌آید و هم از رذایل نیروی شهوت است.

هفتم، گاهی غیبت به صورت اختصاصی ناشی از مسئله شهوت است. فرض کنید شخص در جمعی نشسته و سخن می‌گویند. سخن هم منشا لَعِبی و شوخی دارد او می‌خواهد خوشمزگی کند که جنبه شهوی دارد. انسان برای اینکه بگویند و بخندند، شروع می‌کند عیوب و نقایص برادران ایمانی‌ یا خواهر مؤمنه‌اش را نقل می‌کند. برای انسان تفاوتی نمی‌کند که چگونه مجلسش گرم بشود. در اینجا غیبت مطرح است که ریشه و باعثش رذیله‌ای از رذایل نیروی شهوت است که در بحث مزاح[4] آن را گفتیم.

گاهی در این حالت منشاء غیبت، عبارت از مسئلهٔ غضب است؛ یعنی انسان می‌خواهد کسی را -نعوذ بالله- مسخره و استهزا کند و دلیلش این نیست که می‌خواهد در یک مجلس بگویند و بخندند؛ بلکه می‌خواهد به او ضربه بزند. در این حالت منشاء غیبت غضب می‌شود. بنابراین وقتی مراجعه کنیم، می‌بینیم که غیبت یا در ارتباط با نیروی غضب، یا شهوت و یا هر دوی آنها مطرح می‌شود و از رذایل آن‌هاست و ریشهٔ رذیلهٔ نفسانی در کار است.

هشتم، گاهی ممکن است علّت غیبت «بی‌التفاتی» باشد؛ یعنی نفس انسان هنوز مؤدّب به آداب الهی نشده است، ولی می‌خواهد خودش را در آن صِراط قرار بدهد؛ چون راهش را نمی‌داند، راه را اشتباه می‌رود.

فرض کنید انسان شنیده یا دیده است که برادر مؤمنی مرتکب خلافی شده است یا نقصی بر او وارد شده که ممکن است هر نوع نقصی از جمله نقص بدنی باشد؛ مثلاً «پیسی» گرفته است. انسان واقعاً هم دلش برای او سوخته است؛ چه در بُعد دینی‌اش و چه در بُعد غیر دینی‌اش باشد، تفاوتی نمی‌کند. مثلاً به او ضربه مالی خورده است. هر چه هست، انسان می‌خواهد دلسوزی بکند، از روی غصّه خوردن برای اندوه و غمی که او پیدا کرده است، بی اختیار پشت سرش می‌ گوید: لااله الا الله! این کار را کرده است. بعد شروع به گفتن می‌کند. دلسوزی هم می‌کند و واقعاً نمی‌خواهد طرف را بکوبد. می‌گوید: فلانی دستش آلوده به این کار شده است و دروغ هم نمی‌گوید. واقعاً به اصطلاح «ته دلش هم سوخته است» و خلافکاری او یا نقصی را که بر او وارد شده است، می‌گوید.

تذکّری بدهم. این نوع از غیبت را که بیان کردم، گاهی به صورت منافقانه است و نمی‌خواهیم آن را بگوییم؛ یعنی گاهی انسان می‌خواهد طرف را بکوبد، ولی در این قالب آن را می‌ریزد. نفس، خیلی خبیث است؛ «اخبث خبائث» است. این نفس شیطانی است و در حالی که می‌خواهد عیب برادر مؤمنش را بازگو کند، آن را در این قالب می‌گوید. او قیافهٔ دلسوزانه، مَغموم و مَهمومی می‌گیرد، امّا همۀ این‌ها صحنه‌سازی است، برای اینکه عیب او را بگوید. این حالت از بد‌ترین انواع غیبت است. خدا چنین کسی را هدایت کند. دروغ هم می‌گوید و اصلاً هدایت او را نمی‌خواهد. گاهی هم در قالب دعا می‌ریزد. این حالت را نمی‌خواستم بگویم. موردی را می‌گویم که انسان واقعاً دلش می‌سوزد، غصّه می‌خورد، مغموم، مهموم و ناراحت است، ولی اسم طرف را می‌برد و می‌گوید: چرا این کار را کرد و چرا این‌گونه شد! واقعاً وقتی انسان «چرا» می‌گوید، دلش می‌سوزد. باید یکی به او بگوید: «تو آمدی ثواب کنی، خودت را کباب کردی.» اگر این غصّه خوری را در درون داشتی و نهفته بود، چقدر اجر داشت؟!، چون مؤمن نسبت به برادر مؤمنش باید همین‌گونه باشد. چقدر آن ناراحتی‌های درونی برای تو اجر داشت. همین که اسمش را بردی، او را مُعرفی کردی و عیب او را به طرف مقابل گفتی، غیبت شد. شیطان است دیگر، ثواب را به عقاب تبدیل کرد.

نهم، گاهی غیبت در قالب «تعجّب» و شگفتی است، نه دلسوزی. انسان موضوعی را می‌شنود و تعجّب می‌کند و از شدت تعجّب و شگفتی‌اش آن را بازگو می‌کند.

 دهم، گاهی غیبت در قالب غضب و خشم آن هم برای خدا است. انسان عصبانی می‌شود و مثلاً می‌گوید: طرف یک کار خلافی کرده است، معصیّتی مرتکب شده است. اینجا انسان برای خدا خشم می‌کند و واقعاً از این جهت متدیّن است و خشمش برای خداست، امّا آن را به دیگری می‌گوید. در اینجا بحث نهی از منکر مطرح نیست. ان شاءالله در بحث مُستثنیات غیبت به آن می‌رسیم. انسان غافل است از اینکه راهش این بود که سراغ او می‌رفت و نهی از منکرش می‌کرد. هم ثواب می‌بُرد و هم او را اصلاح می‌کرد، به‌جای اینکه بیاید و پشت سرش بگوید. در این حالت کارش نه تنها ثواب ندارد، بلکه عِقاب هم دارد؛ لذا مسئلۀ غضب که در باب غیبت مطرح می‌شود، می‌تواند برای خدا باشد، مسئلۀ رحمت و شفقت هم می‌تواند برای خدا باشد. منشاء این موارد این است که هنوز نیروی خشم در انسان توسط شرع مهار نشده است. غضبی که انسان برای خدا می‌کند، باید مهار شده باشد؛ یعنی هنوز در چهارچوب شرعی قرار نگرفته است، انسان خیال می‌کند که برای خداست. غافل از اینکه شیطان چیزی را زیر پای او گذاشته و او را سُر داده است. در خیلی موارد اتّفاق‌ می‌افتد که انسان خیال می‌کند دارد عبادت می‌کند، خیال می‌کند عمل الهی انجام می‌دهد، غافل از اینکه شیطان دستش قوی است و قبلاً کار خودش را کرده است. حالت منافقانه، بحث دیگری است و در این حالت باید قصد انسان واقعاً الهی باشد.

در اسلام چقدر سفارش شده است که هر کاری می‌خواهی انجام بدهی، فکر آن را بکن. هر حرفی می‌خواهد از دهانت بیرون بیاید و هر حرکتی که می‌خواهی انجام بدهی، بیندیش و فکر کن که چه می‌کنی و چه می‌گویی. آنقدر که به «صُمت» و سکوت[5] سفارش شده است، به سخن گفتن، تَکَلُّم و کلام سفارش نشده است. در حالتی که نیّت انسان برای خداست، دندان روی جگر بگذارد، صبر کند و آن‌گاه که تمام موارد شرعی‌اش سد و ثغور[6] شد، عمل کند.

این اقسامی که در مورد غیبت گفتیم، در روایت مفصّلی آمده است که بخشی از آن را می‌خوانم. امام‌صادق (علیه السلام) فرمودند:«…وَ أَصْلُ الْغِیبَهِ تَتَنَوَّعُ بِعَشَرَهِ أَنْوَاعٍ»؛ انواع ریشه غیبت به ده نوع تنویع[7] تقسیم می‌شود، «شِفَاءِ غَیْظٍ»؛ برای تَشَفّی خاطر از نظر خشم، «وَ مُسَاعَدَهِ قَوْمٍ»؛ و انسان در جمعی نشسته است و می‌خواهد رفاقتشان با هم به هم نخورد، «وَ تُهَمَهٍ»؛ و تهمت؛ یعنی انسان بخواهد پیشگیری کند از اینکه کسی بخواهد به او صفتی را نسبت دهد. برای همین انسان می‌خواهد قبلاً او را بکوبد، «وَ تَصْدِیقِ خَبَرٍ بِلَا کَشْفِهِ وَ سُوءِ ظَنٍّ وَ حَسَدٍ وَ سُخْرِیَّهٍ وَ تَعَجُّبٍ وَ تَبَرُّمٍ وَ تَزَیُّنٍ…»؛ هر ده مورد در این روایت شریفه آمده است. اگر انسان بخواهد غیبت را ریشه‌یابی کند، می‌بیند که بر محور همین ده امر که گفته شد، می‌چرخد؛ لذا انسان باید بسیار مراقبت کند، چه در خلوت و چه در جلوت، چه در شهوت و چه در غضب، چه در سرور و شادی و چه در غم و اندوه و در تمام حالات به اینکه چه می‌گوید. در روایت داریم: اکثر کسانی که وارد جهنّم می‌شوند، از طریق زبان است. یعنی عمل زبانی آنها موجب جهنّمی شدنشان می‌شود.

مهمترین عامل پیشگیری از غیبت

تمامی این موارد ریشه دارد و عمدۀ آن را ریشه‌یابی کردند که در قسمت علاج غیبت به آن موضوع می‌رسیم و خواهیم گفت: انسان چگونه ریشه‌هایش را ریشه‌یابی بکند و آن را معالجۀ اساسی بکند. امّا آن‌چه مسلّم است و در ذیل روایت هم آمده است، این است: «فَإِنْ أَرَدْتَ السَّلَامَهَ فَاذْکُرِ الْخَالِقَ لَا الْمَخْلُوقَ»؛ اگر می‌خواهی سلامت بمانی، به یاد خدا بیفت. نه اینکه به یاد مردم بیفتی و حرف این و آن را وسط بکشی، «فَیَصِیرَ لَکَ مَکَانَ الْغِیبَهِ عِبْرَهً وَ مَکَانَ الْإِثْمِ ثَوَاباً»؛[8] اگر به یاد خدا بیفتی، به‌جای آنکه غیبت بکنی، عبرت می گیری و به‌جای گناه، ثواب آن را می‌بری. یاد خدا، دل را جلا و صفا می‌دهد و یاد مخلوق برعکسش است و دل را تیره و کدر می‌کند. این موردی که بیان می‌کنم، در روایت آمده است. مضمون روایت این است: چرا به یاد خدا نمی‌افتی و سراغ دیگران می‌روی؟! اوست که جلا می‌دهد، اوست که صفا می‌دهد، اوست که انسان را به انسانیّتش می‌رساند و اوست که انسان را از زشتی‌ها دور می‌دارد؛ یاد خدا این کارها را می‌کند.

شخصی برای من نقل کرد که خدمت یکی از بزرگانی که از مربّیان بزرگ بود. شخصی آنجا آمد و نشست. بعد از مدتی بلند شد و گفت: یک توصیه به من بفرمایید.

 این روشی بوده که خود اولیای خدا می گفتند و از صدر اسلام متداول بوده است. خدمت پیغمبر(صل الله علیه و آله و سلم) و ائمّه طاهرین؟عهم؟ می‌رسیدند و می‌گفتند: «یا رسول الله‌(صل الله علیه و آله و سلم) اوصنی» و یا «یابن رسول الله ما را سفارشی بکنید». آن مرد بزرگ به او فرمود: یک سفارش به تو می کنم و آن این است که در شبانه‌روز یک رُبع به یاد خدا باش. آن فرد می‌گفت: دیدم آن شخص بلند شد خداحافظی کرد، و کفش هایش را پایش کرد؛ داشت می‌رفت یک وقت دیدم آن مرد بزرگ او را صدایش کرد. به او گفت: یک ربع زیاد است، در شبانه روز یک دقیقه به یاد خدا باش. «فَإِنْ أَرَدْتَ السَّلَامَهَ فَاذْکُرِ الْخَالِقَ»؛اگر می‌خواهی سلامت بمانی، به یاد خدا باش، او را به یاد بیاور.

یاد خدا برای انسان مصونیّت می‌آورد و این عظمتی که در اولیای خدا می‌بینیم برای همین است. آن‌ها وقتی در جمع بودند، همه‌اش دنبال این بودند که وظیفهٔ‌شان را انجام بدهند و یک خلوتی گیر بیاورند و سراغ خدا بروند. دنبال همین بودند و در حالاتشان هم می‌بینیم.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»


[1]. کک و سفیدی که در بدن ظاهر شود.

[2]. جمع سوء، به معنای عیوب و نقایص

[3]. استفاده کردن، متوسّل شدن، دستاویز قرار دادن

[4]. حضرت استاد(رحمه الله علیه) بحث مزاح را در سال 1364 هـ.ش به طور مفصّل و مبسوط بیان فرمودند. که در  مجموعۀ آفات زبان، با عنوان استهزا، شوخی و خنده منتشر گردیده است.

[5]. حضرت استاد(رحمه الله علیه) بحث سخن و سکوت را در سال 1364 هـ.ش طی 12 جلسه به طور مفصّل و مبسوط بیان فرمودند. که در مجموعۀ اخلاق ربّانی،با عنوان سخن و سکوت منتشر گردیده است.

[6]. حساب شده، بررسی شده

[7]. تقسیم

فیسبوک
توئیتر
لینکداین
واتساپ
تلگرام
ایمیل
چاپ
از دستۀ بیشتر بخوانید
اشتراک
ایمیل برای
guest
0 نظر
بازخوردهای درون متنی
مشاهده همه دیدگاه‌ها
سبد خرید
0
نظری دارید؟ لطفاً آن را ثبت کنید.x